1 اردیبهشت 1403

مرکز تخصصی مهدویت

اَللَّهُمَّ صَلِّ علي مَوْلانا وَ سَيِّدِنا صاحِبِ الزَّمانِ

جان و جانان ( ‏امام زمان (عج) از نگاه امام خميني (ره) )

فهرست مطالب:

با سلام و درود به پيش‏گاه مقدس مولود نيمه‏ي شعبان و آخرين ذخيره‏ي امامت، حضرت بقيّة اللَّه – ارواحنا فداه – و يگانه دادگستر ابدي و بزرگ پرچم‏دار رهايي انسان از قيود ظلم و ستم استكبار. سلام بر او و سلام بر منتظران واقعي او. سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مي‏كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مي‏ شوند.(2)
1. بقيّة اللَّه؛ انسان كامل‏
مي‏گويند: والعصر ان الانسان لفي خسر. عصر، انسان كامل است، امام زمان(ع) است؛ يعني عصاره‏ي همه‏ي موجودات. قسم به عصاره‏ي همه‏ي موجودات؛ يعني قسم به انسان كامل.(3)
عصر، هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدي(ع) باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه هدي‏عليهم السلام و در عصر ما حضرت مهدي(ع) است. قسم به عصاره‏ي موجودات عصر، فشرده‏ي موجودات، آن‏كه فشرده‏ي همه‏ي عوالم است. يك نسخه است، نسخه‏ي تمام عالم. همه‏ي عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره شده است و خدا به اين عصاره قسم مي‏خورد.(4)
حضرت مهدي(ع)، ابعاد مختلفه دارد كه آن‏چه كه براي بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست.(5)
پيغمبر مي‏خواست همه‏ي مردم را علي بن ابي طالب(ع) كند، ولي نمي‏شد و اگر بعثت، هيچ ثمره‏اي نداشت الاّ وجود علي بن ابي‏طالب(ع) و وجود امام زمان(ع)، اين هم توفيق بسيار بزرگي بود. اگر خداي تبارك و تعالي، پيغمبر را مبعوث مي‏كرد براي ساختن يك چنين انسان‏هاي كامل، سزاوار بود. لكن آن ها مي‏خواستند كه همه، آن طوري بشوند، آن توفيق حاصل نشد.(6)
ماه شعبان، شب نيمه‏ي شعبان دارد كه تالي ليلة القدر است. ماه رمضان، مبارك است، براي اين كه ليلة القدر دارد. و ماه شعبان، مبارك است براي اين كه نيمه‏ي شعبان دارد. ماه رمضان مبارك است، براي اين كه نزول وحي در او شده است يا به عبارت ديگر؛ معنويت رسول خدا،صلي الله عليه وآله وحي را نازل كرده است. و ماه شعبان معظم است براي اين كه ماه ادامه‏ي همان معنويات ماه رمضان است. اين ماه مبارك رمضان، جلوه‏ي ليلة القدر است كه تمام حقايق و معاني در او جمع است. و ماه شعبان، ماه امامان است كه ادامه‏ي همان است. در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله وسلم به ولايت كلي الهي، بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان، كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه، به تبع رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم همان معاني را ادامه مي‏دهد…
همان طوري كه رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله وسلم به حسب واقع، حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي(ع) نيز، همان طور حاكم بر جميع موجودات است. آن، خاتم رسل است و اين، خاتم ولايت. آن، خاتم ولايت كلي بالاصالة است و اين، خاتم ولايت كلي به تبعيت است.(7)
ماه مبارك رمضان كه ماهي مبارك است، ممكن است براي اين باشد كه ماهي است كه وليّ اعظم، يعني رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم واصل شده و بعد از وصول، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است. به قدرت او، ملايكه نازل مي‏شوند. به قدرت وليّ اعظم است كه قرآن نازل مي‏شود و ملايك نازل مي‏شوند. وليّ اعظم، به حقيقت قرآن مي‏رسد در ماه مبارك و شب قدر و پس از رسيدن، متنزّل مي‏كند به وسيله‏ي ملايكه – كه همه تابع او هستند – قرآن شريف را، تا به حدي كه براي مردم بگويد. قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست. قرآن، سرّي است بين حق و وليّ اللَّه اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل مي‏شود تا مي‏رسد به اين جايي كه به صورت حروف و كتاب در مي‏آيد كه ما هم از آن استفاده‏ي ناقص مي‏كنيم. و اگر سرّ ((ليلة القدر)) و سرّ ((نزول ملايكه)) در شب‏هاي قدر – كه الآن هم براي وليّ اللَّه اعظم حضرت صاحب(ع) اين معنا امتداد دارد – سرّ اين ها را ما بدانيم، همه‏ي مشكلات ما آسان مي‏شود.(8)
…ذوات مطهره‏ي معصومين از رسول خداصلي الله عليه وآله تا حجت عصر (عجل‏اللَّه فرجه) كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحي و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيل‏اند.(9)
من خيلي ناراحت مي‏شوم از اين كه مثلاً امام عصر(ع) را مي‏گويند: سلطان السلاطين، خليفة اللَّه است.(10)
مقام مقدس وليّ اللَّه اعظم و بقية اللَّه في ارضه ارواحنا لِمَقدَمِهِ الفداء كه واسطه‏ي فيض و عنايات حق تعالي است.(11)
از پيغمبر گرفته تا امام عصرعليهم السلام همه از گناه مي‏ترسيدند. گناه آن‏ها غير ايني است كه من و شما داريم. آن ها يك عظمتي را ادراك مي‏كردند كه توجه به كثرت، از گناهان كبيره است پيش آن‏ها.(12)
2. عرضه‏ي اعمال بر امام زمان(عج)
تمام ذرات كارهاي ما تحت نظر خداي تبارك و تعالي است و نامه‏ي اعمال ما به حسب روايات به امام وقت عرضه مي‏شود. امام زمان(ع) مراقب ما هستند.(13)
توجه داشته باشيد كه در كارهاي‏تان جوري نباشد كه وقتي بر امام زمان(ع) عرضه شد، خداي نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكة اللَّه يك قدري سرافكنده بشوند كه، اين‏ها شيعه‏هاي من هستند. اين‏ها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خدا عمل كردند. رييس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رييس منفعل مي‏شود.(14)
طوري باشد كه نامه‏ها وقتي عرضه مي‏شود، ايشان را متأثر نكند.(15)
خلاف ما براي امام زمان(ع) سرشكستگي دارد. دفاتر را وقتي بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعه‏هاي او (خوب، ما شيعه‏ي او هستيم)، شيعه‏ي او دارد اين كار را مي‏كند، امام زمان(ع) سرشكسته مي‏شود. بيدار بشويد كه مسأله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است.(16)
قبل از اين‏كه اين نامه‏ي اعمال ما به پيشگاه خدا و قبل از آن به پيشگاه امام زمان(ع) برسد، خودمان بايد نظر كنيم به اين نامه‏ي اعمال‏مان.(17)
وقتي نامه ‏هاي ما را بردند پيش امام زمان(ع) (در روايات است كه هر هفته مي‏برند، هفته‏اي دو دفعه). وقتي كه مي‏برند، اعمال ما جوري باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم. ما آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كاري را انجام بدهيم.(18)
اگر يك وقت، نامه‏ي عمل يك روحاني را بردند و به امام زمان(ع) دادند و آن ملايكة اللّهي كه بردند و نامه را دادند، بگويند: اين هم روحاني شما، اين ها پاسداران اسلام شما هستند؟ و امام زمان(ع) خجالت بكشد، نعوذ باللَّه. او علاقه دارد به شما. شما ببينيد اگر اين آقا، خودشان خيلي منزه است، از پسرشان يك چيزي صادر بشود، خودشان سرافكنده مي ‏شوند. اگر از خادم‏شان يك چيزي صادر بشود، خودشان سرافكنده مي‏ شوند. ما همه خادم هستيم. از ما توقع هست. از شما توقع هست.(19)
من خوف دارم كه كاري بكنيم كه امام زمان(ع) پيش خدا شرمنده بشود. اين‏ها شيعه‏ي تو هستند اين كار را مي‏كنند! نكند يك وقت خداي نخواسته، يك كاري از ماها صادر بشود كه وقتي نوشته برود، نوشته‏هاي ملايكةاللهي كه مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انساني، رقيب دارد و مراقبت مي‏شود. ذره‏هايي كه بر قلب‏هاي شما مي‏گذرد، رقيب دارد. چشم ما رقيب دارد. گوش ما رقيب دارد. زبان ما رقيب دارد. قلب ما رقيب دارد. كساني كه مراقبت مي ‏كنند اين ها را، نكند كه خداي نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان(ع) يك وقت، چيزي صادر بشود كه موجب افسردگي امام زمان(ع) باشد. مراقبت كنيد از خودتان، پاسداري كنيد از خودتان.(20)
3. كسب رضايت حضرت بقية اللَّه (عج)
رهبر همه‏ي شما و همه‏ي ما، وجود مبارك بقية اللَّه(ع) است و بايد ماها و شماها طوري رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست، به دست بياوريم.(21)
من اميدوارم كه همه‏ي خواهرها و برادرها و همه‏ي قشرهاي اين ملت و همه‏ي ما، از خدمت‏گزاران به اسلام و وليّ عصر(ع) باشيم. ما در يك مملكتي هستيم كه مملكت وليّ عصر(ع) است و وظيفه‏ي آن‏هايي كه در مملكت وليّ عصر(ع) زندگي مي‏كنند، يك وظيفه‏ي سنگين است. نمي‏توانيم ما لفظاً بگوييم ما در زير پرچم وليّ عصر(ع) هستيم و عملاً توي آن مسير نباشيم، چنان چه نمي‏توانيم بگوييم كه ما، جمهوري اسلامي داريم و عملاً آن طور نباشيم، اسلامي نباشيم.(22)
4. انتظار يعني مقابله با ظلم‏
در بعضي روايات كه من حالا نمي ‏دانم صحت و سقمش را، هست كه يكي از چيزهاي مستحب اين است كه مؤمنين در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند. اسلحه‏ي مهيّا، نه اين كه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر. اسلحه داشته باشند براي اين كه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است. نهي از منكر است. به همه‏ي ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاه‏هاي ظالم، خصوصاً دستگاه‏هايي كه با اساس مخالفند.(23)
ما منتظران مقدم مباركش، مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش كنيم تا قانون عدل الهي را در اين كشور وليّ عصر(ع) حاكم كنيم و از تفرقه و نفاق و دغل‏بازي بپرهيزيم و رضاي خداوند متعال را در نظر بگيريم.(24)
اميدوارم كه ما همه جزء هيأت قائميه باشيم و همه به آن وظايفي كه اسلام، قرآن، تحت لواي حضرت صاحب(ع) براي ما تعيين فرموده‏اند، عمل كنيم و صورت‏ها را محتواي واقعي به آن بدهيم و الفاظ را معاني حقيقي.
شايد اين وصفي كه براي حضرت صاحب(ع) ذكر شده است، دنبال همين آيه شريفه كه مي‏فرمايد: قل ا ِنّما ا َعِظُكُم بِواحِدة أن تَقوموا لِلّه مثني‏ و فرادي‏، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم. قيام واحد كه بالاترين قيام، همان قيام آن شخص واحد است. و همه‏ي قيام‏ها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام للّه باشد. خداي تبارك و تعالي مي‏فرمايد كه: قل انّما اعظكم بواحدة. به امت بگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه، قيام كنيد و قيام لِلّه باشد. قيام لِلّه كنيد. البته آن حضرت قيام لِلّه مي‏فرمايند و آن لِلّهي كه و آن خلوصي كه براي ايشان هست، براي ديگران نيست. لكن شيعه‏هاي بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروي از او بكنند در اين‏كه قيام كنند لِلّه، براي خدا.(25)
اميد آن است كه مسلمانان و مستضعفان جهان به پاخيزند و داد خود را از مستكبران بگيرند و مقدّمات فرج آل محمد صلّي اللَّه عليه و آله را فراهم نمايند.(26)
ان شاءاللَّه، اسلام را به آن طور كه هست، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياي اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنيا بر طرف بشود و مقدّمه باشد براي ظهور وليّ عصر ارواحنا له الفداء.(27)
اين چيزي كه ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است. همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمي‏شود. بلكه با وضعي كه بسياري دارند، انتظار نيست.(28)
فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم. كار را هم‏چو بكنيم كه مهيّا بشود عالم، براي آمدن حضرت(ع).(29)
5. برداشت‏هاي انحرافي از انتظار
بعضي‏ها انتظار فرج را به اين مي‏دانند كه در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان (ع) را از خدا بخواهند. اين‏ها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند، بلكه بعضي از آن‏ها را كه من سابقاً مي‏شناختم، بسيار مرد صالحي بود. يك اسبي هم خريده بود. يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب(ع) بود. اين‏ها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي ‏كردند و نهي از منكر هم مي‏كردند و امر به معروف هم مي‏ كردند، لكن همين. ديگر غير از اين كاري ازشان نمي‏ آمد و به فكر اين هم، كه يك كاري بكنند، نبودند.
يك دسته‏ ي ديگري بودند كه انتظار فرج را مي‏گفتند: اين است كه، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي‏گذرد، بر ملت‏ها چه مي‏گذرد، بر ملت ما چه مي‏گذرد. به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم. ما تكليف‏هاي خودمان را عمل مي‏كنيم. براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء اللَّه درست مي‏كنند. ديگر ما تكليفي نداريم. تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آن چه در دنيا مي‏گذرد يا در مملكت خودمان نداشته باشيم. اين‏ها هم يك دسته‏اي، مردمي بودند كه صالح بودند.
يك دسته‏اي مي ‏گفتند: كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي‏ خواهند بكنند، گناه‏ها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.
يك دسته‏اي از اين بالاتر بودند. مي‏ گفتند: بايد دامن زد به گناه‏ها. دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(ع) تشريف بياورند. اين هم يك دسته ‏اي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرف‏هايي هم بودند. اشخاص ساده ‏لوح هم بودند. منحرف‏هايي هم بودند كه براي مقاصدي، به اين امر دامن مي ‏زدند.
يك دسته‏ي ديگري بودند كه مي ‏گفتند: هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آن‏ها مغرور بودند. آن‏هايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن عَلَم، عَلَم باطل است. آن ها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد. در صورتي كه آن روايات كه هر كس عَلَم بلند كند عَلَم مهدي، به عنوان مهدويّت بلند كند. حالا ما فرض مي‏كنيم كه يك هم‏چو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليف‏مان ديگر ساقط است. يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن؟ اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب كه تشريف مي‏آورند، براي چي مي‏آيند؟
براي اين‏كه گسترش بدهند عدالت را. براي اين‏كه حكومت را تقويت كنند. براي اين‏كه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفه‏ي قرآن، دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه مي‏كنند؟
حضرت مي ‏آيند مي‏خواهند همين كارها را بكنند. الآن ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب رأي اين جمعيت كه بعضي‏شان بازيگرند و بعضي‏شان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام! هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است، براي اين‏كه حضرت دير مي‏آيند! و هركسي دعا كند به صدام، براي اين‏كه، اين فساد زياد مي‏كند. ما بايد دعاگوي آمريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذناب شان، از قبيل صدام باشيم و امثال اين‏ها، تا اين كه اين‏ها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟
حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند. همان كاري كه ما مي‏كنيم و ما دعا مي ‏كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مي‏خواهند همين را بَرَش دارند. ما اگر دست‏مان مي‏رسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست. منتها ما نمي‏توانيم. ايني كه هست، اين است كه حضرت عالم را پر مي‏كنند از عدالت. نه شما دست برداريد از اين تكليف‏تان، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.(30)
((اگر خود حضرت صاحب(ع) مقتضي بدانند، خوب، خودشان تشريف بياورند))! يكي از علما اين جوري مي‏گفت (خدا رحمتش كند) كه: ((من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب(ع) براي اسلام نسوخته است. خوب ايشان هم كه مي‏بينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم؟)).
اين منطق اشخاصي است كه مي‏ خواهند از زير بار دَر بروند. اسلام، اين‏ها را نمي‏پذيرد. اسلام، اين‏ها را به هيچ چيز نمي‏شمرد. اين‏ها مي‏خواهند از زير بار دَر بروند. يك چيزي درست مي‏كنند. دو تا روايت از اين طرف، از آن طرف مي‏گردند، پيدا مي‏كنند كه خير، ((با سلاطين مثلاً بسازيد، دعا كنيد به سلاطين)). اين، خلاف قرآن است. اين‏ها نخوانده‏اند قرآن را. اگر صد تا هم چو روايت‏هايي بيايد، ضرب به جدار مي‏ شود. خلاف قرآن است، خلاف سيره‏ي انبياست يا اين‏كه روايتي نيست. شما وقتي ملاحظه مي‏كنيد آن همه رواياتي كه اگر كسي ميل به اين بكند. كه رواياتي است كه: اگر مايل باشي كه زنده باشد اين سلطان، تو هم با او هستي. مسلمان مگر مي‏شود مايل باشد به اين‏كه يكي زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسي كه آدم مي ‏كشد؟ عالِم مي‏كشد؟ علما را مي‏ كشد؟(31)
اين‏هايي كه مي ‏گويند كه هر عَلَمي بلند بشود / و هر حكومتي / خيال كردند كه هر حكومتي باشد، اين برخلاف انتظار فرج است. اين‏ها نمي‏فهمند چي دارند مي‏گويند. اين‏ها تزريق كردند بهشان كه اين حرف‏ها را بزنند. نمي‏دانند دارند چي چي مي‏گويند. حكومت نبودن؛ يعني اين كه همه‏ي مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند. برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي‏كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي‏ زديم، براي اين كه خلاف آيات قرآن است.(32)
ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد. در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توي دهنش بزند و نگذارد كه اين‏قدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد. ما تكليف داريم آقا! اين‏طور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان(ع) هستيم، پس ديگر بنشينيم در خانه‏ هامان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجّل علي فرجه. عجّل با كار شما بايد تعجيل بشود. شما بايد زمينه را فراهم كنيد براي آمدن او و فراهم كردن اين است كه، مسلمين را با هم مجتمع كنيد. همه با هم بشويد، ان ‏شاءاللَّه ظهور مي‏ كند ايشان.(33)
6. لزوم حكومت اسلامي در دوران غيبت كبري‏
اكنون كه دوران غيبت امام(ع) پيش آمده و بناست احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم مي‏آيد. عقل هم به ما حكم مي‏كند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانيم جلوگيري كنيم. اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم.(34)
از غيبت صغري‏ تا كنون كه هزار و چند صد سال مي‏گذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاري خواست بكند؟ هرج و مرج است؟!
قوانيني كه پيغمبر اسلام ‏صلي الله عليه وآله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براي مدت محدودي بود؟ آيا خدا، اجراي احكامش را محدود كرد به دويست سال؟ و پس از غيبت صغري‏، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟
اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. هيچ كس نمي ‏تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفري اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.(35)
اكنون كه شخص معيني از طرف خداي تبارك و تعالي براي احراز امر حكومت در دوره ‏ي غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمي‏ خواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ يا اين كه اسلام، تكليف را معين كرده است، ولي تكليف حكومتي نداريم؟
معناي نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود و ما با بي‏حالي، دست روي دست بگذاريم كه هر كاري مي‏خواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاي آن‏ها را امضاء نكنيم، رد نمي ‏كنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معيني را براي حكومت در دوره‏ي غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود، براي بعد از غيبت هم قرار داده است.(36)
نگوييد بگذار تا امام زمان(ع) بيايد. شما نماز را هيچ وقت مي ‏گذاريد تا وقتي كه امام زمان(ع) آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجب‏تر از نماز است. منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مي‏ گفت: ((بايد معاصي را رواج داد تا امام زمان(ع) بيايد. اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نمي‏كند!)) اين‏جا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد. حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد. البته، مؤثر خواهد بود. من تجربه كرده ‏ام كه تأثير دارد.(37)
از همه شكننده‏تر، شعار گمراه ‏كننده‏ي ((حكومت قبل از ظهور امام زمان(ع) باطل است)) و هزاران ((اِن قلت)) ديگر، مشكلات بزرگ و جان‏فرسايي بود كه نمي‏ شد با نصيحت و مبارزه ‏ي منفي و تبليغات، جلوي آن‏ها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيله‏اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد، سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك مي‏شد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.(38)
اين نويسنده‏ي جاهل باز در كتابچه‏ ي پوسيده، حرف‏هايي نسنجيده به دين و دين‏داران نسبت مي‏ دهد و از آن، نتيجه‏هاي شگفت‏آور مي‏گيرد. مي‏ گويد: (دين امروز ما مي‏ گويد: هر دولتي كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است – كل رايةٍ تُرفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون اللَّه – . مي‏ گويد: كار سلطان و همراهي با آن عديل كفر است – سألته عن عمل السلطان؟ فقال: الدخول في اعمالهم و العون لهم و السعي في حوائجهم عديل الكفر – . مي‏ گويد: قتال به همراهي غير امام مانند خوردن گوشت خوك و خون است). بلكه در حديث صحيح، آماده بودن براي جنگ با دشمن را هم نهي كرده.
اين نويسنده، مطالب را درهم و برهم كرده و روي هم ريخته، بي‏خردانه به اعتراض برخاسته. اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايي عادلانه كه هر خردمند لازم مي‏داند، نيست. بلكه در روايت اول، دو احتمال است. يكي آن‏كه راجع به خبرهاي ظهور وليّ عصر(ع) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد عَلَم‏هايي كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا مي‏ شود، باطل است. چنانچه در ضمن همين روايت، علامت‏هاي ظهور هم ذكر شده است. و احتمال ديگر آن كه از قبيل پيش گويي باشد از اين حكومت‏هايي كه در جهان تشكيل مي‏شود تا زمان ظهور كه هيچ‏كدام به وظيفه ‏ي خود عمل نمي‏كنند و همين‏طور هم تاكنون بوده. شما چه حكومتي در جهان بعد از حكومت علي بن ابي‏طالب(ع) سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش، طاغي و برخلاف حق نباشد؟
اكنون اگر كسي تكذيب كند از وضع يك حكومتي كه اين حكومت‏ها جائرانه است و كسي هم تا زمان دولت حق نمي‏ تواند آن‏ها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسي جزيي اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مي‏بيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومت‏هاي زمان خود را حكومت ظالمانه مي‏ دانستند و با آن‏ها آن طورها كه مي‏ دانيد سلوك مي ‏كردند، در راهنمايي براي حفظ كشور اسلامي و در كمك‏هاي فكري و عملي، كوتاهي نمي‏ كردند و در جنگ‏هاي اسلامي در زمان خليفه ‏ي جور باز شيعيان علي(ع) پيش‏قدم بودند. جنگ‏هاي مهم و فتح‏هاي شاياني كه نصيب لشكر اسلام شده، مطلعين مي ‏گويند و تاريخ نشان مي ‏دهد كه، يا به دست شيعيان علي(ع) يا به كمك‏هاي شايان تقدير آن‏ها بوده، شما همه مي‏ دانيد كه سلطنت بني اميه در اسلام، بدترين و ظلمانه‏ ترين سلطنت‏ها بوده و دشمني و رفتارشان را با آل پيغمبرصلي الله عليه وآله وسلم و فرزندان علي بن ابي‏طالب‏ عليهم السلام همه مي‏ دانيد. و در ميان همه‏ي بني هاشم، بدسلوكي و ظلم‏شان نسبت به علي بن الحسين زين العابدين(ع) بيشتر و بالاتر بود. به همين سلطنت وحشيانه ‏ي جائرانه ببينيد علي بن الحسين(ع) چه قدر اظهار علاقه مي‏كند….
اما روايت دوم كه مي‏ گفت: داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن، هم‏دوش كفر است. اين ماجراجوي بي‏خرد چنان‏چه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت مي‏ كند وگرنه مطلب، روشن‏تر از آن است كه در آن، خود را نيازمند به جواب بدانيم. اين روايت و امثال آن كه روايات بسياري است، جلوگيري از داخل شدن در تشكيلات دولت است براي اعانت به ظالم و كمك كاري كردن بر ستم‏كاري‏ها. اين در تمام قوانين عالم ممنوع است…. ما مي ‏گوييم در همان تشكيلات خانمان‏ سوز ديكتاتوري هم اگر كسي وارد شود براي جلوگيري از فسادها و براي اصلاح حال كشور و توده، خوب است. بلكه گاهي هم واجب مي‏ شود. خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت از قِبَل ظالم، ببينند آن‏ها چه مي ‏گويند….
اين بي‏ خردان ماجراجو فقط براي آن كه دولت و ملت را با دين‏داري و دين‏داران و خصوصاً با ملاّها بدبين كنند، در ميان كتاب‏ها مي‏ گردند، يك حديث پيدا مي‏ كنند. بي‏آن كه بگويند اين حديث در چه موضوعي وارد شده است، به چشم آن‏ها مي‏ كشند. غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق، بسياري‏شان دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند. آن‏ها مي‏ دانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصي اين خاندان، در شغل دولتي داخل بودند و ائمه ‏ي دين آن‏ها را تأييد و تمجيد مي ‏كردند؛ مثل: علي بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبداللَّه نجاشي؛ والي اهواز و ديگران و همين‏طور از بزرگان علماي ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنان‏چه پيش از اين، اسم آن‏ها را برديم.
و اما روايت سوم كه مي‏ گويد: قتال به همراهي غير امام، مانند خوردن گوشت خوك و خون است. اين جاهل بي‏خرد، نسنجيده و كتاب‏هاي فقها را نديده، اين بيهوده را مي‏ گويد. در اسلام، دوگونه جنگ است كه يكي را جهاد مي‏گويند و آن كشورگيري است با شرطهايي كه براي آن شده است و ديگري، جنگ براي استقلال كشور و دفع اجانب از آن است.
جهاد كه عبارت از كشورگيري و فتح ممالك است، پس از آن است كه، دولت اسلامي با وجود امام يا به امر امام تشكيل مي‏ شود و در اين صورت، اسلام بر تمام مردان كه به حدّ بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است، نباشند، واجب كرده است كه براي كشورگيري حاضر شوند و قانون اسلام را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همه ‏ي جهانيان بدانند كه كشورگيري اسلام با كشورگيري فرمان‏فرمايان جهان، فرق‏ها دارد….
و چون معلوم شد كه جهاد اسلامي، كشورگيري مانند ساير كشورگيري‏ها نيست. البته بايد تشكيل حكومت اسلامي در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه، چون كشورگيري ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگري‏ها و ستم‏كاري‏ها به شمار مي‏ رود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامي از آن دور و بري است.
و اما قسم دوم از جنگ اسلامي كه به نام دفاع اسم برده شده و آن، جنگيدن براي حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسي از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است به حكم اسلام، از كشور اسلامي محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند.(39)
7. انقلاب اسلامي، مقدمه‏ي نهضت جهاني حضرت وليّ عصر (عج)
انقلاب مردم ايران، نقطه‏ ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‏داري حضرت حجّت – ارواحنا فداه – است كه خداوند بر همه‏ ي مسلمانان و جهانيان منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.(40)
ما امروز دورنماي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي‏بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيه‏ي روشن است و وعده‏ي خداوند تعالي را نزديك و نزديك‏تر مي ‏نمايد. گويي جهان مهيّا مي ‏شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكّه معظّمه، و كعبه‏ ي آمال محرومان و حكومت مستضعفان.(41)
اين كشوري كه كشور ائمه‏ ي هدي‏ و كشور صاحب الزمان(ع) است، بايد كشوري باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد ،قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را ان‏شاءاللَّه به عدل و داد بكشد و از اين جورهايي كه بر مستضعفان مي ‏گذرد،جلوگيري كند.(42)
من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم، و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت وليّ عصر(ع) است.(43)
ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه‏ي ستم‏گران را در كشورهاي اسلامي مي‏شكنيم و با صدور انقلاب‏مان كه در حقيقت، صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدي‏ صلي الله عليه وآله است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان‏خواران خاتمه مي‏ دهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي، مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان – ارواحنا فداه – هموار مي‏كنيم.(44)
اگر اين جمهوري اسلامي از بين برود، اسلام آن‏چنان منزوي خواهد شد كه تا آخرِ ابد، مگر در زمان حضور حضرت، نتواند سرش را بلند كند.(45)
تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان – ارواحنا فداه – را مفيد و راه‏گشا مي‏ دانستند. امروز از اين كه در گوشه‏اي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسؤولين نيست، رخ مي‏دهد، فرياد وا اسلاما سر مي‏ دهند! ديروز حجتي ه‏ا، مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه ‏ي مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه ‏ي شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابي‏تر از انقلابيون شده‏ اند.(46)
8. مهيّا شدن براي ظهور
ما بايد در اين‏طور روزها و در اين‏طور ايام اللَّه توجه كنيم كه خودمان را مهيّا كنيم از براي آمدن آن حضرت. من نمي ‏توانم اسم رهبر روي ايشان بگذارم، بزرگ‏تر از اين است. نمي‏ توانم بگويم كه شخص اول است، براي اين كه دومي در كار نيست. ايشان را نمي‏توانيم ما با هيچ تعبيري تعبير كنيم الاّ همين كه مهدي موعود است. آني است كه خدا ذخيره كرده است براي بشر و ما بايد خودمان را مهيّا كنيم از براي اين كه اگر چنان‏چه موفق شديم ان‏ شاءاللَّه به زيارت ايشان، طوري باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاه‏ هايي كه الآن به كار گرفته شده ‏اند در كشور ما، اميدوارم كه در ساير كشورها هم توسعه پيدا بكند. بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيّا كنند براي ملاقات حضرت مهدي(ع).(47)
9. اصلاحات مصلح موعود
مكتب وليّ امر را به آن توجه كنيد كه، براي تعليم و تربيت اين انسان است كه از حدّ حيوانيت برسانَدَش به حدّ انسانيت و رشد انساني پيدا كند و تربيت‏هاي انساني پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد.(48)
وليّ عصر – ارواحنا له الفداء – كه او تا ازل احياء مي‏كند دين خداي تبارك و تعالي را.(49)
دنيا عليل است. سران همه كشورها، الاّ انگشت شمار، نمي‏توانم بگويم اين يكي دوتا، سه تا، سران همه ‏ي اين‏ها، مردم را مسموم كرده‏اند و افكار ملت‏هاي خودشان را مسموم كرده‏اند و عليل كرده‏اند ملت‏هاي خودشان را. آن‏قدر تحقير كرده‏اند از اين ملت‏ها، آن‏قدر اين‏ها را در فشار اقتصادي قرار داده‏اند و آن‏قدر اين بيچاره ‏ها زحمت كشيدند و زحمت‏هاي‏شان را ديگران به غارت بردند، كه عليل شدند. افكارشان از بين رفته است. يكي مي‏ خواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را. و من اميدوارم كه ان‏شاءاللَّه حضرت بقيّة اللَّه(ع) زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعي بشر، با آن دم مسيحايي خود، اصلاح كنند اين‏ها را.(50)
مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مي‏دهد و بشريت را به توحيد مي‏ خواند.(51)
حكومت جور بسته بشود و از بين برود. معروف در كار باشد. منكرات از بين بروند. حضرت صاحب(ع) – ارواحنا فداه – هم كه تشريف مي‏آورند، براي همين معناست.(52)
آن كاري كه لشكر امام زمان(ع) بايد بكند، با آن كاري كه لشكر طاغوت مي‏كرد، فرق دارد. همان‏طوري كه خود امام زمان(ع) با طاغوت فرق داشت. آن، حكومت جور بود و اين، حكومت عدل. آن، حكومت طاغوت بود و اين، حكومت خدا. (53)
10. جامعه‏ ي پس از ظهور
الف – زيبايي‏ها
به ما اين وعده را داده‏اند كه، در يك وقتي كه امام زمان(ع) ظهور كند، اين اختلافات از بين مي‏رود و همه برادروار با هم هستند. ديگر زورمند و زوركشي در كار نمي‏ ماند.(54)
و لهذا مي‏ بينيد فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود. بله، در زمان حضرت صاحب(ع) حكومت، واحد مي ‏شود. قدرت حكومت …. عدالت، يك عدالت اجتماعي در همه‏ ي عالم مي ‏آيد، اما نه اين كه انسان‏ها بشوند يك انسان ديگر. انسان‏ها همان‏ها هستند كه يك دسته‏شان خوبند، يك دسته‏شان بد. منتها آن‏هايي كه بد هستند، ديگر نمي‏توانند كارهاي خلاف بكنند.(55)
آن‏چه غايت تعليمات اسلامي است، هم‏زيستي مسالمت ‏آميز در سطح جهان است، كه اميد است با تعجيل در ظهور مهدي آخرالزمان – ارواحنا فداه – حاصل شود. و رسيدن انسان‏ها به كمال و سعادت اخروي است كه خداوند نصيب همگان فرمايد.(56)
ب – زشتي‏ها
در حكومت عدل بقيّة اللَّه(ع) هم عدالت جاري مي ‏شود، لكن حبّ‏هاي نفساني در بسياري از قشرها باقي است و همان حب‏هاي نفساني است كه بعضي روايات هست كه حضرت مهدي(ع) را تكفير مي‏كنند.(57)
ما نبايد توقع داشته باشيم كه، صبح كنيم در حالي كه همه چيز سر جاي خودش باشد. در زمان حضرت صاحب(ع) هم كه ايشان با تمام قدرت مي‏خواهند عدل را اجرا نمايند، با اين ترتيب نمي ‏شود كه هيچ كس حتي خلاف پنهاني هم نكند. و بالاخره همان‏ها هم كه مخالف هستند، حضرت صاحب(ع) را شهيد مي‏ كنند و در روايات قريب به اين معنا دارد كه بعضي فقهاي عصر با ايشان مخالفت مي‏كنند.(58)
شما بدانيد كه اگر امام زمان(ع) حالا بيايد، باز اين قلم‏ها مخالفند با او.(59)
11. مفهوم واقعي عدالت‏
حالا البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي‏توانيم بكنيم. اگر مي‏ توانستيم مي‏كرديم. اما چون نمي‏توانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است، ما اگر بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم. تكليف مان است. ضرورت اسلام و قرآن، تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه‏ ي كار را بكنيم. اما نمي‏توانيم بكنيم. چون نمي‏توانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند، اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را هم‏چو بكنيم كه مهيّا بشود عالم براي آمدن حضرت ‏عليه السلام.(60)
قضيه‏ ي غيبت حضرت صاحب‏عليه السلام، قضيه‏ ي مهمي است كه به ما مسايلي مي‏فهماند. مِنْ‏ جمله اين‏كه؛ براي يك هم‏چو كار بزرگي كه در تمام دنيا، عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسي الاّ مهدي موعودعليه السلام كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر. هريك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه‏ ي عالم بكنند، لكن موفق نشدند. حتي رسول ختمي مرتبت ‏صلي الله عليه وآله وسلم كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا. و آن كسي كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي مي‏فهمند – كه فقط قضيه‏ي عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد – بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيّت. انسان اگر هر انحرافي پيدا كند؛ انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقلي، برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش، اين ايجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش، اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد، اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است. اگر در عقايد، يك انحرافاتي و كجي ‏هايي باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده‏ ي صحيح و صراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدي موعود عليه السلام كه خداوند ذخيره كرده است او را، از باب اين كه هيچ كس در اولين و آخرين، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعود عليه السلام بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چيزي كه انبيا موفق نشدند به آن، با اين كه براي آن خدمت آمده بودند، خداي تبارك و تعالي ايشان را ذخيره كرده است كه همان معنايي كه همه ‏ي انبيا آرزو داشتند، لكن موانع، اسباب اين شد كه نتوانستند اجرا بكنند و همه‏ي اوليا آرزو داشتند و موفق نشدند كه اجرا بكنند، به دست اين بزرگوار اجرا بشود. اين كه اين بزرگوار را طول عمر داده، خداي تبارك و تعالي، براي يك هم‏چو معنايي، ما از آن مي‏فهميم كه در بشر كسي نبوده است ديگر، قابل يك هم‏چو معنايي نبوده است. و بعد از انبيا كه آن‏ها هم بودند، لكن موفق نشدند، كسي بعد از انبيا و اولياي بزرگ، پدران حضرت موعود عليه السلام، كسي نبوده است كه بعد از اين، اگر مهدي موعود عليه السلام هم مثل ساير اوليا به جوار رحمت حق مي ‏رفتند، ديگر در بشر، كسي نبوده است كه اين اجراي عدالت را بكند. نمي‏ توانسته و اين، يك موجودي است كه ذخيره شده است براي يك هم‏چو مطلبي. و لهذا به اين معنا، عيد مولود حضرت صاحب – ارواحنا له الفداء – بزرگ‏ترين عيد براي مسلمين است و بزرگ‏ترين عيد براي بشر است نه براي مسلمين.
اگر عيد ولادت حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم بزرگ‏ترين عيد است براي مسلمين. از باب اين كه موفق به توسعه‏ ي آن چيزهايي كه مي‏خواست توسعه بدهد، نشد؛ چون حضرت صاحب ‏عليه السلام اين معنا را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. به همه‏ ي مراتب عدالت، به همه‏ي مراتب دادخواهي، بايد ما بگوييم كه عيد شعبان – عيد تولد حضرت مهدي‏عليه السلام – بزرگ‏ترين عيد است براي تمام بشر – وقتي كه ايشان ظهور كنند ان شاءاللَّه (خداوند تعجيل كند در ظهور او). تمام بشر را از انحطاط بيرون مي‏آورد. تمام كجي‏ها را راست مي‏كند: ((يملأ الأرض عدلاً بعد ما مُلِئت جوراً)) هم‏چو نيست كه اين عدالت همان كه ماها از آن مي‏ فهميم، كه نه يك حكومت عادلي باشد كه ديگر جور نكند. آن، اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست. معني ((يملأ الأرض عدلاً بعد ما ملئت جوراً))، الآن زمين و بعد از اين، از اين هم بدتر شايد بشود. پر از جور است. تمام نفوسي كه هستند انحرافات در آن‏ها هست. حتي نفوس اشخاص كامل هم در آن، انحرافاتي هست و لو خودش نداند. در اخلاق‏ها، انحراف هست. در عقايد، انحراف هست. در اعمال، انحراف هست و در كارهايي هم كه بشر مي‏كند، انحرافش معلوم است و ايشان مأمورند براي اين كه تمام اين كجي‏ها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعاً صدق بكند: ((يملأ الأرض عدلاً بعد ما ملئت جوراً)). از اين جهت، اين عيد، عيد تمام بشر است. تمام بشر را ايشان هدايت خواهند كرد ان شاء اللَّه و ظلم و جور را از تمام روي زمين برمي‏دارند به همان معناي مطلقش. از اين جهت اين عيد، عيد بسيار بزرگي است كه به يك معنا از عيد ولادت حضرت رسول‏صلي الله عليه وآله وسلم كه بزرگ‏ترين اعياد است، اين عيد به يك معنا بزرگ‏تر است.(61)
چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتي كه برپا كننده‏ي عدالتي است كه بعثت انبياعليهم السلام براي آن بود و چه مبارك است زادروز اَبَرمردي كه جهان را از شرّ ستم‏گران و دغل‏بازان تطهير مي‏نمايد و زمين را پس از آن كه ظلم و جور، آن را فراگرفته، پر از عدل و داد مي‏نمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مي‏نمايد. و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغل‏بازي‏ها و فتنه انگيزي‏ها پاك شود و حكومت عدل الهي بر سراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيط زمين، افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخ‏هاي ستم و كنگره‏هاي بيداد فروريزد و آن چه غايت بعثت انبيا عليهم صلوات اللَّه و حاميان اوليا عليهم السلام بوده، تحقق يابد و بركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلم‏هاي ننگين و زبان‏هاي نفاق افكن، شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتو افكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمان‏هاي دروغين حقوق بشر از دنيا برچيده شوند. و اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرارساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد.(62)
12. فقها؛ حجت امام بر مردم‏
اسحاق بن يعقوب، نامه‏اي براي حضرت وليّ عصرعليه السلام مي‏ نويسد و از مشكلاتي كه برايش رخ داده، سؤال مي‏كند و محمد بن عثمان عمري – نماينده‏ي آن حضرت – نامه را مي‏رساند. جواب نامه به خط مبارك صادر مي‏شود كه … در حوادث و پيش آمدها به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم …..(63)
فقها از طرف امام‏عليه السلام حجت بر مردم هستند.(64)
ولايت فقيه همان ولايت فقيه رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم است. قضيه ‏ي ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است، همان ولايت رسول ‏اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم است و اين‏ها از ولايت رسول‏ اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم هم مي‏ترسند.(65)
روحانيون با هم بايد باشند. اين‏ها همه لشكر امام زمان‏عليه السلام هستند.(66)
اگر خداي نخواسته، روحانيوني كه مدعي اين هستند كه، الآن نماينده‏ي امام زمان ‏عليه السلام در بين مردم هستند، اگر خداي نخواسته از يكي شان يك چيزي صادر بشود كه برخلاف اسلام باشد، اين طور نيست كه فقط خودش را از بين برده باشد. اين، حيثيت روحانيت را لكه‏دار كرده است.
اين‏كه اين نماينده، يعني مدّعاي نمايندگي از طرف امام زمان ‏عليه السلام و اسلام دارد، نماينده‏ي امام زمان ‏عليه السلام اگر خداي نخواسته يك قدمي كج بردارد، اين اسباب اين مي‏شود كه مردم به روحانيت بدبين بشوند. بدبين شدن به روحانيت و شكست روحانيت، شكست اسلام است. آن كه حفظ كرده تا حالا اسلام را، اين طبقه بوده و اگر در اين طبقه، شخصي يا اشخاصي پيدا بشود كه برخلاف مصالح اسلام خداي نخواسته عمل بكند، جرمي است كه از آدم‏ كشي بدتر است. جرمي است كه از همه ‏ي معاصي بدتر؛ براي اين كه جرم صادر مي‏شود از كسي كه آبروي يك روحانيت را از بين مي‏برد و آن‏هايي كه غافل هستند از اسلام، گاهي وقت‏ها برمي‏ گرداند، اين، اين‏طور نيست كه وارد شده است كه اگر چنان‏چه عالِم فاسد بشود، عالَم فاسد مي‏شود. براي اين كه عالِم /نماينده/ به حسب ظاهر، نماينده‏ي امام است.(67)
13 – دعا
خداوندا!…. دعاي خير حضرت بقيّةاللَّه – ارواحنا فداه – را شامل حال‏مان گردان.(68)
اميد است آفتاب درخشان اسلام بر جهانيان نورافشاند و مقدمات ظهور منجي بشريت را فراهم آورد.((و ما ذلك علي اللَّه بعزيز)).(69)
خداوندا! تلخي اين روزها را به شيريني فرج حضرت بقية اللَّه – ارواحنا لتراب مقدمه الفداء – و رسيدن به خودت، جبران فرما.(70)
ما را موفق كند كه به لقاي جمال مبارك امام زمان‏عليه السلام موفق بشويم.(71)
و من اميدوارم كه خداي تبارك و تعالي به ما توفيق بدهد كه، ما بتوانيم به اين مقصدي كه مقصد انبياست، برسيم و ما ان شاءاللَّه با هم باشيم و اين قافله را با هم به منزل برسانيم و اين امانت را به صاحب امانت، رد كنيم.(72)
خداوند، همه ما را از اين قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سرمنزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود – ارواحنا لمقدمه الفداء – رد كنيم.(73)
بار الها! اين كشور، وابسته به رسول اكرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت گرامي اواست و كشور حضرت بقية اللَّه – ارواحنا لمقدمه الفداء – است.(74)
14. عشق در شعر امام‏

روز وصل‏
غم مخور، ايام هجران رو به پايان مي ‏رود اين خماري از سر ما ميگساران مي‏رود
پرده را از روي ماه خويش بالا مي‏زند غمزه را سَر مي‏دهد، غم از دل و جان مي‏رود
بلبل اندر شاخسار گُل هويدا مي‏شود زاغ با صد شرمساري از گلستان مي‏رود
محفل از نور رخ او، نورافشان مي‏شود هرچه غير از ذكر يار، از ياد رندان مي‏رود
ابرها، از نور خورشيد رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مي‏رود
وعده‏ي ديدار نزديك است ياران مژده باد روز وصلش مي ‏رسد، ايام هجران مي‏رود(75)
شمس كامل‏
صف بياراييد رندان! رهبر دل آمده‏ جان براي ديدنش، منزل به منزل آمده
بلبل از شوق لقايش، پَرزنان بر شاخ گُل‏ گل ز هجر روي ماهش، پاي در گِل آمده‏
طور سينا را بگو: ايام ((صَعق)) آخر رسيد موسِي حق در پي فرعون باطل آمده‏
بانگ زن بر جمع خفّاشان پَست كور دل از وراي كوهساران، شمس كامل آمده‏
باز گو اهريمنان را فصل عشرت بار بست‏ زندگي بر كام‏تان، زهر هلاهل آمده‏
دلبر مشكل گشا از بام چرخ چارُمين‏ با دم عيسي‏ براي حل مشكل آمده‏
غم مخور، اي غرق درياي مصيبت غم مخور در نجاتت، نوحِ كشتي‏بان به ساحل آمده(76)
قسمتي‏از قصيده‏ي بهاريه‏ي انتظار
شد موسم عيش و طرب، بگذشت هنگام كَرَب‏ جام ميِ گلگون طلب، از گُل‏عذاري مه جبين‏
قدّش چو سرو بوستان، خدّش به رنگ ارغوان‏ بويش چو بوي ضِيمَران، جسمش چوبرگ‏ياسمين‏
چشمش چو چشم آهوان، ابروش مانند كمان‏ آب بقايش در دهان، مهرش هويدا از جبين‏
رويش چو روز وصل او،گيتي فروز و دل‏گشا مويش چو شام هجر من، آشفته و پُر تاب وچين‏
با اين‏چنين زيبا صنم، بايد به بُستان زد قدم‏ جانْ فارغ از هر رنج و غم، دل خالي از هرمهروكين‏
خاصه كنون كاندر جهان، گرديده مولودي عيان كز بهر ذات پاك آن، شد امتزاج ماء و طين‏
از بهر تكريمش ميان، بربسته خيل انبيا از بهر تعظيمش كمر، خم كرده چرخ هفتمين‏
مهدي امام منتظر، نوباوه‏ي خيرالبشر خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگين‏
مهر از ضيائش ذرّه‏اي، بدر از عطايش بدره‏اي‏ درياز جودش قطره‏اي، گردون ز كِشتش خوشه‏چين‏
مرآت ذات كبريا، مشكوة انوار هُدا منظور بعثِ انبيا، مقصود خلق عالمين‏
امرش قضا، حكمش قدر، حُبّش جنان، بغضش سَقَر خاك رهش زيبد اگر، بر طُرّه سايد حور عين‏
دانند قرآن سر به سر، بابي ز مدحش مختصر اصحاب علم و معرفت، ارباب ايمان و يقين‏
سلطان دين، شاه زَمَن، مالك رقاب مرد و زن‏ دارد به امر ذوالمِنَن، روي زمين، زير نگين‏
ذاتش به امر دادگر، شد منبع فيض بشر خيل ملايك سر به سر، در بند الطافش، رهين‏
حُبّش سفينه نوح آمد در مَثَل، ليكن اگر مهرش نبودي نوح را مي‏بود با طوفان قرين‏
گرنه وجود اقدسش، ظاهر شدي اندر جهان‏ كامل نگشتي دين حق ز امروز تا روز پسين‏
ايزد به نامش زد رقم، منشور ختم الاوصيا چونان‏كه جدّ امجدش گرديد ختم المرسلين‏
نوح و خليل و بوالبشر، ادريس و داود و پسر از ابر فيضش مُستَمِد، از كان علمش مُستعين‏
موسي‏ به كف دارد عصا، دربانيش را منتظر آماده بهر اقتدا، عيسي‏ به چرخ چارمين‏
اي خسرو گردون فَرَم، لختي نظر كن از كَرَم‏ كفارِ مُستولي نگر، اسلام مستضعف ببين(77)
قسمتي از يك مسمط در مدح امام زمان (عج) مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت، حسن خو
هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم مَه رو شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هشتم قبله گيسو
هم تقي تقوا، نقي بخشايش و هم عسكري مو مهدي قائم كه در وي جمع، اوصاف شهان شد
پادشاه‏عسكري طلعت،نقي حشمت، تقي فر بوالحسن فرمان وموسي‏قدرت و تقدير جعفر
علم باقر، زهد سجاد و حسيني تاج و افسر مجتبي حلم و رضيه عفّت و صولت چو حيدر
مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد(78)
ختامُهُ مِسْك‏
پيام امام زمان (عج)
ما رفته بوديم جبهه‏ ها در زمان جنگ. يك شب، نيمه شبي از چادري كه دعاي توسل بود در آن، خارج شديم. در آن همنشيني و انس بيابان و شب و آسمان و حالي كه ما داشتيم، در يك عوالمي غرقه بوديم كه شخصي به ما نزديك شد. بعد از اين كه صحبت كرد، فهميديم كه يكي از فرماندهان رده بالاست. آمده بود به سخن گفتن و در حقيقت حالي كردن در آن نيمه شب. مي‏ گويد صحبتش كه تمام شد، گفت: ببخشيد، من مي‏خواهم يك حكايتي را براي شما بگويم. گفت: مدتي پيش، من در چادر خود خوابيده بودم. نيمه‏هاي شب خواب ديدم كه يك شخص سبز پوشي وارد چادر من شد. به گونه‏اي بود كه من برخاستم و حس كردم امام زمان(عج) است. در اين بين امام زمان(عج) فرمودند: كه برويد پهلوي امام‏تان. پنج تا پيام دارم به ايشان منتقل كنيد. مي‏گويد: بعد من از خواب پريدم و گفتم: رؤياي كاذبه است و نمي‏دانم چه است و اين را فراموش كردم. دو هفته بعد در جماران جلسه بود.
جلسه كه تمام شد، همه كه خارج شدند، امام گفت: شما بايست. من ايستادم. وقتي ايستادم، گفت: حالا بگو ببينم پيام چيست؟ (اگر اين حرف را كسي مي‏زد كه عادت دارد شعار بدهد و پرت بگويد، من شك مي‏كردم در پذيرش آن، ولي اين آدم چشم‏هايش حرف مي‏زد به جاي لب‏هايش). آقا! شما بايست ببينم. ايستادم. بگو ببينم پيغام چيست؟ من گفتم: ببخشيد كي، چي، كجا؟
امام، مَطلع پيام را برايم ذكر كردند. به يادم آمد. تكرار كردم كاملش را.(79)
اين حكم مال من نيست‏
در قضيه‏ ي بهمن ماه 57 كه رژيم شاه، حكومت نظامي را از ساعت مثلاً 9 شب آورده بود به 4 بعد از ظهر. ساعت 2 و 10 دقيقه، زنگ تلفن محل اقامت امام در مدرسه‏ي رفاه به صدا در آمد. پشت خط، مرحوم طالقاني بود. ايشان به آن كسي كه گوشي را بر مي‏دارد، مي‏گويد: به امام بگوييد امروز اعلام كردند ساعت 4 حكومت نظامي است. حكم چيست؟ چه كار بايد كرد؟ امام مي ‏فرمايند كه به ايشان بگوييد: اگر با مردم تماس دارند، بگويند كه مردم بيشتر بيايند. اين جزئي از تاريخ انقلاب است. مرحوم طالقاني آن طوري كه دخترش در كتاب مي‏گويد، شروع مي‏كند به گريه كردن كه به اين سيد بگوييد (به اين پيرمرد بگوئيد) مي‏داند كه چه كار دارد مي‏كند؟ (متن مكتوبش هست). آن رژيمي كه 17 شهريور را درست كرده، اِبا ندارد از اين‏كه قتل عامي ديگر صورت دهد. امام مي‏ گويد: به او بگوييد ((اين حكم مال من نيست)). اتفاقاً همان شب كلانتري‏ها فتح شد. …و قصه‏ي اين انقلاب تمام، و پيروز شد.(80)
نداي وليّ عصر (عج)
22 بهمن 57 يوم اللَّه بود. واقعاً ما در معرض كشته شدن بوديم. فقط نداي وليّ عصر (عج) به داد ما رسيد. فردي كه الآن زنده است، پيام برد به دبيرستان علوي. (خدمت امام امت) گفت: حضرت مهدي(عج) مي‏فرمايد: در خانه نمانيد. اگر مانديد، كشته مي‏ شويد. لذا امام خيلي محكم فرمود: در خانه نمانيد. آقاي طالقاني به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو مي‏كنند. اين‏ها عصباني هستند، آخر كارشان است.
امام فرمود: بايد بيرون بريزند. ايشان [آقاي طالقاني‏] خيلي اصرار كرد. [امام ]فرمود: اگر پيام از جاي ديگري باشد، باز [بر سر حرف‏] خود ايستاده‏ايد؟ [آقاي طالقاني‏] گفت: چَشم، تسليم هستم. لذا 22 بهمن يوم اللَّه است.(81)

پي‏نوشت‏ها:
1) با سپاس از مؤسسه‏ ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) كه امكان استفاده از موارد تلخيص ‏شده ‏ي سخنان و آثار امام راحل را فراهم آوردند.
2) صحيفه‏ ي نور، ج 21، ص 107.
3) همان، ج 7، ص 225.
4) همان، ج 12، صص 170 – 171.
5) همان، ج 20، ص 83.
6) همان، ج 12، ص 171.
7) صحيفه‏ي امام، ج 20، ص 249.
8) صحيفه‏ي نور، ج 19، صص 171 – 172.
9) آداب الصلوة، صص 203 – 204.
10) صحيفه‏ي نور، ج 8، ص 149.
11) همان، ج 17، ص 199.
12) همان، ج 20، ص 87.
13) همان، ج 18، صص 17 – 18.
14) همان، ج 12، ص 128.
15) همان، ج 12، ص 224.
16) همان، ج 8، ص 14.
17) همان، ج 1، ص 33.
18) همان، ج 8، ص 149.
19) همان، ج 7، صص 252 – 253.
20) همان، ج 7، ص 267.
21) همان، ج 14، ص 94.
22) همان، ج 8، ص 61.
23) همان، ج 9، ص 101.
24) همان، ج 15، ص 22.
25) همان، ج 7، ص 36.
26) همان، ج 19، ص 5.
27) همان، ج 15، ص 170.
28) همان، ج 19، ص 154.
29) همان، ج 20، ص 199.
30) همان، ج 20، صص 196 – 197.
31) همان، ج 2، ص 28.
32) همان، ج 20، ص 198.
33) همان، ج 18، ص 195.
34) ولايت فقيه، ص 62.
35) همان، ص 30.
36) همان، صص 62 – 63.
37) همان، ص 87.
38) صحيفه‏ي نور، ج 21، ص 88.
39) كشف‏الاسرار، صص 225 – 231.
40) صحيفه‏ي نور، ج 21، ص 108.
41) همان، ج 18، ص 11.
42) همان، ج 14، ص 195.
43) همان، ج 12، ص 175.
44) همان، ج 20، ص 132.
45) همان، ج 16، ص 93.
46) همان، ج 21، ص 93.
47) همان، ج 12، صص 208 – 209.
48) همان‏ج 8، ص 94.
49) همان، ج 21، ص 106.
50) همان، ج 17، ص 49.
51) همان، ج 18، ص 88.
52) همان، ج 20، ص 190.
53) همان، ج 11، ص 135.
54) همان، ج 11، ص 31.
55) همان، ج 20، ص 79.
56) همان، ج 18، ص 93.
57) همان، ج 16، ص 105.
58) صحيفه‏ي امام، ج 19، ص 303.
59) صحيفه‏ي نور، ج 10، ص 27.
60) همان، ج 20، صص 198 – 199.
61) همان، ج 12، صص 207 – 209.
62) همان، ج 15، ص 22.
63) ولايت فقيه، ص 103.
64) همان، ص 106.
65) صحيفه‏ي نور، ج 10، ص 26.
66) همان، ج 5، ص 166.
67) همان، ج 11، ص 6.
68) همان، ج 20، ص 62.
69) همان، ج 19، ص 101.
70) همان، ج 20، ص 241.
71) همان، ج 19، ص 161.
72) همان، ج 19، ص 134.
73) همان، ج 19، ص 11.
74) همان، ج 19، ص 264.
75) ديوان امام، ص 111.
76) همان، ص 178.
77) همان، صص 262 – 258.
78) همان، ص 276.
79) تهاجم يا تفاوت فرهنگي، حسن بُلخاري، صص 128 – 129.
80) همان، صص 126 – 127.
81) درس تفسير قرآن، آيت اللَّه خزعلي، مركز تخصصي تفسير حوزه‏ي علميه‏ي قم، 23/11/ 1379.

پدیدآورنده: مرتضی نائینی