7 دی 1404

كاوشي در روش‌شناسي شيخ طوسي در مواجهه با شبهات واقفيه براساس كتاب الغيبه 

فهرست مطالب:

كاوشي در روش‌شناسي شيخ طوسي در مواجهه با شبهات واقفيه براساس كتاب الغيبه
سيد ضياءالدين عليانسب   –  اشرف محمدي
چكيده

آموزه اصيل «مهدويت»، داراي پشتوانه‌اي قوي و متقن و پيشينه‌اي درحدود 1400سال است. با اين حال، تعداد قابل توجهي از مسلمانان در طول تاريخ اسلام، تحت تأثير جريان‌هاي انحرافي، از مسير حق، منحرف گشته‌اند. ازجمله‌ي اين جريان‌هاي انحرافي، واقفيه است. واقفيه، گروهي از شيعيان امام كاظم (ع) بودند كه پس از شهادت ايشان، ادعاي تعدادي از وكلاي سابق امام، درباره مهدويت و قائميت حضرت را پذيرفته و به رهبري آنان، گردن نهادند. فقيهان اماميه، در مواجهه با جريان‌هاي منحرفي چون واقفيه، با تأليف كتاب‌هاي متعدد، به دفاع از عقايدشيعه و توجيه شبهات مطرح شده، پرداختند و زمينه هدايت بسياري از افراد متحير را فراهم آورند. شيخ طوسي، از جمله عالمان برجسته‌اي است كه در اين زمينه تلاش‌هاي مؤثري انجام داده است. ايشان در فصول متعددي از كتاب‌هاي خويش، به روشنگري درباره انحراف جريان‌هاي مدعي مهدويت، پرداخته است. با درنظرگرفتن تكرار و بسط شبهات در دوره‌هاي مختلف، طبيعي است كه آشنايي با روش پاسخ گويي ايشان، بتواند به عنوان الگويي كاربردي در عصرحاضر، مورد استفاده قرارگيرد. نگارنده در اين نوشتار تلاش كرده با بهره گيري از منابع كتابخانه‌اي و اتخاذ روش توصيفي – تحليلي، به بررسي شيوه پاسخ گويي شيخ طوسي به شبهات جريان واقفيه بپردازد. نتايج تحقيق؛ حاكي از آن است كه شيخ طوسي از رويكردي تركيبي، مطابق شيوه اقناعي قرآن در آيه 125 سوره نحل استفاده كرده كه مقبولات (بهره گيري از اصول پذيرفته شده)، محسوسات (استناد به شواهد عيني و تاريخي) و مسلمات (تكيه بر باورهاي مذهبي مورداجماع) افراد در حوزه عقايد و باورهاي مذهبي را شامل مي‌شود.

واژگان كليدي: مهدويت، واقفيه، شبهات، روش شناسي، شيخ طوسي.

مقدمه

«مهدويت» از اركان بنيادين انديشه اسلامي به شمار مي‌آيد و در عرصه‌هاي مختلف، كاركردهاي متعددي دارد. از اين رو، در طول تاريخ تشيع، همواره جريان‌هاي مخالف، با طراحي و ترويج شبهات نادرست، درصدد تضعيف اين عقيده اصيل برآمده ؛ علاوه بر تزلزل در باورهاي ديني افراد، به انسجام فكري جامعه شيعي، آسيب رسانده‌اند. طبيعي است كه در نتيجه اصالت مهدويت، ماهيت شبهاتِ مطرح شده در ادوار مختلف، ثابت بوده و محتواي اصلي آن‌ها تفاوت چنداني با هم نداشته باشد؛ هرچند با قالب‌ها و شيوه‌هاي جديد بازنمايي شوند. از همين رو، گذر زمان، از اعتبار و كارآمدي پاسخ‌هايي كه عالمان متقدم به اين شبهات ارائه كرده‌اند، نكاسته است؛ به ويژه آن كه انديشمندان اماميه با كاربست روش‌هاي علمي و مستند و نيز تكيه بر رويكرد خاص خود، به تبيين دقيق مفاهيم و پاسخ گويي به شبهات مهدويت پرداخته‌اند تا تصويري روشن، معتبر و عقل پسند از اين اصل اعتقادي ارائه كنند. برخي از اين عالمان، تحت تأثير نظام طبقه بندي رايج در عصر خويش، رويكردي حديث محور اتخاذ كرده و با دسته بندي موضوعي روايات، مفاهيم مهدوي را سامان دهي كرده‌اند. تمركز اصلي اين گروه، عمدتاً بر گردآوري و نقل احاديث معتبر بوده است؛ بي‌آن كه به تحليل‌هاي عقلاني گسترده يا بررسي‌هاي كلامي اين روايات وارد شوند (لطفي، 1393: ص145–171). در اين شيوه براي اعتبارسنجي روايات، معيارهاي ضابطه‌مندي، از جمله، بررسي اسناد احاديث و تحليل محتوايي دقيق به كارگرفته شده و از تأييدات تاريخي نيز به گونه‌اي مؤثر براي تقويت اعتبار و اصالت روايات بهره گرفته است (شريعتي، 1397: ص4-26). علماي ديگر، روش تحليلي – استدلالي را برگزيده‌اند. در اين روش، با بهره گيري از قواعد اصولي و استفاده از شيوه‌هاي عقلاني و فلسفي، به شبهات مخالفان، پاسخ‌هايي مستدل، منسجم و قوي با تلفيق استدلال‌هاي منطقي و منابع معتبر روايي، داده شده است (مصطفوي و روحاني نژاد، 1402: ص27- 48 و موسوي، 1402: ص۷۱-92). انديشمند ديگري كه از پيشگامان حديث گرايي در سنت شيعي محسوب مي‌گردد؛ بر نقل احاديث و استناد به مجموعه‌اي گسترده از روايات، در كنار بهره‌گيري از استدلال‌هاي كلامي، تأكيد ورزيده است. ويژگي مهم اين رويكرد، پرهيز از ورود به تحليل‌هاي فلسفي و تمركز بر روش نقلي – استدلالي، در پاسخ گويي به شبهات مخالفان است (صداقت كشفي و همامي، 1396: ص25–48). برخي ديگر نيز با تكيه بر مباني كلامي و عقلاني، تلاش كرده‌اند؛ مباحث اعتقادي مهدويت را با براهين متقن، پشتيباني و با بهره گيري از استدلال‌هاي منطقي، آيات قرآن و احاديث معتبر شيعه، ديدگاه‌هاي خود را تقويت كنند. اين دسته از فقيهان از روش‌هاي اجتهادي براي دستيابي به نتايج معقول و نقد و بررسي آرا و ديدگاه‌هاي مخالفان استفاده كرده‌اند (خادميان، 1393: ص25 – 48). برخي ديگر از علماي اماميه در بررسي مباحث مهدويت، رويكردي جامع نگر داشته‌اند. روش متمايز آنان در احراز صحت روايات، حفظ و تقويت اعتبار و كارآمدي آن‌ها براي فهم دقيق‌تر مقصود روايت، بررسي دقيق اختلاف نسخه‌ها، مقايسه منابع روايي و تحليل متن احاديث را شامل بوده است (راد و نساج، 1393: ص112-81).

چنان‌كه ملاحظه گرديد؛ علماي بزرگ اماميه در مواجهه با شبهات مهدويت، رويكردي نظام‌مند و عالمانه داشته و آثاري ارزشمند ارائه كرده‌اند. از جمله انديشمندان تراز اول اماميه كه خدمات بسياري در حوزه مهدويت به جامعه شيعي ارائه كرده، شيخ طوسي است. ايشان همانند ساير فقيهان امامي، در فضاي آلوده به شبهات جريان‌هاي منحط، با پشتوانه علمي كم نظير به دفاع از مباني و معارف مذهب شيعه پرداختند. آثار متعدد، ارزنده و جاودانه ايشان همچون «الغيبه» كه پس از قرن‌هاي متمادي همچنان منبع مطالعات دانش پژوهان و مرجع گرانقدر انديشمندان به شمار مي‌آيد؛ گواه صدق اين مدعاست. شيخ الطائفه همچنان كه در كتاب تلخيص الشافي به پاسخ شبهات اهل سنت پرداخته است؛ در كتاب ارزشمند الغيبه، در فصلي بلند، شبهات جريان‌هاي مختلف شيعي را بررسي كرده و پاسخي درخور به آن‌ها داده است. در اين ميان، واقفيه يكي از جريان‌هايي است كه شيخ به تفصيل، بدان پرداخته و نسبت به ساير جريان‌ها، شبهات گسترده‌تري از آن را بيان كرده است. لذا گزينه مناسبي براي تحليل روش شيخ طوسي محسوب مي‌گردد. بديهي است؛ تحليل شيوه مواجهه شيخ طوسي با شبهات مهدويت، نكات جديدي درباره چهارچوب اقناعي و رويكرد عالمانه ايشان در پاسخ به شبهات مشابه و رايج، ارائه خواهد كرد. اين نوشتار بر آن است؛ به بازخواني و بررسي روش شيخ طوسي در پاسخ به شبهات واقفيه در كتاب الغيبه پرداخته و به پرسش‌هاي زير پاسخ دهد:

1. شيخ طوسي از چه روشي در پاسخ به شبهات واقفيه استفاده كرده است؟

2. روش شيخ طوسي در چه قالب و طرحي قرار داشته است؟

2. پيشينه تحقيق

مقاله «روش شناسي كلامي شيخ طوسي در پاسخ به شبهات مهدويت، با تاكيد بر كتاب الغيبه» (مصطفوي و روستائي، 1399: ص55-82)؛ به دسته بندي شبهات وارد شده تمامي جريان‌هاي انحرافي موجود در كتاب الغيبه پرداخته و نهايتاً شرحي از چگونگي پاسخ به شبهات مهدويت ارائه كرده است. همچنين شيوه كلامي شيخ طوسي در مقاله‌اي با عنوان «روش شناسي كلامي شيخ طوسي» (سليماني بهبهاني و بخشي، 1394: ص119-142)؛ در علوم مختلف، از فقه تا علوم قرآن و حديث، بحث شده است. مولف كتاب «بررسي توصيفي و تحليلي كتاب الغيبه شيخ طوسي» (رستمي، 1392)، ضمن معرفي شيخ طوسي و كتاب الغيبه، به بيان تعداد احاديث و ميزان اعتبار آن‌ها پرداخته و نگاهي اجمالي و گاه تفصيلي به محتواي الغيبه داشته است. بوستان كتاب ناشر اثر مذكور است. سازمان تبليغات اسلامي نيز كتابي با عنوان «روش شيخ طوسي در تفسير تبيان» (ايراني قمي، 1371) منتشر كرده است. موضوع اين كتاب همانند اثر «روش‌هاي فقهي شيخ طوسي» كه در سال ۱۳۹۹ در سايت پايگاه اطلاع رساني حوزه، بارگذاري شده است؛ با موضوع مورد نظر نوشتار حاضر، هم پوشاني نداشته و الگوي مشخصي در موضوع سبك ايشان در حوزه پاسخگويي به شبهات واقفيه، ارائه نمي‌كند.

شناخت فرقه واقفيه

همزمان با آغاز دعوت پيامبراكرم (ص) به اسلام، اصل اوصياي دوازده گانه بعد از ايشان نيز تبيين مي‌گشت. مؤيد اين سخن، روايات بسياري چون حديث ثقلين، احاديث هم خانواده «لَوٍ بَقِيَتِ الأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ سَاعَةً لَسَاخَتْ»؛ «فرو رفتن زمين در صورت عدم حضور حجت الاهي» (صدوق، 1395: ج1، ص234)؛ آمدن يازده امام بعد از اميرالمؤمنين (ع) (نعماني، 1397: ج1، ص84؛ سيوطي، 1414: ج1، ص87؛ بحراني، 1406: ج1، ص190 و كاشف الغطاء، 1383: ج1، ص30) و روايت وصيت نازل شده از آسمان است (كليني، 1407: ج1، ص280-283). گزارش‌هاي نبوي مبني بر قائميت و مهدي بودن تمامي امامان معصوم (ع) (صدوق، 1395: ج۱، ص236)؛[1] ذهن جامعه دين دار را به اين پرسش مشغول مي‌ساخت كه مصداق اين عنوان چه كسي است؛ به گونه‌اي كه به‌ويژه در اوضاع سخت، برخي از شيعيان، ائمه زمان خويش را موعود آخرالزمان دانسته؛ پرسش‌هايي در مورد قائميت آنان مطرح مي‌كردند (طوسي، 1381: ص39).[2] مطلب مزبور، بر اين نكته مبتني است كه اميد به تحقق وعده الاهي و نجات انسان‌ها از ظلم و جور، از همان سال‌هاي نخستين اسلام وجود داشته؛ وليكن در شرايط متفاوت، به اشكال متعدد، ظهور و بروز يافته است. به‌ويژه، هرگاه عوامل محيطي نظير فضاي خفقان، عدم ارتباط ائمه (ع) با جامعه شيعي، عدم آشنايي مؤمنان با معارف ديني خويش و …، ملازم انتظار مذكور شده؛ تلاطم و آشفتگي و بحران اجتماعي را همراه داشته است. شرايط مزبور، محيط مساعدي براي ورود شبهات و ايجاد تفرقه محسوب مي‌شود.[3]

از جمله جريان‌هايي كه به دليل ناآگاهي مردم و سوءاستفاده برخي عناصر ملقب به شيعه، پديد آمد و صدمات سهمگيني به جامعه شيعي وارد كرد؛ «واقفيه» است. واقفيه افرادي بودند كه پس از شهادت امام كاظم (ع) در امامت، توقف كرده و با انكار شهادت ايشان، به حيات مستمر و غيبت آن حضرت قائل شدند. ايشان، امام كاظم (ع) را مهدي موعود مي‌دانستند (طوسي، 1381: ص27). اگرچه، شيعه پيش از واقفيه با جريان‌هاي منحرف ديگري همچون زيديه، كيسانيه و فطحيه روبه‌رو شده بود؛ اما ويژگي بارز و انحصاري واقفيه كه به پايه گذاران اين جريان بر مي‌گشت؛ به جذب تعداد بسياري از شيعيان و حتي برخي از خواص انجاميد. علي بن ابي حمزه بطائني، زيادبن مروان قندي و عثمان بن عيسي رواسي، از ياران برجسته امام موسي كاظم (ع) بودند كه علاوه بر جايگاه علمي و روايي، مسئوليت وكالت حضرت را برعهده داشتند (ربّاني، 1377: ص70-75 و صفري فروشاني و بختياري، 1391: ص79-98). با اين حال، دنياپرستي اين افراد، به توقف آنان بر امامت امام موسي كاظم (ع) و عدم پذيرش امامان معصوم بعدي منجر شد.

واقفيه در طول سال‌هاي متمادي حيات خود، با طرح شبهات متعدد، بخشي از جامعه شيعي را به ظلمت و گمراهي كشانيد؛ ليكن در مقابل نهضت علمي ايجاد شده توسط امامان معصوم و به تبع ايشان، عالمان عظيم الشأن؛ تاب نياورده؛ مقدمات زوال آنان فراهم آمد. با وجود اين، شبهات آنان ساليان سال دستاويز معاندان قرار گرفته؛ در جامعه شيعي ملتهب از غيبت امام عصر (عج)، دست به دست مي‌گشت. در اين اوضاع، لازم بود؛ فقيهان امامي با اشراف كامل بر فضاي عصر خويش و خاستگاه شبهات مطرح، به پاسخگويي سوالات آنان و نشر آموزه‌هاي مهدوي بپردازند. اگرچه ورود امام رضا (ع) و امام جواد (ع) و روشنگري‌هاي ايشان به انقراض واقفيه در زمان امام حسن عسكري (ع) منتهي شد؛ به دليل جايگاه علمي بالاي روساي واقفيه، شبهات آنان تا مدت‌هاي مديد، مسائلي جدي براي جامعه شيعي به همراه داشت؛ به گونه‌اي كه فصل مشترك شبهات بسياري از مخالفان اماميه شد. [4]

شيخ طوسي در مواجهه با جريان واقفيه

گزينش روايات مطلوب – به ويژه با توجه به محدوديت‌ها و شرايط عالمان متقدم – يكي از فعاليت‌هاي طاقت فرساي محدثان به شمار مي‌آيد. انديشمندان شيعي، ضمن بررسي اسناد، ارزيابي راويان، تحليل متن احاديث و تفكيك روايات معتبر از نامعتبر، تلاش مي‌كنند؛ به شبهات مخالفان و ملامت مغرضان پاسخ دهند و ترديد مرددان را نيز رفع كنند (طوسي، 1381: ص9). اين فرايند پيچيده و زمان بر، به دليل حجم گسترده منابع و پيچيدگي‌هاي بررسي اعتبار احاديث، نيازمند شناخت عميق منابع روايي و دقت بالاي علمي است. شيخ طوسي در ميان محدثان شيعه، به دليل اشراف بر علوم اسلامي نظير رجال، درايه، تفسير و دانش عرضه حديث بر قرآن؛ در تثبيت، ترويج و تكميل بحث‌هاي كلامي نقش به سزايي ايفا كردند (سليماني بهبهاني و بخشي، 1394: ص 119-142)؛ تلاشي كه سبب شد؛ جريان‌هاي منحرف از زواياي مختلف، تحليل گردند. رويكرد ايشان در مواجهه با عقيده باطل واقفيه، نمونه‌اي از نوعي روش عالمانه است كه بكارگيري آن در عصر حاضر، نيازمند بررسي و نقد است.

روش اتخاذي شيخ طوسي در ردّ عقايد واقفيه

اثبات قطعيت شهادت امام كاظم (ع)

شيخ طوسي در وهله نخست، براي نفي ادعاي واقفيه در موعوديت امام هفتم (ع)، به اثبات قطعيت شهادت ايشان، با ذكر روايات و گزارش‌هايي از مشاهدات افراد مختلف مي‌پردازد. اين روايت‌ها، مباحث مختلفي را دربر مي‌گيرد كه بدان پرداخته مي‌شود:

تبيين علل بغض حكومت بني عباس نسبت به امام (ع)

شيخ طوسي گزارشي از سعايت يحيي بن خالد برمكي و گزارش‌هاي مغرضانه او به هارون و همچنين، خيانت علي بن اسماعيل – برادرزاده امام (ع) – را از دلايل اصلي دستگيري حضرت و در پي آن شهادت ايشان، نقل كرده است (طوسي، 1381: ص29 -30). اين روايت در ساير منابع شيعي نيز ذكر شده است (مفيد، 1413: ج2، ص237 و صدوق، 1404: ج2، ص70).

افشاي مسموميت و اعلان شهادت امام در حضور 80 نفر از بزرگان

شيخ از دعوت سندي بن شاهك – زندانبان حضرت- از 80 نفر از نيكان و سرشناسان، براي تشرف به خدمت امام كاظم (ع) گزارشي ذكر مي‌كند؛ طرحي كه به منظور شهادت افراد شهير بر سلامتي و رفاه حضرت در زندان، برنامه‌ريزي شده؛ اما با علني ساختن نقشه شوم حكومت، توسط امام از بين مي‌رود. متن روايت، حاوي افشاي امام از خورانيدن خرماي سمّي به ايشان و مسموميت و شهادت حضرت در روزهاي آينده است (طوسي، 1381: ص33). اين گزارش كه در منابع متقدم شيعي نقل شده ‌است (كليني، 1407: ج1، ص258-259)؛ در برخي مصادر، با عبارات مشابه آمده (مسعودي، 1384: ج1، ص200) و در بعضي ديگر، با سندي متفاوت ذكر شده ‌است (صدوق، 1404: ج2، ص91). سند روايت به دليل عدم توثيق و مجهول بودن دو راوي، ضعيف است؛ ليكن، ضعف سند، موجب سلب استناد بدان، نشده است؛ زيرا، همان گونه كه ملاحظه گرديد؛ سه تن از محدثان متقدم شيعه در مهم‌ترين و ارزشمندترين منابع مهدوي، روايت را نقل و عالمان بزرگ ديگر نيز در سده‌هاي بعدي، آن را مطرح كرده‌اند (حرعاملي، 1425: ج4، ص232). افزون براين، با توجه به مفقود شدن بعضي از مصادر الغيبه، امكان محرز شدن محتواي گزارش براي شيخ طوسي و علماي متقدم، وجود داشته است (معرفت و غفوري نژاد، 1396: شماره57). ضمن آن كه، مبحث علم ائمه (ع) نسبت به زمان شهادتشان، با عقيده شيعه در اين موضوع، سازگار است (صفارقمي، 1363: ج1، ص480 و مفيد، 1413: ج2، ص237).

شيخ طوسي با ذكر حديث ديگري از امام كاظم (ع) كه در باب پيشگويي از قطعيت شهادتشان به يحيي بن خالد با عباراتي چون: «من حتماً مي‌ميرم و از عمرم فقط يك هفته باقي مانده است»، بار ديگر بر مطلب مزبور، صحه مي‌گذارد (طوسي، 1381: ص28).

امتناع حضرت از پذيرش كفن

روايت بعدي شيخ در اثبات شهادت امام كاظم (ع)، به پيش كشي كفن در زمان شهادت حضرت، دلالت دارد. در اين حديث، امام ضمن ردّ كفن اعطايي، به سنت اهل بيت (ع) مبني بر پرداخت هزينه‌هاي كفن، مهريه همسران و حج از پاك‌ترين اموالشان، اشاره مي‌فرمايند (طوسي، 1381: ص33). اين روايت در برخي از منابع شيعي آورده شده است (مفيد، 1413: ج2، ص243).

شركت فقها در تشييع امام (ع)

شيخ طوسي گزارش ديگري از حضور فقها و افراد مشهور شهر همچون هيثم بن عدي در تشييع امام را ذكر مي‌كند. اين افراد به منظور شهادت به عدم زخم و جراحت بر بدن حضرت، دعوت شده بودند. روايت مذكور، در ادامه به قرار دادن جنازه پاك امام (ع) روي پل بغداد، اعلام همگاني رحلت ايشان و مكشوف كردن چهره حضرت براي نگريستن عموم مردم، مي‌پردازد (طوسي، 1381: ص33). اين روايت نيز در منابع اوليه شيعه نظير (مفيد، 1413: ج2، ص242 و صدوق، 1404: ج2، ص91 – 92) و اهل سنت (يعقوبي، 1366: ج2، ص414) ذكر گرديده است.

دفن امام در مقابر قريش

نقل بعدي شيخ، به دفن حضرت در مقابر قريش اشاره دارد كه در بسياري از مآخذ روايي بيان شده است (مفيد، 1413: ج2، 243؛ صدوق، 1404: ج2، ص92؛ يعقوبي، 1366: ج2، 414 و مجلسي، 1403: ج48، ص227). شيخ پس از ذكر اخبار شهادت، با بهره گيري از مقدمات يقيني، احتمال زنده بودن حضرت را منتفي دانسته و خط بطلان بر ادعاي واقفيه مي‌كنند. ايشان شهادت امام موسي كاظم (ع) را كه به دليل مصالح حكومت وقت، شهرت بيش‌تري داشته؛ با خبر شهادت هيچ يك از ائمه (ع) قابل قياس نمي‌داند. از نظر ايشان شبهه مذكور قابليت تعميم به شهادت ساير حضرات معصومين را داشته؛ با جريان‌هايي چون كيسانيه و ناووسيه هم سنگ است. شيخ طوسي در انتها، با دلالت به شهرت مرگ در فريقين، در استدلالي نقضي، نتيجه مي‌گيرد؛ چنان كه شهادت ائمه پيش از امام كاظم (ع) قابل انكار نيست؛ [5] شهادت حضرت نيز، يقيني و مسلمّ است. ايشان در پاسخ به شبهات موجود در جامعه، ذهن مرددان شيعي را با اين واقعيت درگير مي‌كند كه ترديد در موضوع مشهور و معروف، مخالفت با بديهيات و يقينيات است و در چنين مواردي به دليل روشن بودن مطلب، ذكر روايات نيز ضرورتي ندارد (طوسي، 1381: ص34).

ارزيابي روش شيخ طوسي در اثبات قطعيت شهادت امام كاظم (ع)

همان گونه كه ملاحظه گرديد، شيخ طوسي، فرايند شهادت امام را در ساختاري روايي، مشتمل بر گزارش‌هاي تاريخي، تبيين كرده است. وجوه قوت و ضعف اين روش، بدين قرار است:

وجوه قوت:

1. كاربست روايات با نقل قول‌هاي مستقيم؛ همانند «من حتماً مي‌ميرم و از عمرم فقط يك هفته باقي مانده است»، به عنوان گزاره‌هاي تأكيدي، تأثير مفهومي مطلب را افزايش داده؛ مسير متقاعدكردن مخاطب را هموار مي‌سازد.

2. رويكرد منظم در توصيف مرحله‌اي و رعايت تسلسل منطقي وقايع؛ از علت دشمني و حبس در زندان تا اظهار مسموميت و شهادت امام (ع)، نمايش جسد مطهر و اعلام محل دفن، به عنوان تاكتيك اقناعي، وضعيت پذيرش مباحث را فراهم مي‌آورد.

3. استناد تاريخي به مشاهدات عيني افراد معتبر؛ نظير حضور بزرگان و فقها در زندان و در هنگام تشييع و دفن امام، بر اعتبار پاسخ‌هاي ارائه شده، مي‌افزايد.

وجوه ضعف:

1. بسندگي به داده‌هاي تاريخي صرف و عدم بهره‌گيري از روش‌هاي تركيبي؛ مانع جامعيت پاسخ‌ها شده است. بي‌ترديد، بررسي جوانب مختلف و به‌كارگيري استدلال‌هاي كلامي در كنار شواهد تاريخي، نظير نقش خلافت عباسي، تأثير سياست‌هاي ضد شيعي و تحليل پيامدهاي شهادت در ايجاد و توسعه شبهات واقفيه، عامل اثربخشي در غناي مطالب مذكور است.

2. عدم تمايز ديدگاه‌هاي مختلف واقفيه و فقدان بررسي شبهات مرتبط؛ نوعي جزئي‌نگري به شمار مي‌آيد. تفكيك و تحليل نظريات متفاوت واقفيه كه در برخي منابع شيعي، آمده است؛ نظير: ادعاي زنده و غايب بودن حضرت، وفات و رجعت ايشان در آينده، اختلاف در موضوع امامت ائمه بعدي و نيز اعتقاد به تناسخ و اباحه گري (مفيد، 1413:ص 313)؛ متن را از قضاوت ناديده انگاشتن زواياي مختلف، مبرّا مي‌سازد.

3. عدم طرح و نقد و بررسي نظريات گوناگون درباره شهادت حضرت؛ تعدادي از شبهات را بي‌پاسخ ‌گذارده است. گروهي از معتقدان واقفيه همانند برخي مورخان اهل سنت، به وفات امام كاظم (ع) بر اثر بيماري ناشي از فشار روحي و جسمي در زندان معتقد هستند (رباني، 1377: ص70-75 و يعقوبي، 1366: ج2، ص414). انعكاس اين باور، در بعضي منابع شيعي (صدوق، 1395: ج1، ص38) حاكي از جدّي بودن اين نگرش بوده؛ لزوم طرح و تحليل مناسب را نمايان مي‌سازد.

4. عدم بررسي تطبيقي سبك‌هاي متعدد در پاسخگويي به شبهات را نيز مي‌توان به موارد مذكور، اضافه كرد. بديهي است؛ ارزيابي شيوه‌هاي گوناگون سايرعلما، به معناي اجتناب از نگرش تك بعدي و تلفيق رويكردهاي مختلف بوده؛ در ارائه ايده‌هاي جديد پاسخگويي، مؤثر خواهد بود. لذا، مسلّماً بررسي تطبيقي انديشمندان ديگر، به تعميق فهم مخاطب منتج شده؛ افزايش اعتبار و كارآمدي پاسخ‌ها را درپي خواهد داشت. بنابراين، در صورت ذكر شيوه اثبات شهادت حضرت توسط ساير علما، در كنار روايات مذكور، نتيجه‌اي جامع‌تر و دقيق‌تر حاصل مي‌گشت.

2. ارائه نصوص امامت

سيره تمامي ائمه (ع)، معرفي امام پس از خود به ياران و شيعيان بوده است. در اين باب، شيخ طوسي در دو بخش با ذكر روايات متعدد از امام كاظم (ع)، امامت حضرت رضا (ع) را ثابت كرده‌اند![6] تصريح به امامت حضرت رضا (ع)، ويژگي مهم اين گزارش‌ها است. عباراتي كه متضمن مدلول نص امامت، در روايات مذكور هستند؛ علاوه بر الغيبه، در نوشته‌هاي علماي پيش از شيخ مشاهده مي‌شود.

2-1. اعلام امامت امام رضا (ع) به ياران خاص

بخش اول به احاديثي اختصاص دارد كه امام كاظم (ع) براي برخي از يارانشان ذكركرده اند. اين روايات يا در جلسات خصوصي و به صورت شفاهي بيان شده يا در قالب نامه براي ياران خاص ايشان، ارسال گرديده است.

_ «الْأَمْرُ [هُوَ] إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ سَميِّ عَلِيٍّ؛ امر وصايت به پسرم علي واگذار خواهد شد» (طوسي، 1381: ص38 و مفيد، 1413: ج2، ص252)؛

_ «هَذَا عَلِيٌّ سَيِّدُ وُلْدِي أَمَا إِنِّي قَدْ نَحَلْتُهُ كُنْيَتِي؛ اين علي، سيد فرزندان من است و من كنيه‌ام را به او بخشيده ام» (طوسي، 1381: ص39 و مفيد، 1413: ج2، ص249)؛

_ «هُوَ يَنْظُرُ مَعِي فِي الْجَفْرِ وَ لَمْ يَنْظُرْ فِيهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍ؛ او همان كسي است كه كتاب جفر را با من نگاه مي‌كند؛ امري كه تنها پيامبر و جانشينانشان به اجراي آن قادر هستند» (طوسي، 1381: ص36 و مفيد، 1413: ج2، ص249)؛

_ «عهْدِي إِلَى أَكْبَرِ وُلْدِي؛ عهد [يا امامت] من با بزرگ‌‌ترين فرزند من است» (طوسي، 1381: و مفيد، 1413: ج2، ص249)؛

– «اشْهَدُوا أَنَّ ابْنِي هَذَا وَصِيِّي وَ خَليفَتي مِن بَعدِي… مَنْ كَانَ لَهُ عِنْدِي دَيْنٌ فَلْيَأْخُذْهُ مِنِ ابْنِي هَذَا … مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ بُدٌّ مِنْ لِقَائِي فَلَا يَلْقَنِي إِلَّا بِكِتَابِهِ؛ گواهي دهيد كه اين فرزندم پس از من، وصي و خليفه من است … هركس دِيني بر عهده من دارد؛ از اين فرزندم بگيرد … هر كس ناچار از ديدار من باشد؛ فقط با نوشته او مرا ببيند» (طوسي، 1381: ص37 و مفيد، 1413: ج2، ص251)؛

– «إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَطْلُبُهُ مِنْكَ؛ صاحب اين امر [ولايت و امامت] آن را از تو مطالبه خواهد كرد» (طوسي، 1381: ص38 و مفيد، 1413: ج2، ص252)؛

_ «وَ قَدْ أَرَانِيَ اللَّهُ خَلَفِي مِنْ نَفْسِي؛ خداوند اين فرزندم را كه جانشين و از جان من است؛ به من نشان داد» (طوسي،1381: ص 39 -40)؛

_ «هَذَا صَاحِبُكَ وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَتِي مِنْ أَبِي فَثَبَّتَكَ؛ ايشان، صاحب و امام توست و منزلت او نسبت به من مانند منزلت من نزد پدرم مي‌باشد؛ پس، خداوند تو را در دين او ثابت قدم بدارد» (همان: ص40).

2-2. اعلان وصايت عمومي امام رضا (ع)

شيخ طوسي در بخش دوم ارائه نصوص، به رواياتي مشتمل بر پاسخ‌هاي امام كاظم (ع) به پرسش‌هاي مردم، استناد كرده است. اين مطالب نيز صريحاً به جانشيني حضرت رضا (ع) دلالت دارد:

_ «فَقَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي؛ بعد از من اين شخص، صاحب اختيار شماست» (طوسي، 1381: ص35 و مفيد، 1413: ج2، ص248)؛

_«إِنَّ اللَّهَ قَالَ <إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً> وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا قَالَ قَوْلًاً وَفَى بِهِ؛ خداوند در قرآن فرموده است: من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد و خداوند اگر وعده‌اي دهد؛ حتما به آن وفا مي‌كند» (طوسي، 1381: ص35 و مفيد، 1413: ج2، ص249)؛

_ «فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْإِمَامِ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِي فُلَانٌ_ يَعْنِي أَبَا الْحَسَنِ» (طوسي، 1381: ص37 و مفيد، 1413: ج2، ص251).

_ «سَأَلْتُ أَبَاكَ مَنِ الَّذِي يَكُونُ بَعْدَكَ فَأَخْبَرَنِي أَنَّكَ أَنْت … فَأَخْبِرْنِي مَنِ الَّذِي يَكُونُ مِنْ بَعْدِكَ مِنْ وُلْدِكَ قَالَ: ابْنِي فُلَانٌ؛ از پدرتان پرسيدم: چه كسي بعد از شما امام خواهد بود. ايشان، خبر دادند شما امام خواهيد بود … بفرماييد پس از شما چه كسي از فرزندانتان امام خواهد شد؟ فرمودند: فلان پسرم (طوسي، 1381: ص37 و مفيد، 1413: ج2، ص251).

«مَنْ ظَلَمَ ابْنِي هَذَا حَقَّهُ وَ جَحَدَهُ إِمَامَتَهُ مِنْ بَعْدِي كَانَ كَمَنْ ظَلَمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ إِمَامَتَهُ وَ جَحَدَهُ حَقَّهُ؛ هر كس بعد از من در حق اين فرزندم ظلم كند، يا امامتش را انكار كند؛ همانند كسي است كه پس از پيامبر (ص) در حقّ علي بن ابي طالب (ع) ظلم كرده و حق او را انكار كرده ‌است (طوسي، 1381: ص35 و مفيد، 1413: ج2، ص253).

_«فَإِنِّي لَا أَعْرِفُ إِمَاماً غَيْرَكَ قَالَ هُوَ عَلِيٌّ ابْنِي قَدْ نَحَلْتُهُ كُنْيَتِي … وَ اللَّهِ مَا أَنَا فَعَلْتُ ذَاكَ بِهِ بَلِ اللَّهُ فَعَلَ بِهِ ذَاكَ حُبّاً؛ امامي غير از شما نمي‌شناسم. فرمودند: علي پسرم كه كنيه‌ام را به او بخشيده‌ام … به خدا قسم من اين كار را سر خود انجام نداده‌ام؛ بلكه، خداوند به سبب محبوبيت او اين كار را انجام داده است (طوسي، 1381: ص36).

چنان كه ملاحظه گرديد، شيخ طوسي و شيخ مفيد كه هردو از برجسته‌ترين متكلمان شيعه هستند؛ در اثبات شهادت امام موسي كاظم و امامت امام رضا (ع) به ذكر روايات، بسنده مي‌كنند؛ زيرا، سبك نظام‌مند علماي متقدم، بر پايه اصول و مباني مشخصي، استوار است. اگرچه، شيخ‌طوسي با تأليف كتاب كلامي و شيخ‌مفيد با تنظيم وقايع تاريخي، در ارتقاي آگاهي و تعميق معرفت جامعه شيعي در مسئله مذكور، همت گماشته‌اند؛ همساني در گزينش و استغنا از تحليل روايات، گوياي اتفاق نظر دو انديشمند در مفروغ عنه انگاشتن موضوع است؛ زيرا، هرگاه مطلبي از جمله بديهيات و ضروريات مذهب به شمار آيد؛ ذكر تعدادي از اخبار و روايات كه بر صحت گفتار دلالت داشته و مؤكد گفتار باشد؛ كفايت مي‌كند (همان، 1381: ص10 و مفيد، 1413: ج1، ص4).

اصل مورد نظر شيخ طوسي در مواجهه با شبهات، تبيين ضرورت وجود حجت الاهي در هر زمان است. شيخ از تعبير: «وَ لَوْ كَانَ حَيًّا بَاقِيًا لَمَا احْتَاجَ إِلَيْهِ؛ اگر امام كاظم (ع) در قيدحيات باشند؛ وجود امام ديگري ضرورت، نخواهد داشت»؛ بهره برده‌اند (همان، 1381: ص34). ايشان، معرفي وصي و جانشين راِ اصل ديگري از اصول شيعه مي‌داند كه گوياي قطعيت شهادت امام قبلي و استمرار امامت است. اين معنا، دلالتي ديگر در خود نهفته دارد و آن، اعتقاد به عدم قائميت همراه با موعوديت ائمه به استثناي امام مهدي (عج) است. افزون بر اين، شيخ، نگرش كلامي به احاديث و شهرت آن‌ها دارد.[7] از اين رهگذر است كه به بررسي سندي روايات نياز نداشته؛ بلكه، به عنوان اصلي مشهور، بدان‌ها پرداخته است. ايشان در پايان اين بخش، با اشاره به كثرت روايات مشابه در اين زمينه، از امور مشترك، مقبول و مشهور بين شيعيان، وصايت امام رضا (ع) را اثبات مي‌كند و حاميان جريان واقفيه را به مطالعه كتاب‌هاي مشهور اماميه، ارجاع داده؛ آنان را به فراگيري ضروريات دين خويش، ترغيب مي‌كنند. [8] شايان توجه است؛ جامعه شيعي، هر از چندگاه، مستعد بروز باورهاي باطل بوده و هست؛ چنان كه تأخير در ميلاد امام جواد (ع)، براي مدت كوتاهي، به طرفداران واقفيه، مجال قد علم كردن داد (رباني، 1377: ص70-75). مطالب شيخ طوسي در پاسخ به شبهات اين جريان، گوياي ظهور مجدد عقايد واقفيه و يا شبهات مشابه آنان در دوران حيرت پس از غيبت امام عصر (عج)، در جامعه شيعي است.

3. پاسخ به شبهات

بي‌ترديد؛ نجات افرادي كه مدت‌ها در دام يك جريان منحرف اسير بوده و ذهن آنان، از اخبار كذب و عقايد ناصحيح انباشته است؛ به سادگي امكان پذير نخواهد بود؛ زيرا قرار گرفتن مباني صحيح در كنار عقايد نادرست تثبيت شده، شبهات زيادي را براي افراد ايجاد مي‌كند. در اين مرحله، ورود عالمان دين شناس براي پاسخ به سوالات طرح شده؛ ضروري است. ملاحظه مي‌شود كه شيخ طوسي پس از اثبات شهادت امام كاظم و امامت امام رضا (ع)، دسته بندي و پاسخگويي به شبهات رايج را در اولويت مباحث خود قرار داده است.

3-1. شبهه كثرت اخبار مبني بر زنده بودن امام موسي كاظم (ع) از سوي واقفيه:

طرفداران جريان واقفيه، ادعا مي‌كردند؛ گزارش‌هاي بسياري وجود دارد كه زنده بودن امام كاظم (ع) را اثبات مي‌كند.

شيخ در مواجهه با اين شبهه، به اصل بديهي بودن شهادت حضرت به‌دليل تأييد اخبار وارده براساس عقل، شرع، ظاهر قرآن، اجماع اشاره مي‌كند: «لَأَنَّ العِلمَ بِمَوتِهِ حاصِلٌ لا يَشُكُّ فِيهِ كَالعِلمِ بِمَوتِ آبائِهِ، و … نَروي أَخبارًا كَثِيرَةً فِيمَا نَعلَمُ بِالعَقلِ وَالشَّرعِ وَظَاهِرِ القُرآنِ وَالإِجمَاعِ وَغَيرِ ذَلِكَ» (طوسي، 1381: ص41) و بطلان ادعاي حيات امام كاظم (ع) را اثبات كرده است. در ادامه نيز، روايات مشابه را به عنوان مويّد اين مطلب، ارائه مي‌كند. ايشان با تسلط بر اصول كلامي و تاريخي شيعه و توانايي پاسخ به شبهات، ادعاي واقفيه را براساس منطق استدلالي و انسجام روايي، بي اعتبار مي‌داند.

3-2. دلالت گزارش‌هاي متعدد بر قائميت امام موسي كاظم (ع) در منابع اماميه:

حاميان واقفيه به رواياتي مانند روايت حسن بن حسن كه به امام صادق (ع) منسوب بوده و بر قائم بودن امام كاظم (ع) اشاره دارد؛ استناد كرده‌اند. در مقابل، شيخ طوسي روايت مزبور را به‌صورت كامل ذكر كرده و پاسخ حضرت كاظم (ع) و ارجاع ايشان به اصل قائميت تمامي ائمه (ع) را بيان كرده است. علاوه براين، شيخ در پاسخ به اين شبهه، استدلال ديگري اقامه كرده؛ به اصل عدم حجيت اخبار واحدي كه دليل معتبر ندارند؛ اشاره مي‌كند. غير قابل اعتماد بودن راويان، توجيه و تاويل پذيربودن اين اخبار، از دلايل ديگري است كه شيخ طوسي به عنوان علل كنار گذاشتن آن‌ها ذكر مي‌كند. از جمله اين دسته شبهات، مي‌توان به شبهه «لَا يَنْسِجُنِي وَ الْقَائِمَ أَبٌ؛ ميان من و قائم پدري نيست» اشاره كرد (همان، 1381: ص41 -42)؛ روايتي به نقل از امام صادق (ع)، مبني بر اين كه ايشان و حضرت قائم (عج) از يك پدر نيستند. شيخ طوسي در پاسخ به اين شبهه، به حجيت قائميت ائمه (ع) استناد كرده‌اند. ايشان با بيان اين استدلال كه قائم، لقب تمام حضرات معصوم (ع) و از جمله حضرت كاظم (ع) بوده و به امام عصر (عج) منحصر نيست؛ به مفهوم عام قائميت ائمه (ع) دلالت كرده و به آن پاسخ مي‌دهند:

«إِنَّ كُلَّ إِمَامٍ يَقُومُ بَعْدَ الأَوَّلِ يُسَمَّى قَائِمًا» و همچنين: «إِنَّ مَنْ يَقُومُ بَعْدَ الإِمَامِ الأَوَّلِ يُسَمَّى قَائِمًا[9]؛ هر امامي كه پس از امام قبلي مسئوليت امامت را به عهده گيرد، قائم ناميده مي‌شود»(همان، ص46). با تاييد صحت احتمالي گزارش‌هاي مبني بر قائميت امام موسي كاظم (ع)، افزون بر اثبات امامت ائمه بعد از ايشان، خط بطلاني نيز بر جريان‌هاي منحرف اسماعيليه مي‌كشند (همان، ص44). اصل بعدي مورد توجه شيخ طوسي در پاسخگويي، انحصار ائمه و اوصيا در 12 نفر است. اين اعتقاد با تصريح وصيت نازل شده از آسمان و وصيت آشكار، از زمان حضرت محمد (ص) به بعد، به همراه دلايل ديگر، آن چنان مورد تاييد شيعيان و مخالفانشان قرار دارد كه هيچ ترديدي در مورد آن وجود ندارد و اخبار واحد، توان مقابله با آن را ندارند.

شيخ طوسي با بهره‌گيري از اصول كلامي، نقلي و عقلي، ضمن ردّ شبهه واقفيه، نقش بنيادين اين استدلالات در تثبيت امامت را اثبات مي‌كند. تحليل وي نه تنها سبب تثبيت امامت امام رضا و ائمه بعدي شد، بلكه انحرافات جريان‌هاي اسماعيليه و واقفيه را نيز آشكار ساخت.

3-3. شبهاتي كه به مقايسه مشخصات قائم با حضرت موسي بن عمران (ع) مي‌پردازد:

شبهه «أَنَّ اللَّهَ عَرَضَ سِيرَةَ قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ» و شبهات مشابه با عباراتي چون: «اسْمُهُ اسْمٌ لِحَدِيدَةِ الْحَلَّاقِ» و «ذَاكَ سَمِيُّ فَالِقِ الْبَحْرِ». خداوند سيره قائم آل محمد را بر موسي بن عمران بيان كرد. موسي عرضه داشت: خداوندا! او را از بني اسرائيل قرار بده» … «اسم او اسم تيغ سرتراش [اشاره به حضرت موسي بن عمران] است» … «او همنام شكافنده دريا است» (همان، ص42 -43 ).

شيخ طوسي در تبيين مطالب، به اصل قيام به امر امام هفتم همانند ساير ائمه (ع) اشاره مي‌كنند. ايشان با بهره‌مندي از اسلوب تشبيه بيان مي‌كنند؛ همان گونه كه جمله «امامت در ميان قريش است»؛ به معناي اولاد و فردي از دودمان قريش، است؛ مقصود از منسوب كردن اوصاف قائم به امام كاظم (ع) نيز شخصي از اولاد ايشان بوده است. همچنين؛ شيخ، «شكافنده» را كنايه از تسلط و حاكميت اسلام بر عالم مي‌داند. هنر ايشان در نقل خانواده روايات، ارائه پاسخ‌هاي همسان و بهره جويي از اسلوب تاكيد، به ثبوت مطالب ارائه شده كمك مي‌كند.

روش شيخ طوسي در بررسي اين شبهه بر پايه تحليل دقيق واژگان، اسلوب تشبيه و تأويل معاني است. وي ضمن تأكيد بر جايگاه امامت در دودمان اهل بيت (ع)، استدلالات واقفيه را بي پايه دانسته و با ارائه پاسخ‌هاي متقن، زمينه سوء برداشت از اين روايات را برطرف مي‌كند.

3-4. شبهه مربوط به گزارش علي بن ابي حمزه بطائني:

«مَنْ أَخْبَرَكَ أَنَّهُ مَرَّضَنِي وَ غَمَّضَنِي وَ غَسَّلَنِي وَ وَضَعَنِي فِي لَحْدِي وَ نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ قَبْرِي فَلَا تُصَدِّقْهُ». رواياتي از علي بن ابي حمزه بطائني از امام موسي كاظم (ع) نقل شده ‌است؛ با اين مضمون: «اگر فردي به شما خبر داد كه هنگام بيماري بر بالينم حاضر بوده؛ بعد از مرگ، چشمانم را بسته؛ من را در قبر گذارده و از خاك تربتم برداشته است، سخنش را نپذيريد» (همان، ص50).

شيخ طوسي در پاسخ به اين شبهه، با كنار هم گذاردن خانواده حديث، ضمن تسهيل در پذيرش پاسخ صحيح به وسيله تكنيك مقايسه، مخاطب را نسبت به تحريف روايات و همچنين ضرورت كارشناسي سند و راويان اخبار پيش از پذيرش آن‌ها هوشيار مي‌سازد. ايشان با ذكر اين مطلب كه روايت، در صدد رفع شبهه اهل تسنن، مبني بر رحلت حضرت ولي عصر (عج) بيان شده است؛ نكاتي را تبيين مي‌كند. شيخ تاكيد دارد؛ در اولين گام بايد به راوي خبر نخست، توجه داشت؛ زيرا علي بن ابي حمزه به دليل واقفي بودن، غير قابل اعتماد و مورد طعن است. به فرض پذيرش حديث نيز، حجتي بر زنده ماندن و مهدي موعود بودن امام كاظم (ع) نيست؛ زيرا، غرض روايت مذكور، تكذيب ادعاي فردي است كه مدعي تيمارداري و غسل آن حضرت در زندان بوده است. در مرحله بعدي، ايشان به اصل زنده بودن امام عصر (عج) تا زمان قيام، احتجاج كرده؛ روايت را در وصف ويژگي‌هاي حضرت و ردّ جريان واقفيه، تشريح مي‌كند. شيخ در ردّ اين شبهه نيز از تحليل سند، بررسي هدف روايت، اصول اماميه و نقد علمي ادعاي واقفيه استفاده كرده است.

3-5. شبهه وجود دو غيبت براي امام

«إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْن؛ براي صاحب اين امر [امامت] دو غيبت است» (همان، ص53). شبهه مزبور به غيبت كوتاه و طولاني امام موسي كاظم (ع) و رهايي ايشان از دست بني العباس و زنده بودنشان دلالت دارد. شيخ طوسي در مواجهه با اين شبهه، ابتدا به شرح واقعيت دو مرتبه زنداني شدن حضرت در زندان‌هاي بني العباس پرداخته؛ سپس با تشريح اخبار مشابه، عدم اطلاع عموم از مكان و امور حضرت را متضمن غيبت طولاني امام عصر (عج) بر مي‌شمرد. ايشان همچنين، ضمن تاويل عبارت «رها شدن امام موسي كاظم» به «شهادت ايشان»، بر واحد بودن خبر تاكيد مي‌فرمايد. افزون براين، در تاويل شبهه: «يَعْمَى عَلَى النَّاسِ أَمْرُهُ»؛ اختلافات در مورد حضرت را به پنهان شدن امر حضرت بر مردم تعبير مي‌كند (همان، ص52).

3-6. شبهه گريز امام موسي كاظم (ع) بعد از مرگ

«صَاحِبُ الْأَمْرِ يُسْجَنُ حِيناً وَ يَمُوتُ حِينا و يهرب حينا؛ صاحب امر زماني زنداني مي‌شود؛ زماني مي‌ميرد و در وقتي ديگر مي‌گريزد» (همان، ص52). شيخ در جدل با طراح شبهه دو اشكال وارد مي‌كند: نخست آن كه عبارت «يموت» شبهه با ادعاي واقفيه كه به زنده بودن امام كاظم (ع) باور دارند؛ متعارض است «نقد تناقض دروني واقفيه» و دوم، فرارحضرت «يهرب» اتفاقاً موافق ادعاي اماميه بوده؛ رهايي امام كاظم (ع) به وسيله شهادت را بيان مي‌كند «طرح ديدگاه اماميه». چنان كه مشاهده گرديد؛ احاطه به ادعاي جريان انحرافي و اِشراف به اصول و مباني شيعي، علاوه بر رفع شبهه، سبب تأييد ديدگاه شيعه مي‌گردد.

3-7. ردّ شبهات مربوط به زندان، شهادت و قيام صاحب امر:

«إِذَا قَامَ قَالَ النَّاسُ أَنَّى يَكُونُ هَذَا وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُه؛ [مردم سوال مي‌كنند] چنانچه قائم (عج) قيام كند؛ از كجا متوجه شويم؛ ايشان همان قائم است؛ در حالي كه استخوان‌هاي او تا به‌حال پوسيده است» (همان، ص53).

واقفيه با طرح اين روايت، سعي در معرفي امام كاظم (ع) به عنوان صاحب امر دارند. شيخ الطائفه، اين شبهه را مخالف اصل بقاي قائم و زنده بودن ايشان تا زمان قيام با توجه به منابع شيعي مي‌داند. ايشان در باب: «امكان فوت و حيات دوباره امام مهدي (عج) در روايات»، «فوت» حضرت را به «فراموشي» نام و ياد ايشان در اذهان عموم مردم، تأويل كرده و ارائه راه روشن را به همراهي عقل و استدلال صحيح و احاديث متواتر، منوط دانسته ‌است؛ زيرا علم قطعي از اخبارآحاد، به دست نمي‌آيد (همان، ص285).

روش شيخ طوسي در چند محوركليدي قابل ارزيابي است:

1. تبيين مراد واقعي حديث: منظور از «قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُه»؛ توصيف فراموشي نام و ياد امام عصر (عج) و تصور از دنيا رفتن ايشان است.

2. تمايز بنيادين بين دو مسئله خلط شده؛ باز تعريف معناي غيبت امام زمان (عج) و تمايز آن از غيبت امام كاظم (ع) (حبس تا شهادت).

3.تبيين تحريف غرض حديث؛ انكار اصل بقاي امام عصر (عج) تا قيام و تعارض آشكار آن با اصول مسلم امامت در مكتب شيعه.

روشي كه شيخ در رفع اين شبهه برگزيده؛ رويكرد علمي و تحليلي با رعايت اصول و مباني شيعي است كه يكي از شيوه‌هاي مؤثر در پاسخ به شبهات است.

3-8. ردّ شبهه اعتبار استخاره در شناخت امام:

«صليت و دعوت الله و استخرت عليه و قطعت عليه؛ نماز اقامه كردم و بعد از خداوند خواسته و استخاره كردم و قطع و يقين برايم حاصل شد» (همان، ص54).

شيخ طوسي ضمن اشاره به اصل نفي تقليد در عقايد. استخاره را، به فرض صحت خبر، براي غير، حجت نمي‌داند. همچنين، ايشان با اظهار تعجب از حكايات ساختگي واقفيه، افترا به بزرگان دين و تهمت فاسد بودن مذهب آنان را تعصبي آشكار تلقي مي‌كند. ساختار روش نقد شيخ در اين شبهه، بر سه مبنا است:

1.اصل عقلايي؛ معرفت افزايي به وسيله تفكيك قلمرو يقين از ظن و با هدف حفظ جايگاه عقلايي امامت؛

2. اصل حديثي؛ تبيين حجيت روايات با بررسي سندي و محتوايي متون؛

3. اصل اخلاقي؛ تذكر انصاف علمي با پرهيز از افترا و تهمت اين اصول، قابليت الگوبرداري در پاسخ به تمامي شبهات را دارد.

3-9. ردّ شبهه پركردن زمين از عدل و داد توسط فرزند حميده:

«كأَنِّي بِابْنِ حَمِيدَةَ قَدْ مَلَأَهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً؛ گويا پسرحميده را مي‌بينم كه زمين را از عدل و داد پركرده است».

حميده نام مادر امام كاظم (ع) بوده و شبهه به موعوديت ايشان، اشاره داد (همان، ص48).

شيخ در اين فقره نيز با تبيين اين موضوع كه توجيهي وجود ندارد تا از «ابنِ حَمِيدَةَ» فرزند بي‌واسطه فهم شود؛ توضيح مي‌دهد: در روايات متواتر تصريح گشته؛ حضرت ولي عصر (عج) از اولاد فاطمه؟س؟ هستند، به اين معنا كه از نسل ايشان هستند نه آن كه فرزند بي‌واسطه محسوب شوند. بنابراين، تعبير «ابن حميده» در روايات مهدوي، هرگز به معناي فرزند بي‌واسطه‌ي حميده – يعني امام كاظم (ع) – نيست؛ بلكه، به آخرين فرزند از نسل ايشان يعني امام مهدي (عج) اشاره دارد. شيخ طوسي، تاويل اين دسته از روايات را ردّ عقيده اسماعيليه مي‌داند؛ زيرا جريان اسماعيليه ادعا دارد؛ مهدي (عج) از فرزندان اسماعيل – فرزند امام جعفرصادق (ع) – است.

همان گونه كه ملاحظه گرديد؛ استدلال ايشان در پاسخ به اين شبهه بر چهار پايه است:

1. تحول مفهومي؛ تبديل مفهوم از دلالت فرزند بي‌واسطه به نسل پيامبر (ص)؛

2. اتكا به اصول؛ نقد تأويل‌ها بر اساس حجيت نسل فاطمي امام مهدي (عج)؛

3. كاربرد كلامي دو وجهي؛ ابطال هم‌زمان ادعاي واقفيه و اسماعيليه با يك استدلال؛

4. سبك ادبي؛ استفاده از فن بازگويي براي تثبيت استمرار امامت.

پيامد اين رويكرد منتج به اين نكته است: هر تأويلي كه مباني مذكور را نقض كند؛ باطل مي‌شود.

شيخ طوسي در پايان بخش پاسخ به شبهات، با بيان اين نكته كه تنها علت نقل اين گونه اخبار به شدت ضعيف، گزارش آن‌ها توسط مخالفانِ مشهور و منسوب به دانش، اما داراي انحراف عقيدتي است: «إِنَّمَا ذُكِرَتْ هَذِهِ الْأَخْبَارُ لِأَنَّهَا مَنْقُولَةٌ عَنْ مُخَالِفِينَ مَشْهُورِينَ»؛ عدم اعتماد قائلان موافق و مخالف اماميه به اين اخبار «وَلَا يَرْوِيهَا إِلَّا مَنْ لَا يُوثَقُ» را مهم‌ترين دليل بطلان خرافه‌هاي آنان «فَكَيْفَ يَجُوزُ الْعَمَلُ بِمِثْلِ هَذَا؟» دانسته است (همان، ص48). اين روش كه تركيبي از بررسي منابع روايات، اجماع علمي بر ردّ اعتبار گزارش‌هاي مخالف و ارائه دليل قاطع بر بطلان عقايد واقفيه استوار است؛ شيوه‌اي منسجم و تأثيرگذار بر رد شبهات واقفيه، محسوب مي‌شود.

3. مذمت راويان اخبار واقفيه

شيخ طوسي پس از پاسخ به شبهات، در اقدامي ديگر جهت تنوير افكار نسبت به جريان منحرف واقفيه، با استناد به كتاب‌هاي عالمان اماميه، به تعدادي از رواياتي كه در سرزنش سران واقفيه آمده است؛ اشاره مي‌كند:

3-1. روايتي از علي بن حمزه بطائني به نقل از امام كاظم (ع) كه خطاب به او مي‌فرمايند: «أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ يَا عَلِيُّ أَشْبَاهُ الْحَمِيرِ(همان، ص58)؛ تو و طرفداران تو، به حمار شبيه هستيد.» كنايه از اين كه شماها احمق هستيد.

در توضيح روايت مزبور و تبيين اين مطلب كه دامن اهل بيت (ع) از رذائلي چون دشنام، پاك است؛ به اين آيه قرآن استناد مي‌شود: <مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً>؛ «وصف كساني كه عمل كردن به تورات به آنان تكليف شده است؛ آن گاه به آن عمل نكردند؛ مانند درازگوشي است كه كتاب‌هايي را حمل مي‌كند» (جمعه: 5). در برخي از تفاسير، ذيل آيه مذكور، روايتي منسوب به پيامبر (ص) آورده شده است و <كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً> را به مأمومي كه در روز جمعه و در حال خطبه خواندن امام، سخن بگويد؛ تعبير كرده‌اند؛ «الاغى كه كتاب‌ها را به دوش مى‌كشد» (سيوطي، 1414: ج8، ص154). مفسري نيز، <كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً> را شرح حال يهودياني دانسته است كه تورات را حمل مي‌كردند؛ اما نه از دانش و حكمت آن بهره‌اي داشتند و نه به آن عمل مي‌كردند (عالمان بي‌عمل). اين مفسر در ادامه، وظايف اين افراد را در نظر داشتن خداوند، اكرام و احترام رسول و اهميت به امور دين، تشريح كرده است (طباطبايي، 1393: ج19، ص266). بنابراين، مطابق آيه مذكور، افرادي همچون علي بن ابي حمزه بطائني كه با وجود علم به مسائل، از وظايف خويش سر باز مي‌زنند؛ مصداق حمار و مستحق اين توصيف هستند.

3-2. حديثي از علي بن رئاب در باب فرمايش امام كاظم (ع) خطاب به زياد قندي و ابن مسكان است. در اين روايت، حضرت كاظم (ع) به آن دو مي‌فرمايند: «در صورت خيانت يا انكار حق امام رضا (ع): فَعَلَيْكُمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ؛ لعنت خدا و ملائكه و تمامي مردم شامل حالشان خواهد بود.» ايشان همچنين به زياد قندي مي‌فرمايند: «لَاتَنْجُبُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ أَبَداً؛ تو و يارانت هيچ گاه، گرامي و شريف نخواهيد بود» (طوسي، 1381: ص58).

3-3. گزارشي از ابراهيم بن يحيي بن ابي بلاد كه از امام رضا (ع) در مورد حمزة بن بزيع سوال كردند و حضرت وي را شقي مي‌نامند. امام در ادامه از حمزة بن بزيع و يارانش با عنوان «مذبذبين» امروز و ملحدان فردا ياد مي‌كنند: «الْيَوْمَ شُكَّاكٌ وَ لَا يَمُوتُونَ غَداً إِلَّا عَلَى الزَّنْدَقَةِ؛ امروز شكاك هستند و فردا جز با مرام ملحدان نمي‌ميرند» (همان، ص59).

3-4. روايت ديگري از محمدبن سنان ذكر شده ‌است؛ آن هنگام كه خدمت امام رضا (ع) مشرف مي‌شوند؛ حضرت، علي بن ابي حمزه را لعن فرموده و مي‌فرمايند:

عَلِيَّ بْنَ أَبِي حَمْزَةَ أَرَادَ أَنْ لَا يُعْبَدَ اللَّهُ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ ؛ علي بن ابي حمزه مي‌خواهد خداوند در آسمان و زمينش عبادت نشود؛ اما، خداوند خواسته است كه نور خود را تمام كند(همان، ص59 -60).

امام (ع) در پاسخ ابن سنان كه از عنوان «مشرك» براي علي بن ابي حمزه، تعجب كرده؛ پاسخ تأمل برانگيز ديگري مي‌دهند: «بله، به خدا قسم همين است و پوزه او به خاك ماليده خواهد شد» (همان).

3-5. شيخ طوسي با هدف انتباه غافلان و انصراف آنان از واقفيه، روايت ديگري نقل مي‌كند:

احمدبن عمر ناقل اين حديث است. حضرت در استدلال نقضي، خطاب به اصحاب واقفيه سوالي مطرح و آنان را به تفكر دعوت مي‌كنند. امام مي‌فرمايند:

آيا او [علي بن ابي حمزه] همان كسي نيست كه روايت مي‌كرد؛ سر مهدي را براي عيسي بن موسي كه از ياران سفياني است؛ هديه مي‌برند؟ آيا او هماني نيست كه مي‌گفت: ابوابراهيم [امام كاظم (ع)] تا هشت ماه ديگر بر مي‌گردد؟ فَمَا اسْتَبَانَ لَهُمْ كَذِبُهُ؛آيا براي آنان [طرفداران ابن ابو حمزه] كذب او معلوم نشده است» (همان، ص59).

شيخ طوسي در اين بخش، پايه استدلال خويش را بر شيوه قياس، قرار داده است. ايشان در گام اول، با تبيين كلام نوراني امام رضا (ع) و ارائه گزارش سخنان و احوال سران واقفيه، حاميان اين جريان را دچار ترديد مي‌كند. در مرحله بعدي، با طرح پرسشي چالش انگيز درباره ميزان اعتماد به اخبار واقفيه، دل‌هاي مرددان را به ارزيابي اعتبار منابع اين جريان، ترغيب كرده؛ به استدلال خويش، انسجام منطقي مي‌بخشد: «فَكَيْفَ يُوثَقُ بِرِوَايَاتِ هَؤُلَاءِ القَوْمِ، وَهَذِهِ أَحْوَالُهُمْ، وَأَقْوَالُ السَّلَفِ الصَّالِحِ فِيهِم؛ چگونه مي‌توان به روايات اين قوم، اعتمادكرد؟ …» شيخ در آخرين گام، تنها علت تمسك به اخبار غيرمستند واقفيه و پافشاري برخي از طرفداران اين جريان، با توجه به نصوص وارده درباره حقانيت امام رضا (ع) – را ناشي از عناد و دشمني آنان مي‌داند: «أَنَّا قَدْ بَيَّنَّا مِنَ النُّصُوصِ عَلَى الرِّضَا (ع) مَا فِيهِ كِفَايَةٌ وَيُبْطِلُ قَوْلَهُمْ» (همان، ص60).

التفات شيخ طوسي نسبت به انتخاب روايات مرتبط با عقايد، رفتار و عملكرد سران واقفيه، نمايانگر هدف ايشان براي هدايت پيروان اين جريان است. قابل اعتماد نبودن روساي اين جريان، هشداري است كه از اخبار گزينش شده ايشان، هويداست.

4. بيان معجزات امام رضا (ع)

شيخ الطائفه در ادامه، به منظور تثبيت و استحكام بخشي به عقايد شيعيان و بطلان جريان واقفيه به يكي ديگر از اصول و مباني شيعه اماميه مي‌پردازد. شيخ با قيد گزارشي از ابن ابي نصر، پاسخ امام رضا (ع) به سوالات نانوشته را معجزه ايشان و متاثر از علم لدني ائمه (ع) دانسته است. ايشان همچنين براي اصلاح موافقان جريان واقفيه، كرامات ديگري از حضرت رضا (ع) بيان مي‌نمايد؛ از جمله: پيش بيني امامت امام جواد (ع) پيش از دنيا آمدن ايشان، خبر سالم به دنياآمدن پسر مامون و مهر زدن بر ريگ حبابه والبيه و ام غانم اعرابيه (همان، ص60 -63).

همان گونه كه بيان گرديد؛ شيخ طوسي نتيجه مثبت ذكر كرامات معصومان (ع) را دليل توبه و منصرف كردن تعدادي از اصحاب واقفيه ازجمله عبدالرحمن بن حجاج، رفاعه بن موسي، يونس بن يعقوب وحماد بن عيسي، اعلام كرده و انگيزه ايشان از بيان معجزات، تنها بازگشت ناآگاهان و فريب خوردگان بوده است.

اصول، دلايل و مصالح در تبيين شيخ طوسي

مهدويت موضوعي اصيل، در اسلام است. از اين‌رو، مباني و قواعد آن، در مباحث امامت و ولايت ريشه داشته و خارج از آن نيست. بنابراين، بديهي است؛ مبناي مواجهه انديشمندان اماميه با فرق و جريان‌هاي انحرافي، قياس ادعاهاي آنان با مباني مستحكم شيعي باشد. شيخ طوسي در پاسخ به شبهات جريان منحرف واقفيه، از حجت‌هاي قطعي و مسلمّي بهره گرفته است كه نزد فقيهان امامي به اصول، مشهورند. برخي از انديشمندان اماميه در كتاب‌هاي خويش، بابي را به هر اصل، تخصيص داده‌اند (كليني، 1407: ج1، ص178-286).

از اصول مورد استفاده شيخ طوسي در حوزه مطالب ذكر شده به موارد زير مي‌توان اشاره كرد:

يك. اصل قائميت ائمه (ع)؛ دو. اصل انحصار ائمه (ع) در عدد دوازده؛ سه. اصل عدم حجيت خبر واحد بدون قرائن و دلايل مستدل؛ چهار. اصل بقاي قائم آل محمد (عج)؛ پنج. اصل بديهي بودن شهادت ائمه (ع)؛ شش. اصل عدم تقليد در اعتقادات؛ هفت. اصل حجيت نصوص وارده بر امامت ائمه (ع) و هشت. اصل حجيت معجزه.

شيخ طوسي همچنين، براي توضيح و تفصيل اصول و همچنين ترغيب معاندان به انصراف از رويه باطل خود، علل و دلايل متعددي را به كار گرفته است؛ نظير احتمالات، تاويلات و توجيهات. به عنوان مثال؛ در شرح اصل عدم حجيت خبر واحد، به قابل اعتماد نبودن راويان و تاويل پذيري خبر، استناد كرده اند. افزون براين، گاه، شيخ با استفاده از اسلوب تشبيه و تمثيل، اظهار شگفتي، هشدار و ساير ابزار و فنون محسوس و مشهود، تلاش در اصلاح گم گشتگان و فريب خوردگان را داشته است.

نتيجه‌‌گيري

ورود فقيهان اماميه به عرصه پاسخگويي به شبهات مهدويت سابقه‌اي طولاني دارد. اگر چه، استفاده از شيوه‌هاي جديد پاسخگويي، امري مفيد و ارزشمند است؛ مطالعه موردي و بررسي و كشف شيوه انديشمندان اثنا عشري متقدم، ضروري و كاربردي است؛ زيرا آنان در مواجهه با مسائل مهدوي روزگارخويش، رويكردي عالمانه و ديني داشته و براساس مباني و معيار ضابطه‌مند، اصالت مهدويت و امامت امام دوازدهم را اثبات مي‌كرده اند. دقت در سبكِ استدلاليِ شيخ طوسي، گوياي آن است كه روشِ نظام مندِ ايشان در ردّ جريان واقفيه، بر سه پايه‌ مستنداتِ نقليِ متقن (آيات قرآن و روايات معصومان (ع)، استدلال‌هاي عقلي و فلسفي و همچنين، تحليلِ تاريخيِ مستند، مبتني بوده است. شيخ با تلفيق اين سه رويكرد و با به كارگيري اصولِ پذيرفته شده‌ اماميه، احاديثِ مورد قبولِ واقفيه و شواهدِ تاريخيِ غير قابل انكار، به شبهات مهدوي عصرخويش پاسخ داده‌اند؛ براي نمونه:

– با اتكا به «مسلَّمات»، اجماعِ شيعه بر ائمه دوازدگانه را يادآورشده است؛

– با تكيه بر «مقبولات»، احاديثِ موردِ قبولِ واقفيه درباره ضرورتِ وجودِ امامِ زنده در هر عصر را تحليل كرده‌ است؛

– با استناد به «محسوسات»، در نقدِ ادعاي وكلاي امام كاظم (ع) مبني بر مهدويتِ ايشان، شواهدِ تاريخيِ وفاتِ آن حضرت را ارائه كرده است. اين سه گانه در منطق آيات الاهي، «125 سورۀ نحل» حكمت، موعظه و جدال احسن نام دارد. نبوغِ شيخ طوسي در اين نكته بوده است كه مبانيِ قرآني را نه به صورت انتزاعي، بلكه در قالبِ الگويي كاربردي براي خنثا سازيِ شبهاتِ مهدويِ عصر خويش استفاده كرده است. اقتدارِ علميِ شيخ طوسي در هم آميزيِ «نقل»، «عقل» و «تاريخ» نشان مي‌دهد كه پاسخگويي به شبهاتِ پيچيده، مستلزمِ خروج از تك بُعد نگري است. به عنوان مثال، در پاسخ به شبهه اعتبار استخاره در شناخت امام، از افزون بر اصول عقلايي، از مباني حديثي و اخلاقي بهره مند شده است.

امروز نيز اين روشِ تركيبي، راهبردي كارآمد در مواجهه با جريان‌هاي انحرافي است؛ زيرا شبهاتِ جديد، در اغلب موارد، بازتوليدِ همان ادعاهاي قديمي با پوششي جديد هستند.

منابع

قرآن كريم.

1. ابراهيم بن نوبخت، ابواسحاق (1413ق). الياقوت في علم الكلام، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي.

2. ابن طاووس، علي بن موسي (1375). مصباح الزائر، قم، آل البيت.

3. ابن كثير، اسماعيل بن عمر (1988م). النهايه و البدايه، بيروت، احياءالتراث.

4. بحراني، ميثم بن علي (1406ق). قواعد المرام في علم الكلام، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي.

5. حرعاملي، محمدبن حسن (1425ق). اثبات الهداه، بيروت، موسسه اعلمي للمطبوعات.

6. خادميان، محمدرضا (بهار و تابستان1393). درآمدي برروش شناسي آثارسيّدمرتضي، مطالعات انقلاب اسلامي، شماره 9 و10.

7. راد، علي و نساج، مريم (آبان1393). روش شناسي وگونه شناسي مصادرتاريخ الحجه بحارالانوار، انتظارموعود، شماره46.

8. ربّاني، سيدجعفر (خرداد1377). واقفيه و انديشه واقفي گري پس از امام كاظم (ع)، فرهنگ كوثر، شماره156.

9. سليماني بهبهاني، عبدالرحيم و بخشي، سعيد (خرداد1394). روش شناسي كلامي شيخ طوسي، كلام اسلامي، شماره93.

10. سيدمرتضي، علي بن الحسين (1398). الشافي في الامامه، مشهد، آستان قدس رضوي.

11. سيوطي، جلال الدين (1414ق). الدرالمنثورفي التفسيربالماثور، بيروت، دار الفكر.

12. شريعتي، فهيمه (زمستان1397). تحليل تطبيقي تفاوت گزارش غيبت نزد نعماني، شيخ صدوق وشيخ طوسي، پژوهش‌هاي مهدوي، شمـــاره27.

13. صافي گلپايگاني، لطف الله (۱۳۷۷). منتخب الاثرفي الامام الثاني عشر (عج)، قم، السيده المعصومه.

14. صداقت كشفي، سيدمحمدجواد و همامي، عباس(بهار و تابستان1396). مقايسه رويكردمهدويت نگاري شيخ صدوق وشيخ طوسي، پژوهشنامه قرآن وحديث، شماره20.

15. صدر، محمد باقر (1382). فدك في التاريخ، تهران، موسسه البعثه.

16. صدوق، محمد بن علي (1395). كمال الدين و تمام النعمه، تهران، اسلاميه.

17. _________________ (1404ق). عيون اخبار الرضا، بيروت، موسسه الاعلمي.

18. صفارقمي، محمدبن حسن (1363). بصائرالدرجات، مصحح: كوچه باغي، محسن بن عباسعلي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي.

19. صفري فروشاني، نعمت الله و بختياري، زهرا (شهريور1391). امام رضا (ع) و فرقه واقفيه، پژوهش‌هاي تاريخي، شماره 20.

20. طباطبائي، محمدحسين (1393ق). الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.

21. طوسي، محمدبن حسن (1430ق). الاقتصادفيمايجب علي العباد، قم، دليل ما.

22. __________________ (1413ق). التفسير التبيان، بيروت، حياءالتراث العربي.

23. __________________ (1381). الغيبه، مصحح: غفاري، علي اكبر و جعفري، بهراد، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

24. __________________ (1382). تلخيص شافي، قم، محبين.

25.كاشف الغطاء، جعفربن خضر (1383). العقايدالجعفريه، قم، موسسه انصاريان.

26.كامياب، مسلم (شهريور1402). بررسي تحليلي مفهوم و مصداق «قائم» در روايات شيعي، مطالعات مهدوي، شماره55.

27.كشي، محمدبن عمر (1409ق). اختيارمعرفه الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد.

28.كليني، محمدبن يعقوب (1407ق). الكافي، مصحح: غفاري، علي اكبر و آخوندي، محمد، تهران، دار الكتب الإسلاميه.

29. لطفي، سيدمهدي (بهار و تابستان1393). روش شيخ كليني درطبقه بندي روايات كافي، مطالعات قرآن و حديث، شماره2.

30. مجلسي، محمدباقر (1403ق). بحارالانوار، محقق: ميانجي، سيد ابراهيم و بهبودي، محمدباقر، بيروت، دارالاحياء التراث.

31. مسعودي، علي بن حسين (1384). اِثبات الوصيه للإمام علي بن ابي طالب، قم، انصاريان.

32. مصطفوي، اسدالله و روحاني نژاد، نوروزعلي (پاييز1402). روش شناسي شيخ مفيددر پاسخ به شبهات مهدويت، مشرق موعود، شماره68.

33. معرفت، محمدو غفوري نژاد، محمد (تابستان1396). تحليل مصدر شناختي احاديث الغيبه شيخ طوسي، انتظارموعود، شماره 57.

34. مفيد، محمدبن محمدبن نُعمان (1413ق). الارشادفي معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.

35. ______________________ (1413ق). الفصول المختاره، مصحح: ميرشريفي، علي، قم، كنگره شيخ مفيد.

36. موسوي، سيده منا (بهار1402). پژوهش روش شناسانه درمهدويت نگاري شيخ مفيددركتاب الفصول العشره في الغيبه، مشرق موعود، شماره66.

37. نعماني، محمدين ابراهيم (1397ق). الغيبه، المصحح: غفاري، علي اكبر، تهران، صدوق.

38. يعقوبي، احمدبن اسحاق (1366). تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر.

[1]. «مِنّا اثنا عَشَرَ مَهديّاً، أوّلُهُم أميرُ المؤمنينَ عليُّ بنُ أبي طالبٍ (ع) و آخِرُهم التاسعُ مِن وُلدِي و هو الإمامُ القائمُ بالحقِّ ، يُحْيِي اللّه ُ بهِ الأرضَ بَعد مَوتِها و يُظهِرُ بهِ دِينَ الحقِّ على الدِّينِ كُلِّهِ و لو كَرِهَ المُشرِكونَ.» در دعاي ندبه نيز مي‌خوانيم: «يابن الْهُدَاهِ الْمَهْدِيِّينَ» (ابن طاووس، 1375: ص450).

[2]. گزارش پرسش‌هايي مانند: «انَّكَ أَنْتَ القَائِمُ بِهَذَا الأَمْرِ»، بيانگر صحت اين مدعاست. جهت كسب اطلاعات بيشتر به مقاله «بررسي تحليلي مفهوم و مصداق قائم در روايات شيعي» مسلم كامياب رجوع شود.

[3] . توضيح آن كه در روانشناسي بحران، افراد در شرايط هراس و تحير، تمايل به حفظ رويه‌هاي طولاني مدت خود دارند. بدين جهت پيام‌هاي دريافتي را آنچنان كه مويد سنت قبلي است، تفسير مي‌كنند و شواهد مغاير با سابقه تجربي را پس مي‌زنند؛ هرچند از رويكردي عقلاني و منطقي برخوردار باشد. وضعيت بحراني پس از شهادت امام موسي كاظم (ع) و خفقان حاكم، شرايط اين چنيني داشت و به اين دليل، پذيرش ادعاي سران واقفيه را بيش از سايرجريان‌ها، تسهيل و ممكن مي‌ساخت (جهت اطلاعات بيش‌تر، ر.ك: Psychology in Crisis ، نوشته برايان هيوس).

[4] . از شبهات مشترك واقفيه با سايرفرقه‌ها مي‌شود؛ به عدم تغسيل امام توسط امام، اشاره كرد.

[5]. انكار شهادت حضرات معصوم (ع)، از زمان پيامبر (ص) وجود داشته است. سند انكار رحلت پيامبر توسط عمر در برخي منابع اهل سنت و شيعه، ذكر گرديده است (ابن كثير، 1988: ج5، ص265 و طوسي، 1382: ج1، ص50).

[6]. ضرورت به همراه داشتن نص امامت، در كتاب‌هاي علماي متقدم، ذكر شده است (طوسي، 1430: ص231).

[7]. ابطال دلايل مخالفان در كتاب‌هاي ديگر، در فصولي با عناوين وجوب امامت و به شيوه كلامي ذكر شده است (طوسي، 1382: ص63 و طوسي، 1430: ص147).

[8]. از امام رضا (ع) در مورد پرداخت زكات به واقفيه نقل شده است؛ فرمودند: «به آنان زكات ندهيد؛ زيرا، آن‌ها كافر، مشرك و ملحد هستند» (كشي، 1409: ج1، ص456).

[9]. قابل ذكر است؛ اصل قائميت ائمه (ع) در منابع متعدد شيعي ذكر شده است.

از جمله بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) كُلَّهُمْ قَائِمُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى هَادُونَ إِلَيْه (كليني، 1407: ج1، ص429).