| الگوي هفت وجهي تغيير انديشه در فرايند تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت با تأكيد بر جريان احمداسماعيل بصري | ||
| علي محمدي هوشيار | ||
![]() |
||
| چكيده
الگوي تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت؛ دستگاهي منظم و هندسي است كه ميتواند با عنوان «فرايند چند وجهي تغيير انديشه» شناخته شود. شناخت الگوهاي تبليغي اين جريانها اين امكان را فراهم ميكنند تا ضمن فهم مناسبات و ارتباطات رفتارهاي مبلّغان با زمينهها و با رفتارهاي مخاطبان، از علتهايي پرده بردارند كه شايد فهم و درك آن براي غير متخصّص دشوار باشد. نتايج اين پژوهش ميتواند در خدمت نهادهاي مواجهه كننده باشد تا در جهتگيري و نوع مواجهه از آن بهرمند و در كنار امر پيدا، به امر ناپيداي ماجرا آگاه شوند. اين پژوهش با استفاده از روش هفت وجهي لوئيس رامبو در كتاب «شناخت تغيير دين» به سراغ روشهاي تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت رفته است كه عبارتند از: 1. زمينه، 2. بحران، 3. جست وجو، 4. مواجهه، 5. تعامل، 6. تعهد، 7. نتايج. نوشتار حاضر با روش «توصيفي_تحليلي»، در مقام پاسخ به چگونگي تغيير انديشه در هفت مرحله تبليغي است و تطبيق روش تغيير انديشه در جريانهاي انحرافي مهدويت با روش تغيير دين در اديان، دست آورد پژوهش حاضر ميباشد. واژگان كليدي: الگو، تغيير انديشه، جريانهاي انحرافي مهدويت، تبليغ، احمداسماعيل. مقدمه بر اساس اين عبارت مشهور كه «مغز تنها چيزي است كه پس از شست وشو كثيف ميشود»؛ شايسته است، ضمن فهم چيستي مغز شويي و آسيبهاي آن، با فرايند و وجوه اصلي و فرعي آن آشنا شويم. نوشتار حاضر با عنوان الگوي هفت وجهي تغيير انديشه در جريانهاي انحرافي مهدويت، با تأكيد بر روش لوئيس رامبو، درباره چگونگي مغز شويي(تغيير انديشه) سامانيافته و كنشگرسازي مخاطبان را بحث و بررسي نموده و بر اين باور كه جريانها توانايي تغيير انديشه مخاطبان خود را دارند؛ تأكيد دارد و در پاسخ به اين سؤال كه «استفاده از الگو و شيوههاي تغيير انديشه در فرايند تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت چه تاثيري بر نتيجه جذب دارد»؛ ساختار تحقيق را تنظيم كرده است. در اين پژوهش، مسئله مواجهه انديشهاي تبليغ، به عنوان روشي استراتژيك مورد بررسي قرار گرفته و با رويكرد تحليلي، نقش تبليغ جريانهاي انحرافي در تغيير نظامات فكري بررسي خواهد شد. آنچه در اين نوشتار صورت ميپذيرد، استفاده از روش هفت وجهي تغيير دين در كتاب «شناخت تغيير دين» است كه توسط لوئيس رامبو، نويسنده، پژوهشگر و دين شناس آمريكايي است كه در رساله دكتري سركار خانم الهام موحدي ترجمه و تحقيق شده است. با مروري بر نوشتارهاي مرتبط و بررسي پيشينه اين تحقيق، آنچه به دست آمد؛ توجه نويسندگان محترم به روشهاي شكلي و انگيزشي و يا به عبارتي مهارتهاي تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت است كه آن را بدون در نظر گرفتن مقوله انديشه مورد مطالعه قرار دادهاند. اما اين نوشتار به صورت كاملاً متمايز، مقوله «تبليغ انديشهاي و تغيير انديشه و كنشگرسازي مخاطبان» را مورد توجه قرار داده است. روش اين تحقيق تركيبي از روش «توصيفي- تحليلي» است و دادهها و اطلاعات اين پژوهش به شيوه «ميداني- كتابخانهاي» گردآوري شدهاند. در روش ميداني، مراجعه به جامعه هدف، رهبران و مبلغان جريانهاي انحرافي مهدويت، افراد صاحب نظر و منتقد به روش: 1. جمع آوري اطلاعات به روش مشاهده؛ 2. جمع آوري اطلاعات به روش مصاحبه؛ 3. بيان تجربيات؛ ميباشد. در روش كتابخانهاي نيز به ميزان نياز؛ با مراجعه به كتابها و اسناد تاريخي، روزنامهها، مقالات، پايان نامهها و رسالهها، ترجمهها، اطلاعات لازم جمع آوري گرديده است. با مروري بر پيشينه اين موضوع، با برخي از منابع مواجهه ميشويم كه شيوههاي كنترل و تغيير انديشه را به مثابه مغز شويي مورد بررسي قرار دادهاند كه اغلب نگاهي تك وجهي به مسئله داشته و روند چند وجهي تغيير انديشه را در مقام ارائه الگو مورد نظر نداشتهاند. برخي از اين آثار عبارتند از: الف)كتابها: 1. كتاب گسستن بندها، نوشته استيون آلن حسن؛ 2. كتاب در قلمرو سايهها، جستارهايي در روانشناسي فرقهها، نوشته احسان احمدي خاوه و سميه شاهحسيني؛ 3. كتاب فرقهها: داستانهايي حقيقي از كنترل ذهن و تسخير انسانها، نوشته اميلي جي تامسون؛ 4. كتاب شست و شوي مغزي، نوشته كاتلين تيلور؛ 5. كتاب فرقهها در ميان ما، نوشته مارگارت تالرسينگر و… . ب) مقالات: 1. همسنجي روش مواجهه انديشهاي تبليغ در معنويتهاي نوظهور با اسلام، با تكيه بر مفهوم هويّت، نوشته علي محمدي هوشيار؛ 2. برنامهريزي بهائيان براي تبليغ كودكان و نوجوانان، نوشته عبدالله ادريسي؛ 3. شست وشوي مغزي، كنترل ذهني و جنبشهاي نوپديد ديني، نوشته سميه شاهحسيني؛ 4. بررسي مكانيسمهاي نفوذ و تغيير شيوه زندگي افراد توسط فرقهگرايي جديد، نوشته سميه شاهحسيني و ابوالفضل تاجيك؛ 5. بررسي علل رويش و گسترش فرقهها با رويكرد سيستم پويا، نوشته محمدباقر فخرزاد و آفرين اخوان و محمد كارگر و… . وجه تمايز اين نوشتار نسبت به آثار موجود و مرتبط با اين موضوع، نگرش چند وجهي و ارائه الگووارهاي و نظاممند به مقوله تغيير انديشه در فرايند تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت است كه با بهره از روش لوئيس رامبو تنظيم و مورد تطبيق و تحقيق قرار گرفته است. 1. مفاهيم 1-1. الگو: الگو به مجموعهاي مادي، رياضي يا منطقي اطلاق ميشود كه ساختهاي اساسي يك واقعيت را ميرساند و در سطح خود، قادر به تبيين آن و ارائه كاركردهايش است (ساروخاني، 1370: ص458). جامعهشناس با الگوهاي فكري و ساختههاي ذهني كار ميكند؛ نه با حوزه (يا عين) واقعيت؛ زيرا _براي مثال،_ نميتوان واقعيت اجتماعي را مانند طبقه اجتماعي، عينياً در جامعه پيدا كرد، اندازهگيري نمود، تعريف كرد و يا برشمرد؛ در عوض ميتوان الگوي يك طبقه اجتماعي در جامعهاي معيّن را بر اساس نوع عالي طبقه در مفهوم ماركس ساخت و آن گاه پديدههاي واقعي جامعه مورد نظر را در انگاره طبقاتي مذكور داخل كرد و كوشيد تا كاركرد آن شناخته شود (هانري، 1349: ص205). در اين نوشتار، فرايند چند وجهي تغيير انديشه با نام الگو شناخته ميشود و به عبارتي ديگر، از ارائه يك دستگاه منظومِ مورد استفاده در فرايند تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت كه آغاز و انتها يك پروسه تبليغي را تبيين ميكند گفت وگو شده است. 1-2. تغيير انديشه واژههايي مانند «شست و شوي مغزي» (Brainwashing)، «كنترل انديشه» (Thought control)، «اصلاح انديشه» (Thought reform) , «اصلاح ايدئولوژيك» (Ideological reform) مشابه تغيير انديشه كاربرد دارند. اين عمل از طريق روشهاي زير صورت ميگيرد: 1. كنترل همه جانبه افراد، 2. خود اعترافي، 3. منزوي كردن، 4. شكنجه، 5. ايجاد فرسودگي جسمي و رواني، 6. تحقير شخصيت، 7. مسلّم فرض كردن جرم، 8. همانند سازي، 9. كاهش توانايي ذهني، 10. ايجاد سردرگمي، 11. تلقين، 12. تكرار عقيده، 13. رفتار شرطي و… (كاوياني، 1390: ص357). مبلّغان جريانهاي انحرافي مهدويت، با ايجاد تغيير در نظام حساسيتها و نظام اولويتهاي فكري اشخاص، بر فرايند انديشه مخاطب اثر ميگذارند. به عنوان مثال، انجمن حجتيه با هدف كنشگرسازي جوانان شيعي بر عليه اهل سنت و مقدسات آنان، مسئله امامت و خلافت را به عنوان اولويت اول و همچنين ماجراي غصب جايگاه خلافت را به عنوان حساسترين مسئله آنان قرار ميدهد. اين شگرد، انديشه مخاطب را تغيير داده و با كنار گذاشتن ساير اصول اعتقادي و مصالح اجتماعي، او را به يك كنشگرِ ضد اهل سنت تبديل ميكند. 1-3. تبليغ: واژه «تبليغ» هر چند مفهوم گستردهاي دارد؛ مراد ما از تبليغ، رساندن مجموعه باورهاي ديني و اعتقادي و انديشهاي به مخاطب به منظور اقناع و بر انگيختن او ميباشد (خندان، 1374: ص23). تبليغ از باب تفعيل، از ريشه بَلَغَ به معناي رساندن است و از آنجا كه از اين باب به معناي تدريج مستفاد ميشود، مراد از آن بايد رساندن تدريجي پيام باشد. پيامها ممكن است مناسب يا نامناسب باشند؛ اما موضوع مشترك در همه اين انديشهها اين است كه صاحبان پيام تمايل دارند براي پيام خود، مخاطباني بيابند (مودودي، 1381: ص3). 1-4. جريانهاي انحرافي مهدويت: هر گونه باور و انديشهاي كه به صورت ساختارمند و هدفمند، در جهت تغيير باورهاي اصيل شيعه اماميه در مسئله مهدويت فعاليت داشته باشد، «جريان انحرافي مهدويت» ناميده ميشود. مراد از جريانهاي انحرافي مهدويت، مدعيان دروغين و جريانهايي مانند انجمن حجتيه است. 2. الگوي هفت وجهي رامبو هفت مرحله اساسي در تبليغ، توان آن را دارد تا انديشه قطعي انسان را در فرايند تبليغي تغيير دهد. «الگوي هفت وجهي» با استفاده از روش لوئيس رامبو در كتاب «شناخت تغيير دين»(1373)، در مقام معرفي هفت مرحله مهم در اين فرايند است: 2-1. زمينه امكان تغيير انديشه، بدون در نظر گرفتن زمينه، سرانجامي ناقص و غير واقعي خواهد داشت. با اين حساب، مبلّغان جريانهاي انحرافي مهدويت، با توجه به مقوله زمينه و مناسبات آن با مخاطب، تبليغ و تغيير را آغاز ميكنند. البته زمينه چيزي نيست كه آن را يك مبلّغ فراهم كرده باشد، بلكه زمينه، آورده مخاطب است كه مبلّغ را در اين اقدام(تغيير انديشه) ياري خواهد كرد. اين زمينه، تصويري نامنظم، متضاد و ناهمگون از عوامل است كه تغيير انديشه را نه به عنوان اتفاق يا حادثهاي ناگهاني، بلكه آن را محصول رويدادي جزء به جزء در زندگي انسان ميداند كه يكباره از آن پرده برداري شده است. جان گريش(John Gration) درباره زمينه گفته است: به حق، هر تغيير ديني، در زمينهاي رخ ميدهد. زمينه چند وجهي است و حوزههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ديني را شامل ميشود كه فرد در زمان وقوع تغيير دين در آن زندگي ميكند. از اين رو، مفهوم تغيير دين هر چه باشد، هيچ گاه خارج از زمينهاي فرهنگي نيست (گريش، 1983: ص198). به عقيده لوئيس رامبو، تغيير عقيده، فرايندي است كه نه تنها عوامل داخلي و خارجي بر آن اثر ميگذارد، بلكه انگيزهها، آرمانها و تجارب دروني و ذهني نيز بر آن تأثيرگذار است و اگر يكي از اينها را نپذيريم، شناختمان از تغيير باور ناقص خواهد بود. رامبو طبق اين ديدگاه، زمينه را تلفيقي از روبنا و زيربناي تغيير عقيده دانسته و آن را شامل ابعاد اجتماعي، فرهنگي، ديني و فردي ميداند. لذا براي درك بهتر زمينه، دو محيط با عنوان «زمينه گستردهتر- نماي كلي» و «زمينه كوچكتر- موقعيت محلي» را قائل شده است. 2-1-1. زمينه گستردهتر: اين محيط در برگيرنده اين عناصر است: 1. نظامهاي سياسي، 2. سازمانهاي ديني، 3. مسائل مربوط به بوم شناسي، 4. همكاريهاي چند مليتي، 5. نظامهاي اقتصادي(رامبو، 1373: ص39). جريانها با استفاده از اين عناصر، به تغيير انديشه موفق خواهند شد. براي نمونه، تهاجم فرهنگي و علمي، صنعتي شدن و گسترش وسايل ارتباط جمعي در ايران، امكان نفوذ به باور راستين مهدويت را فراهم و امكان آشنايي و انتخابهاي سست و ناصحيح را فراهم كرده است. وجود چنين فضايي به سردرگمي و پريشاني منجر شده و افراد را به جهت باور و عقيده و انديشه متحير ميكند. عموماً تمامي جريانهاي انحرافي مهدويت به مقوله زمينه در مخاطب توجه ويژهاي دارند و تنها سراغ كساني ميروند كه استعداد جذب در آنان بالا باشد. در گفت وگو با يكي از مبلّغان جريان منصور هاشمي خراساني، در همان ابتداي گفت وگو تلاش خود را صرف آن كردم تا زمينه گستردهتر را در او پيدا كنم؛ تا اين كه زمينه او را در امر نظامهاي سياسي يافتم كه از دوران دانشجويي، تمامي نظامهاي سياسي موجود در جهان را ناكارآمد ميدانسته و با وجود اين زمينه، در چتر تبليغي اين جريان قرار گرفته و به انديشه سياسي منصور هاشمي جذب شده بود[1]. 2-1-2. زمينه كوچكتر: رامبو زمينه كوچكتر را شامل بستگان درجه يك، دوستان، گروههاي ديني و نژادي و اهالي منطقه سكونت دانسته است. اين عوامل، به عنوان عوامل نزديك، بر ايجاد احساس هويت و تعلق خاطر و همچنين در شكلگيري تفكرات و عواطف افراد نقش مهمي ايفا ميكنند (رامبو، 1373: ص40). نقش موقعيت محلي در تغيير انديشه بسيار حائز اهميت و توجه است كه در تغيير و حتي تثبيت انديشه افراد ميتواند تأثير داشته باشد. به عبارتي كوتاه، افراد وقتي در شرايط خاص قرار ميگيرند، براي پذيرفتن انديشههايي ديگر آمادگي بيشتري خواهند داشت. 2-2. بحران «بحران» يا «آشفتگي»، مسئله مهمي است كه به عنوان يكي از مراحل مهم در تغيير انديشه بايد مورد بررسي قرار گيرد. البته همواره اين سؤال مطرح بوده است كه آيا بحران موجود در افراد، در مواجهه با يك مبلّغ شكل يافته است يا اين كه پيش از آن به مانند زمينه، به زندگي او پيوست داشته است؟ افرادي مانند لوترگرلاچ (Luther P Gerlach) و ويرجينيا هين(Virginia H. Hine) بر اين باورند كه بحران از زماني به وجود ميآيد كه افراد با مبلّغان يك جريان در تماس باشند و در واقع، ايجاد بحران و آشفتگي از سوي مبلّغان جريانها و اديان است (گرلاچ، 1970: ص219). البته اين، قانوني كلي و هميشگي نيست، بلكه ممكن است بحران و سرگشتي افراد، پيش از آشنايي با مبلّغان جريانها و در مواجهه با برخي تضادها و تناقضات قولي و فعلي در جامعه پديد آمده باشد. تذكر اين نكته ضروري است كه بحران، مفهومي مطلق براي حوادث سخت و تلخ نيست و گاهي انسان با تجربه اتفاقي خوب، دچار سرگشتگي درباره آنچه الان هست، ميشود؛ مانند تجربههاي معنوي يا نجات از مرگ كه افراد را آماده پذيرش يك انديشه ديني متمايز از گذشته ميكنند. به عقيده لوئيس رامبو، در فرايند تغيير عقيده و دين، دو نوع بحران از اهميت بسزايي برخوردارند: 1. بحرانهايي كه جهتگيري اساسي و بنيادي فرد را به زندگي، مورد سؤال قرار ميدهند؛ 2. بحرانهايي كه ذاتاً تا حدودي ملايم هستند، اما مانند آخرين قطرهاي هستند كه كاسه صبر را لبريز ميكنند (رامبو، 1373: ص68). به عنوان نمونه، برخي از افرادي كه به جريانهاي انحرافي مهدويت گرايش مييابند، گرفتار بحرانهايي از نوع اول هستند. آنها به خاطر گسستگي از پيوندهاي عاطفي با خانواده يا ناديده انگاري خود در مناسبات اجتماعي و شايد به خاطر ورشكستگي مالي و توقع حمايتهاي دولتي از او و نظاير آن؛ دچار بحران شديد شده و يكباره به انساني ديگر مبدل ميشوند. عموماً بحرانهاي شديد محصول زمان طولاني نبوده و در كمترين زمان ممكن و در مواجهه با قويترين عوامل محقق ميگردد. ميزان تخريب ظاهري در چنين افرادي زياد است و از طرفي عمق باطني آثار تخريبي در او سطحي و كم است. بنابر اين، احيا و بازگرداندن چنين فردي كه در مواجهه با بحران شديد، براي پذيرش هرگونه انديشهاي آمادگي دارد، بسيار راحتتر از كسي است كه بحران او ملايم بوده و محصول مدت زماني طولاني است. در مورد افرادي كه دچار بحران شديد ميشوند، كافي است كه علت بحران را كشف و بخشي از خسارت او را جبران كنيد؛ آن گاه خواهيد ديد كه به مانند آب سردي بر روي آتش خواهد بود. طبق اين ديدگاه، تغيير انديشه افرادي كه با بحران شديد مواجهه بودهاند، بسيار آسانتر از كساني است كه بحران آنان ملايم بوده و بحران مذكور محصول مدت زمان و اتفاقات كوچك و ريز بوده است. واسطههاي بحران: براي مبلّغ يك جريان، شناخت واسطههاي بحران حائز اهميت است. آنها براي آن كه به خوبي از عهده تغيير انديشه افراد برآيند، ابتدا سعي دارند تا با چرايي و علل بحران ايجاد شده در افرادآشنا شوند. مبلّغان جريانهاي انحرافي مهدويت، پس از آشنايي با علت بحران، به تشديد و تعميق بحران اقدام ميكنند تا به نوعي با مخاطب همراهي رواني داشته باشند و نيز انديشه او را در شديدترين حالت بحراني به راحتي تغيير دهند. به عنوان نمونه، اگر واسطه بحران يك فرد، خستگي از وضعيت موجود جامعه است، براي تأييد اين خستگي، شواهد ديگري ميگويد تا فرد نوانديش را به جهت رواني اقناع كند كه تو حق داري از اين وضعيت خسته شوي! به عنوان نمونه ميتوان به مبلّغان جريان احمد اسماعيل بصري اشاره كرد. آنها پس از برآورد بحران مخاطب، چنانچه علت بحران را در ناراحتي از نظام روحانيت بيابند، او را زير بمباراني از روايات مجعول و ضعيف يا تقطيع شده قرار ميدهند تا ناكارآمدي و فساد علماي آخرالزمان را از طريق روايات يا اسناد تاريخي اثبات كنند. اين مرحله، همان مرحله همراهي با مخاطب و مشروعيت بخشي به باور و ديدگاه او به شمار ميرود. واسطههاي بحران زياد و بيشمار هستند؛ اما سه واسطه اصلي بحران عبارتند از: الف) نا اميدي و خستگي عموماً افراد پرتلاش، افرادي «نتيجهگرا» هستند و با توجه به نتايج، فعاليت خود را كم يا زياد ميكنند. برخي از اين افراد در صورت اطلاع از بي حاصل بودن اقدامات و فعاليتها، رويكرد و سياست فعاليتهاي خود را تغيير و بدون كم كردن ميزان تلاش، به راه خود ادامه ميدهند. اما گروه ديگري از افراد پرتلاش، به محض مواجهه با خسارت يا بي نتيجه بودن فعاليتها، نااميد و خسته ميشوند و از ادامه هر گونه فعاليتي صرف نظر و يا عليه آن حركت اقدام ميكنند. گفت وگويي با يكي از جذب شدگان به جريان ابوعبدالله الحسين القحطاني(حيدر مشتت)، ملاحظه كردم كه ركن اصلي سخنان او آن بود كه تمامي عمرم را پيرو علما بودم و شب و روز براي آنان خدمت ميكردم، وقتي ديدم اين كارها نتيجهاي ندارد و مشكلات جهان حل نميشود، خسته شدم و سعي كردم به دنبال منجي حقيقي بگردم و اكنون با يماني موعود آشنا شدهام و در خدمت او هستم تا جهان را نجات دهد[2]. اين گروه، مخاطبان جريانهاي انحرافي مهدويت هستند كه به محض مواجهه با آنها، دلايلي بر منطقي بودن خستگي و نااميدي مخاطب تراشيده و ضمن مُحق دانستن او، فرايند تغيير انديشه را آغاز ميكند. نمونههاي تلاشگران نااميد را در مقوله ازدواج و طلاق، ثروت و فقر، پيشرفت و پسرفت، ديده شدن و ناديده شدن و نظاير آن ميتوان مطالعه كرد. ب) پشيماني از گذشته اساساً مقوله پشيماني بحرانزا بوده و ضمن سلب اطمينان از خود به خاطر تصميمات ناموفق گذشته، شرايط افراد را بحراني ميكند. اگر اين پشيماني در مسئله گناه بوده و پيوست ديني داشته باشد، فرد را به جبران وادار ميكند و در اين صورت، فرد مذكور، سعي بر آن خواهد داشت تا دِين خود را نسبت به اعتقادات و باورهاي دينياش ادا كند. عموماً چنين افرادي يك بحرانزده به حساب ميآيند كه از شرايط پذيرش انديشههاي به ظاهر همسو و آرامش بخش برخوردار ميباشند. چنانچه اين دسته با افراد شياد و منفعت طلب مواجه شوند، همه اموال خود را به او ميسپارند تا در راه خدا هزينه كند! اگر با مبلّغ يك جريان انحرافي در عرصه مهدويت آشنا شود، جبران خود را در اداي دين نسبت به امام زمان (عج) دانسته و خود را به او ميسپارد تا در اداي وظيفه خود را نسبت به امام (ع) ادا كند. اگر با جريانهايي مانند BTS و نظاير آن آشنا شود، از زندگي نااميد ميشود و امكان خودكشي خواهد داشت. ج) بيماري و سلامتي لوئيس رامبو ميگويد: نوكيشي كه به دين «سيك» گرويده، بيان ميكرد: «در همه جاي بدنم احساس بيماري داشتم. به كلاس يوگا رفتم و خيلي زود در خودم احساس بهبودي كردم. مدتي بعد، بايد شكمم را عمل جراحي ميكردم؛ با معلم يوگا صحبت كردم، وي مرا به جديت بيشتر در يوگا و تغيير رژيم غذايي تشويق كرد، نشانههاي بيماري از دست رفت و حالت عمومي جسمم بهتر شد» او از اين تجربه بهبودي دريافته بود كه يوگا صرفاً يك تمرين جسماني نيست و پس از آن يوگا را راهي براي كسب معنويت ميدانست (رامبو، 1373: ص72). شايد در ظاهر اين ماجرا بحراني نباشد؛ اما اصل بحران در اين است كه يك مسيحي، علاج بيماري خود را در آيين ديگري يافته و بر اين تصور است كه آيين سيك از مسيحيت بهتر و كاملتر است؛ چرا كه اگر خلاف آن بود، بايد دين مسيحيت او را شفا ميداد!. طبيعتاً چنين افرادي ظرفيت پذيرش انديشه ديگر را داشته و مبلّغان جريانها از آن شرايط بحراني استفاده خواهند كرد، مانند اين ماجرا؛ در جريان علي يعقوبي تكرار شده و مخاطبان خود را با استفاده از اين واسطه، به بحران مبتلا كرده و در مسير تغيير انديشه قرار ميدهند. در گفت وگويي كه با يكي از پيروان علي يعقوبي به نام م. رحيمي، واسطه بحران و آغازين نقطه تغيير انديشه او را در مسئله بيماري و سلامت يافتم كه مدام از خود يا افرادي مثال ميآورد كه به دست علي يعقوبي شفا يافته و هيچ مكتب و مرامي توانايي اين كار را نداشته و حتي اين كارها را به عنوان معجزه علي يعقوبي معرفي ميكرد[3].! 2-3. جست وجو انسان به طور مداوم و مستمر، در حال جست وجوي حقيقت و راه نجات از سختيها وگرفتاريها است. ميزان جست وجو به شرايط رواني و حالات انسان بستگي دارد و چنانچه انسان در بحران شديد قرار گرفته باشد، به ميزان جست وجوي او خواهد افزود. با اين حساب، جست وجو را به عنوان سومين بستر براي تغيير انديشه ميتوان مورد مطالعه قرار داد. افراد با قرار گرفتن در بحران، اكنون به دنبال راه نجات خواهند بود و شايد اين آخرين مرحلهاي باشد كه بستر را براي حضور مبلّغان جريانها فراهم كند تا به كمك آنان، فرايند تغيير انديشه فراهم شود. لوئيس رامبو در اين باره ميگويد: در بررسي «جست وجو» سه عامل اساسي وجود دارد: 1. نحوه واكنش، 2. آمادگي اساسي، 3. ساختارهاي انگيزشي. 2-3-1. نحوه واكنش نحوه واكنش، جست وجوگر فعال را از فرد منفعل و پذيرنده و طرد كننده و بي تفاوت جدا ميكند (همان، 1373: ص82). عموماً جست وجوگران فعال، باورها و انديشههاي گوناگوني را بررسي ميكنند و نسبت به آنها حالت انفعالي ندارند، اما آنچه ميدانند، اين است كه بايد انديشه كنوني خود را تغيير دهند زيرا اين انديشه، خواستههاي آنان را تأمين نكرده است. اما جست وجوگر منفعل، سست اراده و ضعيف است و بدون هيچ امتناعي، آمادگي پذيرش اولين انديشه ديگر را دارد. برخلاف جست وجوگر پذيرنده كه براي تغيير انديشه خود آمادگي دارد، به شرط آن كه انديشه جديد، قادر به تأمين بخشي از خواستههاي او باشد. معمولاً خواستههاي افراد پذيرنده براي تحول و تغيير انديشه واضح و سرراست نيست و ممكن است پس از مدتي از انديشه جديد هم انصراف دهند و به سراغ انديشهاي جديدتر بروند. اين سه نوع از جست وجوگر، طعمه مبلّغان جريانهاي انحرافي مهدويت هستند اما جست وجوگر طرد كننده كه همواره در حال طرد انديشه گذشته و تمامي انديشههاي جديد است، با جست وجوگر بي تفاوت كه علاوه بر انصراف از انديشه گذشته، ميلي براي گزينه جديد ندارد؛ مخاطب مناسبي براي مبلّغان به حساب نميآيند. گروه اول، يعني جست وجوگر فعال، در صورت جذب به يكي از جريانهاي انحرافي، قابليت و استعداد تبليغي داشته و ميتواند به عنوان يك كنشگر و مبلّغ فعال در خدمت آن جريان باشد و عموماً جريانها به دنبال جذب چنين افرادي هستند. به عنوان نمونه ميتوان به عباس فتحيه(يكي از مبلّغان جريان احمداسماعيل) اشاره كرد كه در مقام جست وجوگر فعال، انديشههاي مكتبي و سياسي گوناگوني را تجربه كرد و سپس در جريان مدعي يمانيت آرام گرفت (ر.ك: محمدي هوشيار، 1397). 2-3-2. آمادگي اساسي آمادگي افراد براي رهايي از قيدهاي عاطفي و وابستگيهاي سياسي و فرهنگي انديشه گذشته، لازمه انتقال او به انديشه ديگر است. لذا قدرت و شجاعت افراد براي جدا شدن احتمالي از خانواده، دوستان، ميهن، شغل و فرهنگ كنوني، به واسطه انتخاب راه و انديشهاي جديد؛ همان آمادگي اساسي است كه لوئيس رامبو در كتاب «شناخت تغيير دين» از آن نام برده است (رامبو، 1373: ص83). توضيح اين كه گاهي هر كدام از گزينههاي مطرح شده، مانع جدي تغيير انديشه افراد شده و او را در انديشه سابق خود، جبراً ماندگار ميكند. آنچه در جريانهاي انحرافي تبليغ ميشود، آمادگي اساسي و رويگرداني از تمام علايق است. به عنوان نمونه، عباس فتحيه(يكي از مبلّغان فعال در جريان احمد اسماعيل) بارها به سيد حسن سيدپورآذر(از مستبصران جريان احمداسماعيل)گفته بود: «ما بايد تمام پلهاي پشت سر خود را خراب كنيم تا اگر روزي به اين نتيجه رسيديم كه بايد از احمداسماعيل جدا شويم، امكان آن را نداشته باشيم!»( فايل مصاحبه در آرشيو موسسه جريان شناسي بروج). اين نوع نگرش، همان آمادگي اساسي براي رويارويي با بدترين شرايط ممكن را دارد كه از سوي جريانهاي انحرافي تبليغ ميگردد. 2-3-3. ساختارهاي انگيزشي عبارت «تو چه ميخواهي و فرقه به تو چه ارائه ميدهد» مسئله اصلي جست وجوگر است. اگر افراد به دنبال روابط اجتماعي وسيع بوده و جريان مذكور، او را به رهبانيت و چله نشيني دعوت كند، هيچ گاه بستر تغيير انديشه فراهم نخواهد شد. يا چنانچه افراد به خاطر تجربه شادي به دنبال تغيير انديشه باشند و مبلّغان جريان، او را به مسالك و مراسم حزن و اندوه دعوت كنند، نتيجه عكس داده و بستر تغيير انديشه فراهم نخواهد شد. معمولاً ساختارهاي انگيزشي بر اساس انگيزه افراد بايد به وجود بيايند؛ وگرنه جست وجوگر را در اولين مواجهه سرخورده ميكند. مبلّغان جريانهاي انحرافي به خوبي ميدانند كه مهمترين راه جذب انسان زمينهمندِ بحران ديده جست وجوگر، در توجه به ساختارهاي انگيزشي او است و اگر انگيزههاي او را مطابق با داشتههاي خود ندانند، هيچ گاه به سراغ او نميروند، زيرا امكان مقابله و دشمن سازي وجود دارد. به عبارتي، اگر انساني را كه به دنبال ايجاد تحول در جامعه است، به گوشه نشيني دعوت كند، امكان طغيان او عليه جريان وجود دارد و او را به يك منتقد عليه خود مبدل خواهد كرد. در اين باره ميتوان به برخي پيروان احمداسماعيل اشاره كرد كه با توجه به روحيات تحول خواه آنان، از شاخه مكتب و شاخه احلاس كه پيروان را به صبر و تبليغ دعوت ميكرد، جدا شده و به شاخه جيش الغضب در اين جريان پيوستند. البته ميتوان چنين تحليل كرد كه وجود شاخههاي گوناگون در اين جريان، تدبير سران جريان براي تجميع و مديريت سلايق و انگيزههاي گوناگون است (ر.ك، محمدي هوشيار: 1400: ص20). 2-4. مواجهه مواجهه مبلّغ جريان با فردي كه از سه مرحله «زمينه»، «بحران» و «جست وجو» برخوردار است؛ آغاز فرايند تغيير انديشه خواهد بود. مرحله مواجهه از جمله مراحل مهم و بسيار خطرناكي است كه بخش مهمي از سرمايه و انرژي جريانها را به خود مشغول و مصروف ميدارد. به همين جهت، هر كدام از جريانهاي انحرافي براي آن كه مواجهه بهتري داشته باشند، به طراحي نظام نظري مواجهه اقدام كردهاند؛ اما طبق بررسيهاي انجام شده، هيچ كدام به طراحي نظامنامهاي كه تمامي ويژگيها و ضروريات مواجهه را تأمين كرده باشد، قادر نشدهاند. گذشته از اين موارد؛ عمده مسئله مبلّغ در جريانهاي انحرافي مهدويت، مقاومت در برابر او و انديشه جديد است. بنابراين، همواره بايد خود را براي اين تصادف و تصادم آماده كند يا با گاردي منفعل و فرار كننده از خود و انديشه خود دفاع كند. لذا عموماً براي آن كه در اين مواجهه پيروز باشند، خود را در قالب پرسشگر يا محقق معرفي كرده و با ارائه سؤالهاي نابودكننده به مخاطب، محل نفوذ به انديشه او را فراهم ميكند. اين روش به مبلّغ اين شانس را ميدهد كه اگر با مقاومت شديد مواجهه شد، تغيير موضع داده و خود را از آسيبهاي احتمالي حفظ كند و از طرفي اين گونه از مواجهه، امكان طرح سؤالات چندلايهاي را براي تغيير چند مرحلهاي انديشه فراهم ميكند. به عنوان نمونه، جريان احمداسماعيل براي آن كه احمد را به عنوان يماني معرفي كنند، ميگويند: 1. آيا نشانههاي آخرالزمان را ميشناسي؟ 2. آيا ميداني الان در آخر الزمان هستيم؟ 3. آيا ميداني علماي آخر الزمان جزو فاسدين بوده و در برابر امام زمان (عج) خواهند ايستاد؟ 4. آيا ميداني يماني تنها كسي است كه با دشمنان امام زمان (عج) خواهد جنگيد؟ 5. آيا ميداني اكنون يماني ظهور كرده و در حال جنگ با علماي شيعه است؟ 6. آيا ميداني كه بيشتر ياران يماني اكنون در زندانهاي جمهوري اسلامي ايران هستند؟ 7. آيا ميداني نام يماني احمد است و اكنون در بصره زندگي ميكند؟ آنچه ميبينيد، طرح سؤالاتي چند مرحلهاي است كه توسط مبلّغ جريان احمداسماعيل، پيش روي مخاطب گذاشته شده و قرار است او را اولاً، عليه علماي شيعه و جمهوري اسلامي بشوراند و ثانياً، او را به عنوان مدافع امام زمان (عج) به جريان احمداسماعيل پيوند دهد (ر.ك: محمدي هوشيار، 1397). 2-5. تعامل مواجهه اوليه جريان انحرافي با مخاطب، به عنوان يك استارت عمل ميكند؛ اما آنچه قصد به حركت درآوردن او از انديشهاي به انديشه ديگر را دارد، تعامل و نحوه تعامل است. به عبارتي، نتيجه «تبليغ و تحكيم و تثبيت» فرد در انديشه جديد، در فضاي تعامل مشخص خواهد شد و ميتوان از آن به عنوان مرحله تعيين كننده ياد كرد و ايمان به انديشه جديد كه محصول نوع رفتار مبلّغان جريانها به شمار ميرود، در همين مرحله شكل ميگيرد. معمولاً مبلّغان جريانها پس از مرحله مواجهه، مخاطب را به فضايي خصوصيتر دعوت ميكنند تا درباره آنچه مطرح شده بود گفت وگوي بيشتري داشته باشند. البته فضاي خصوصي بسته به علاقه و شخصيت مخاطب دارد. اگر از حضور فيزيكي ترس دارد، بهترين جا براي او فضاي مجازي است و اگر روحيه اجتماعي دارد، كافي شاپ يا رستوران يا پارك جاي مناسبي است و اگر روحيه مذهبي دارد، مسجد يا بقاع متبركه را براي حضور انتخاب خواهد كرد. بنابراين، چگونگي مكان براي مبلّغ مهم نيست، آنچه در اين مرحله براي او حائز اهميت است؛ 1. خصوصي بودن فضا؛ 2. مورد علاقه بودن مكان براي مخاطب است. فرقهها از همين مرحله، خصوصي سازي و محدودسازي را آغاز ميكنند و رفته رفته، بدون آن كه مخاطب متوجه موضوع شود، او را روز به روز محدود و محدودتر ميكنند. البته توجه به مدارا با انديشه سابق مخاطب و گفت وگو بر اساس فرهنگ مخاطب، از جمله ضروريات اين تعامل است كه اكنون مورد بحث نميباشد. لوئيس رامبو درباره محدود سازي مخاطب تبليغي در اين مرحله ميگويد: به نظر ميرسد كه محدودسازي به عنوان يك روش، داراي اهميت باشد كه گروههاي متفاوت ديني در آن، عوالم خود را ايجاد ميكنند و به آنها تداوم ميبخشند. وقتي چنين گروهي را ميبينم، گاهي به ياد گزارش تلويزيوني چندين سال پيش درباره آن پسربچه در هوستون(Houston) تگزاس ميافتم كه سيستم ايمني خود را از دست داده بود. پزشكان براي محافظت از بچه، حباب پلاستيكي بزرگي درست كردند كه بچه در آن ميتوانست از تمام باكتريها و ويروسهاي محيط خارج محافظت شود. به همين ترتيب، متوجه شدم كه گروههاي ديني محافظهكار، همانند حبابي كه پسربچه در آن زندگي ميكرد، براي خودشان عوالم محدود شدهاي ايجاد ميكنند. باورها، اعمال و تجارب آنها در دوران اين حبابها، معنا و ارزش خاصي دارند؛ اما خارج از آن حيطهها، صحبت از عقايد خاص معنوي، اغلب دشوار است، چه رسد به تصديق اعتبار و ارزش آنها (رامبو، 1373: ص134). بايد توجه داشت محدود سازي در مرحله تعامل داراي دو صورت است كه هر دو براي جريان اهميت دارد: 1. قطع علاقه مخاطب از محيط بيرون از جريان؛ 2. وابستگي عاطفي و ايدئولوژيك به جريان. البته محدودسازي در اين مرحله با ملايمت و عواطف كاملاً همراه است؛ اما پس از جذب و تغيير انديشه، اين محدودسازيها، مانند قانون لازم الاجرا براي افراد است. به عنوان نمونه ميتوان به روش سازمان مجاهدين خلق اشاره كرد كه در قوانين خود آوردهاند: روابط عاطفي و عشيرهاي و روابط محفلي در كادر يك مبارزه مخفي و تشكيلاتي نميگنجد. بنابراين، از هر گونه رابطه غير سازماني و تشكيلاتي بايد جداً احتراز كرد. به عبارت ديگر، يك عنصر انقلابي و تشكيلاتي تنها مجاز به ارتباطاتي است كه سازمان براي او مشخص كرده است (باقري، 1396: ص21). مرحله تعامل، لزوماً مرحله تغيير انديشه نيست؛ زيرا از ديدگاه مبلّغان جريانها، هنوز مقدمات انديشه جديد به مخاطب منتقل نشده و بحث عميق از انديشه جديد، امكان عقب نشيني مخاطب را خواهد داشت. آنچه در اين مرحله انجام خواهد شد، عبارتند از: 1. ايجاد روابط فردي و صميمي؛ 2. شنيدن خاطرات و مشكلات؛ 3. وعده حل مشكلات؛ 4. توصيف جذابيتهاي جريان؛ 5. اعلام در دسترس بودن. 2-5-1. ايجاد روابط فردي و صميمي لوئيس رامبو درباره نقش روابط فردي در تغيير باورهاي ديني ميگويد: من پيشنهاد نميدهم كه روابط فردي، تنها دليل تغيير دين است، بلكه از منظر تاريخي استثناهاي آشكار زيادي وجود دارد. با وجود اين، من معتقدم كه روابط فردي در جهان امروز، صرفاً فراهم كننده محيطي هستند كه ايمان در آن توان باليدن دارد. حتي زماني كه يك تغيير دين، مضمون عقلاني داشته باشد، وجود دوستيها يا نظامي حمايتگر، محيط نقادانهاي ايجاد ميكند كه شخص در آن ميتواند به بررسي مسائل معنوي و عقلاني بپردازد (رامبو، 1373: ص141). معمولاً اين روابط، بر پايه ارتباط عميق و صميمانه با افراد شكل ميگيرد تا با ايجاد حيات امن براي مخاطب، بدون دلهره و ترس احتمالي از اعتقادات و ارزشهاي خود فاصله گرفته و اعتقادات و ايدئولوژي جريان مورد نظر را پذيرا باشند. اين روابط عاطفي و فردي ميتوانند باعث وفاداري و تعهد افراد به فرقه شده و آنها را در اعتقادات و ارزشهاي فرقه ماندگار كند. 2-5-2. شنيدن خاطرات و مشكلات ايجاد رابطه فردي، به معناي قرار ملاقات به همراه خوردن چاي يا قهوه و انتقال پيام نيست، بلكه علاوه بر آن، چگونگي شنيدن، به منظور رسيدن به معناي كامل آن چه گفته ميشود و انتقال حس پذيرش و درك شدگي به مخاطب نيز ميباشد. جريانهاي انحرافي مهدويت همواره بر اين مسئله اهتمام دارند تا در مرحله تعامل، شنونده فعالي براي مخاطب بوده و با رفتار و حركات خود به او اين اطمينان را ايجاد كنند. بنابراين، با علاقه، تمركز و حوصله گوش ميدهد، تلاش آگاهانه براي درك آنچه گفته ميشود، با حالات چهره به گوينده پاسخ ميدهد، ارتباط چشمي برقرار ميكند، يادداشتبرداري ميكند، با پرسشهاي كوتاه، اعلام همراهي ميكند، زبان بدن مناسبي دارد، ابراز هيجان يا تأسف ميكند، برخي نكات را يادداشت ميكند، هيچ انتقادي از مخاطب نميكند. شايد اين گوش دادن ساعتها طول بكشد؛ اما از نظر مبلّغ حرفهاي، اين شيوه نه تنها اتلاف وقت نيست، بلكه مخاطب را شنيدن سخنان خود آماده ميكند. وقتي تمام حرفهاي مخاطب گفته شد، به طور طبيعي به مبلّغ جريان خواهد گفت: شما هم چيزي بگو… و آن وقت مبلّغ ميتواند با تحسين روحيات آن فرد، درباره ادبيات جريان، مناسك جذاب و نظاير آن سخن به ميان آورد. 2-5-3. وعده حل مشكلات همان طور كه قبلا گفته شد، يكي از عوامل ميل به تغيير انديشه، وجود بحرانها و خلاءها در زندگي افراد است. آنها براي آن كه زمين بازي را تغيير دهند، انديشه جديد را ميپذيرند و اگر مبلّغان اين انديشه توان حل مشكلات آنان را داشته باشند، افراد به سرعت جذب آنان ميشوند. مبلّغ جريانهاي انحرافي مهدويت با آگاهي از اين امر، در جلسات تعاملي خود با مخاطب، به اين مسئله اهتمام دارد و براي حل مشكلات او وعده ميدهد و براي جلب اعتماد، براي حل برخي از آن مشكلات نيز اقدام ميكند. با يكي از مستبصران در تربت حيدريه گفت وگويي داشتم كه مدتها جذب جريان احمدالحسن بود و جزو مبلّغان آن بشمار ميرفت. در اولين جلسه تعامل با مبلّغان جريان، وعده تأمين مالي به او داده شده و او نيز به آنان تمايل نشان داده و وارد جريان شده بود. جالب توجه اين است كه آنچه از جهت مالي به او داده شد، صرفاً چند كيلو گوشت گوسفند بوده و با اين كار دلسوزي خود را به او اثبات كرده و پس از آن، هيچ گونه پولي به او داده نشده بود. عموماً اين وعدهها جنبه جلب اعتماد دارد و هيچ گاه محقق نخواهد شد. 2-5-4. توصيف جذابيتهاي جريان توصيف زيباييهاي جريان، به اقتضاي شخصيت و علاقه مندي مخاطب، يكي از وظايف مبلّغان جريانها در جلسات تعامل است. افرادي كه دچار بحران شدهاند، براي تغيير انديشه به تغيير فضا نياز دارند و اگر فضاي جديد و مورد علاقه آنان را ترسيم كنند، انديشه حاكم بر آن فضا را بدون مقاومت خواهند پذيرفت. 2-5-5. اعلام دسترسي يكي ديگر از اركان جلسات تعامل، اعلام دسترسي در شبانه روز است كه توسط مبلّغان جريان انجام ميشود. اين، بدان سبب است كه مخاطب در برزخ بين انديشه گذشته و آينده ايستاده و براي آن كه تصميم نهايي خود را بگيرد، به حامي نياز دارد. اگر حامي در دسترس نباشد، تمام تلاش مبلّغ در مرحله مواجهه و تعامل بي فايده خواهد شد. بنابراين، صرف اعلام اين كه من شبانه روز در خدمت تو هستم، براي آن فرد مهم جلوه داده شده و با خيال اين كه تكيهگاهي جديد و مستحكم و مستمر يافته است، خود را از علائق سابق دور ميكند. عموماً جلسات تعامل و اجراي ملزومات آن از سوي مبلّغ، مخاطب را به آموزههاي آنان «مؤمن» ميكند و براي گفت وگوي بيشتر درباره ادله و استدلالها مجالي نميماند و اغلب جريانها براي آن كه فرد را از پرسش درباره ادله و ريز شدن در استدلالها دور بدارند، آنها را به عجله در ايمان آوردن ترغيب ميكنند. مخاطب به صرف ايمان به جريان، از پرسش بيشتر پرهيز و سكوت اختيار ميكند؛ چرا كه به جاي اقناع علمي، اقناع روانشناختي شده است. اين جمله مشهور منسوب به زكرياي رازي: «ايمان به شما پاسخ نميدهد، بلكه فقط شما را از پرسيدن بازميدارد. معجزات متنبيان (مدعيان نبوت) نيز چيزي جز خدعه و نيرنگ نيست و غالب آنها هم از مقوله افسانههاي ديني است كه بعد از آنان پديد آمد» (راوندي، 1393: ج10، ص136)؛ اين مطلب را تاييد ميكند. 2-6. تعهد پس از ايجاد وابستگي در جلسات تعامل كه در قالب «ايمان» خودنمايي ميكند؛ به متعهد كردن فرد يا به عبارت عاميانه، نوبت به «گردنگير نمودن» او نوبت نميرسد. بنابراين، با حضور يافتن فرد جذب شده در مراسم و مناسك جريان، يا با انجام امور محوله، مانند توزيع منشورات تبليغي جريان، عملاً تعهد به جريان را پذيرفته و آن را اعلان ميكند. لوئيس رامبو در كتاب شناخت تغيير دين، براي اين مرحله پنج گام مؤثر ترسيم كرده است كه عبارتند از: 1. تصميمگيري، 2. مناسك، 3. تسليم، 4. اعلان شهادت، 5. اصلاح انگيزشي(رامبو، 1373: ص157). 2-6-1. تصميمگيري تهديد و ايجاد دو راهي در جريانهاي انحرافي مهدويت، فرد جذب شده را با مسئوليتي مواجه ميكند؛ زيرا ميان دو جهت اعتقادي مردد بوده و بايد دركمترين زمان يكي از آن دو، يعني انديشه سابق يا انديشه جديد را انتخاب كند. عموماً تهديدهاي فرقه به قدري سنگين و سخت است كه افراد را در مرحله اتخاذ تصميم آزار ميدهد. به عنوان نمونه، احمداسماعيل بصري در بيانيهاي ميگويد: به اسم امام محمد بن حسن (ع) اعلان ميكنم: هر كسي كه تا تاريخ 13 رجب سال 1425 هجري قمري به اين دعوت ملحق نشده و اعلان بيعت با وصي امام مهدي (عج) نكند، از ولايت علي بن ابي طالب (ع) خارج بوده و به همين خاطر وارد جهنم خواهد شد(ر.ك: احمد اسماعيل، 1383). توجه به پاداش(محبت، تأييد و احترام) يا تنبيه (كشته شدن، زندان و طرد) اجتماعي در اين مرحله مؤثر است و فرد جذب شده را براي اتخاذ تصميم ياري ميكند. اما اين قانون عموميت نداشته و در موارد متعددي شاهد آن بودهايم كه قدرت ايدئولوژي و انديشه جديد آن قدر زياد است كه افراد بدون توجه به پاداش يا تنبيه اجتماعي، تصميم گرفتهاند. 2-6-2. مناسك عمل به احكام و مناسك جديد، «نه» گفتن به گذشته و آري گفتن به باورهاي جريان جديد است. لذا فرد جذب شده به جريان احمداسماعيل، با تغيير نحوه مسح پا در وضو، گفتن هفت تكبير واجب در ابتداي نماز و نظاير آن(ر.ك: احمداسماعيل،1390)؛ اتمام زندگي گذشته و آغاز زندگي جديد را اعلام ميكند. بنابراين، ميتوان به انجام دادن مناسك جديد، به عنوان خراب كردن پلهاي گذشته و تأسيس عبورگاهي جديد نگريست كه در مرحله تعهد محقق ميگردد. 2-6-3. تسليم شاهد بودن، تبعيت محض، خودباختن، عبد محض، تسليم، پذيرش و واژگاني كه تماماً در پي بياختيار كردن جذب شدهگان در برابر سركرده فرقه، توليد شدهاند؛ از جمله اصطلاحات رايج در فرقههاي انحرافي ميباشند. لوئيس رامبو ميگويد: تسليم فرايند دروني تعهد و يكي از دشوارترين جنبههاي شناخت تغيير دين است. تسليم عبارت است از تمكين دروني، يعني پذيرش اقتدار رهبر و گروهي كه نوكيش را قادر ميسازد تا خودش را به طور كامل وقف گروه كند. تا حد زيادي دست يافتن به معناي تسليم ميتواند دشوار باشد و چندين عنصر براي شناخت اين فرايند بايد مورد توجه قرار گيرد. اين مراحل، منظم و از لحاظ زماني مجزا نيستند، بلكه تا حدي مراحلي با آثار معنوي و روان شناسانهاند كه در پديدار شناسي عملي فرايند تسليم با هم آميخته و همزمان هستند. من در تسليم پنج عنصر ميبينم: 1. نوكيش ممكن است در ابتدا حس تمايل به تسليم داشته باشد كه ميتواند در اين ريشه داشته باشد كه بخواهد مطيع شرايط گروه باشد، يا از اين درك عميق ناشي شود كه تسليم در راه تحول معنوي لازم است؛ 2. تسليم موجب تعارض ميان نياز به كفّ نفس و تمايلي براي تسليم و تحول ميشود. تمايل و ترس در اين تعارض، مقابل هم قرار ميگيرند. نوكيش جذب زندگي جديد ميشود؛ با وجود اين، ميخواهد از اضطرابي كه همراه تسليم است، به دور باشد؛ 3. دركل، تعارض از طريق آنچه ميتواند «تسليم» يا «دست كشيدن» ناميده شود، كه ممكن است خود نيازمند «جهش ايمان» نمادين باشد، حل شود؛ 4. حل تعارض با تجربه رهايي، آرامش و پيروزي آغاز ميشود؛ 5. تسليم، به بي ثباتي و تزلزل گرايش دارد و دائماً نياز دارد تا از سوي چهار عامل ديگر(تمايل، تعارض، آرامش و تداوم) غربال شود. تسليم براي هميشه نياز دارد تا دوباره مورد تأييد و تجربه قرار گيرد تا انسانها آنچه را هستند، بشنوند (رامبو، 1373: ص167). 2-6-4. اعلان شهادت شهادت دادن به حقانيت باورهاي جديد، اعلان زباني تعهد است. اقرار زباني، همان چيزي است كه راه بازگشت و توجيه را براي افراد خواهد بست. اين اعلان، بايد مطابق ادبيات جريان باشد كه خود آغازي براي تحول ادبيات فرد نوانديش در فضاي انحرافات مهدويت خواهد بود. برخي از اين جريانها، حتي اين اقرار را به اذان و اقامه نماز ميافزايند تا شهادت و اقرار افراد، روزانه تكرار گردد. به عنوان نمونه ميتوان به جريان بابيت اشاره كرد كه در اذان نماز ميگفتند: «اشهد انّ علياً قبل نبيل باب بقية الله؛ شهادت ميدهم كه علي، قبل از نبيل(علي محمد شيرازي)، باب بقية الله است» (خاوري، 1325: ص127). همچنين در جريان احمداسماعيل بصري كه ميگويند: «أشهد انّ المهدي و المهديين من ولده حجت الله» (العقيلي، 1391: ص10). نيز در جريان اصحاب القضيه به سركردگي حميد الكعبي كه باور به مهدي بودن مقتدا صدر دارند، گفته ميشود: «أشهد انّ المقتدي صدر مهدي حجت الله» (ذوالفقار، 1383: ص207). 2-6-5. اصلاح انگيزشي اين، حقيقتي واضح است كه انگيزه افراد در تغيير انديشه يكسان نيست و ممكن است هر كدام به نسبت زمينه يا بحران خود، انگيزه متفاوتي داشته باشد، اما اين امر براي يك جريان اصلا خوشايند نيست و بايد تلاش خود را براي اصلاح و يكسان سازي انگيزههاي پيروان خود صرف كند. بنابراين، از همان ابتداي راه، سعي بر آن دارد ضمن نگرشبخشي به آنان، انگيزه تغيير انديشه را اصلاح و به آنان چنين القا كند كه مثلاً تو فقط براي نجات انسانها از ظلم به ما پيوستهاي و انگيزه ديگري نداري! 2-7. نتايج شايد در اين چند مرحله گذشته، از بحث علمي و استدلال عقلي و نقلي بين فرد جذب شده با مبلّغ جريان انحرافي اثري مشاهده نميشود و به عبارتي ديگر، از اقناع علمي اثري نيست و بايد اين پذيرش را محصول اقناع روانشناختي دانست. همين نكته به عنوان وجه تمايز الگوي هفت وجهي با برخي از الگوهاي ديگر است كه در الگوهاي ديگر، يا به طور صد درصدي بر اقناع علمي متمركز هستند و يا اين كه تلفيق و تركيبي از دو روش را مورد استفاده قرار ميدهند. اما آنچه در مرحله پاياني الگوي هفت وجهي قابل مطالعه ميگردد، مقوله نتايج است كه مبلّغان يا راهبران جريان آن را بر عهده دارند. آنان براي اين كه سطح و عمق اين تغيير را در فرد جذب شده ارزيابي نمايند، ناگزير بايد متوجه نتايج باشند. ارزيابي بايد از جنبههاي مختلفي انجام شود تا سطح و عمق تغيير انديشه و وضعيت سنجي فرد جذب شده به دست آيد: 1. اهتمام به انجام امورات محوله؛ 2. انتقادات به نحوه عملكرد راهبران جريان؛ 3. جديت در فهم و حفظ آموزههاي جريان؛ 4. پايبندي به ادبيات و نوع سلوك جريان؛ 5. توجه و رعايت نكات امنيتي و محافظتي جريان؛ 6. ترجيح منافع و غيرت سازماني. پس از ارزيابيهاي لازم در ابعاد مختلف، جريان به تغيير انديشه يك فرد موفق شده و او را به عنوان يك كنشگر و مبلّغ مورد اعتماد پذيرش ميكنند. نتيجه گيري تغيير انديشه، فرايندي چند وجهي است و هرگز نميتواند به عنوان رويدادي واحد مورد مطالعه قرار گيرد. از اين رو، الگوي تبليغي جريانهاي انحرافي مهدويت از دستگاهي منظم و هندسي و به عبارتي از «فرايند چند وجهي تغيير انديشه» برخوردار است كه انديشه مخاطب را به طور نسبي و با استفاده از آن تغيير ميدهند. شايد بتوان براي تغيير انديشه در جريانهاي انحرافي، الگوهاي بيشماري را ترسيم كرد، اما الگوي هفت وجهي در كتاب «شناخت تغيير دين»، اثر رامبو لوئيس نگاهي جامع به اين مقوله دارد كه از زاويه مباحث روانشناختي و جامعه شناختي، روند تغيير دين را مورد بررسي قرار داده است. پژوهش حاضر با تكيه بر روش مذكور، تغيير انديشه را در جريانهاي انحرافي مهدويت مورد بررسي قرار داده است. در اين نوشتار، «زمينه»، مانند شناخت محيط فرايند تغيير انديشه و «بحران»، به مانند واسطه تحول و «جست وجو»، مانند گشتن فعالانه و «مواجهه» به مانند حمايت و پشتيباني براي تغيير و «تعامل»، مانند چارچوب دهي براي تغيير و «تعهد»، مانند تكميل و تحكيم تحول و «نتايج»، مثابه بررسي آثار فرايند تغيير انديشه مورد بررسي قرار گفتهاند و بر اين باور هستيم كه مخاطب با قرار گرفتن در اين فرايند، امكان تغيير انديشه را خواهد داشت. منابع: 1. باقري، علي(1396). جلاد دهه 60، تهران، موسسه راهبردي ديده بان. 2. بصري، احمد اسماعيل(1383). بيانيه برائت، بيجا، بينا. 3. _____________ (1390). الجواب المنير عبر الاثير، نجف، مكتب. 4. توسلي، غلامعباس(1369). نظريههاي جامعه شناسي، تهران، سمت. 5. حجامي، حسين (بيتا). به سوي انحراف، قم، پژوهشكده مهدويت و آينده پژوهي. 6. خاوري، اشراق (1325). تلخيص تاريخ نبيل زرندي، بيجا، بينا. 7. خندان، محسن (1374). تبليغ اسلامي و دانش ارتباطات اجتماعي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي. 8. ذوالفقار، علي ذوالفقار (1383). الحركات المهدويه، بغداد، مركز بانقيا للابحاث و الدراسات. 9. رامبو، لوئيس (1995). شناخت تغيير دين، مترجم: الهام موحدي، رساله دكتري، مشهد، دانشگاه فردوسي. 10. راوندي، مرتضي (1393). تاريخ اجتماعي ايران، تهران، نشر نگاه. 11. ساروخاني، باقر (1370). دايرةالمعارف علوم اجتماعي، تهران، كيهان. 12. كاوياني، محمد (1390). روانشناسي و تبليغات با تاكيد بر تبليغ ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. 13. العقيلي، ناظم (1391). الوصيه و الوصي احمدالحسن، نجف، مكتب. 14. محمدي هوشيار، علي (1400). درسنامه نقد و بررسي جريان احمدالحسن، قم، تولي. 15. ________________ (1399). پيشواي اينترنتي، قم، نشر جمكران. 16. ________________ (1398). پرچمهاي تاريكي، قم، نشر جمكران. 17. ________________ (1397). جريان شناسي نفوذ احمداسماعيل در اقشار مذهبي ايران، قم، مركز تحقيقات كاربردي ويژه روحانيت. 18. مودودي، ابوالقاسم (1381). آسيبشناسي مبلغان ديني پس از انقلاب، روزنامه همبستگي، شماره ۱۵. 19. مندارس، هانري (1349). مباني جامعهشناسي، مترجم: باقر پرهام، تهران، امير كبير. 20. John A. Gration (1983). Cultural Context, International Bulletin of Missionary, Research 7: 15763. 21. Luther P Gerlavh and Virginia H. Hine (1970). People, Power Change. Movements of social Transformation, USA, Indianapolis: Bobbs-Merrill, 16379. [1]. عليرضا بابايي آريا (1363 هـ.ش)، متولد تهران و ساكن افغانستان، با نام مستعار «منصور هاشمي خراساني»، فعاليت خود را در سال (1385هـ.ش) آغاز نموده و در سال (1391 هـ . ش)، از فرقه «نهضت بازگشت به اسلام» پردهبرداري كرد. وي تحصيلات خود را در دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه فردوسي مشهد، در رشته الهيات و معارف اسلامي، با گرايش فقه و مباني حقوق اسلامي، تا مقطع دكتري ادامه داد. و فرقه موسوم به نهضت بازگشت به اسلام را راه اندازي كرد (محمدي هوشيار، علي، پرچمهاي تاريكي، ص13). [2]. حيدر فرزند مشتت از آل منشد؛ متولد شهر كاظميه بغداد در سال (1355ش) بوده و دوران زندگي خود را در شهر العماره عراق گذرانده است. وي بعدها نام خود را به ابوعبدالله الحسين القحطاني تغيير داد و ادعاي يمانيت كرد (محمدي هوشيار، علي، درسنامه نقد و بررسي جريان احمدالحسن البصري، ص10). [3]. علي يعقوبي متولد سال 1344 در تهران، مدعي درمان از طريق امداهاي غيبي، ارتباط با عوالم ناشناخته، برخورداري از نعمات خاصه، داراي علم برتر، مدعي كشف اسرار غيبت و رموز ظهور امام مهدي (عج)، انتفاع خاص از امام مهدي (عج) و نظاير آن است (حجامي، بيتا: ص69). |
||
![]() |
||


