6 دی 1404

تحليلي بر نقش محمدبن عثمان در سامان دهي شيعيان امامي در غيبت صغرا 

فهرست مطالب:

تحليلي بر نقش محمدبن عثمان در سامان دهي شيعيان امامي در غيبت صغرا
مجيد احمدي كچايي

چكيده

«محمدبن عثمان» دومين وكيل و از اركان وكلاي چهارگانه در غيبت صغرا و واسطه ميان امام مهدي (عج) با شيعيان در اين دوره بوده است. پژوهش حاضر به‌‌دنبال پاسخ به اين سئوال است كه محمدبن عثمان در مواجهه با مشكلات اماميه در غيبت صغرا چه اندازه و چگونه اثر گذار بوده است؛ دوراني كه اماميه از طرفي نخستين بار با بحران دوره غيبت امام خود و از سوي ديگر، با انواع مشكلات اجتماعي مواجهه بوده؛ به‌‌طوري كه از هر سو كيان اماميه مورد تهاجم بوده است. مقاله پيش‌‌رو با روش كتابخانه‌‌اي و تحليل داده‌‌هاي تاريخي به بررسي زندگي محمدبن عثمان در اين دوره توجه دارد و اين مهم تبيين شده است كه محمدبن عثمان با ارتباط مستمر با امام مهدي (عج)، رفتاري متناسب با شئون مختلف اماميه داشته كه يكي از مهم‌‌ترين مؤلفه‌هاي آن در زمينه سازمان وكالت بوده است. وي در گرفتن نامه‌‌ها و وجوهات شرعي از شيعيان و رساندن آن‌ها به امام و هزينه كرد آن به دستور امام و برخورد با مدعيان وكالت و برخي از وكلاي متمرد نقش ويژه‌‌اي داشته است.

واژگان كليدي: امام مهدي (عج)، محمدبن عثمان، وكيل، اماميه، غيبت صغرا.

مقدمه

اين مقاله به بررسي نقش و چگونگي اثرگذاري محمدبن عثمان در غيبت صغرا پرداخته است. در اين دوره حساس، امام شيعيان به غيبت رفت و اماميه با بحران در رأس امور، يعني بحران رهبري مواجهه شد. شيعيان افزون بر آن، بحران در درون نهاد وكالت را در قالب مدعيان وكالت و وكيلان دروغين تجربه كردند. در بيرون نيز با موجي جديد و گسترده از شبهات رقيبان اماميه مواجهه بودند. در اين ميان، محمدبن عثمان با فرمان پذيري از امام مهدي (عج)، نماينده شايسته‌‌اي به عنوان حلقه واسط ميان امام و پيروان ايشان بود؛ به طوري كه از ميانه غيبت صغرا كه با دوران وكالت محمدبن عثمان همزمان بود، به ميزان فراواني باورپذيري اماميان نسبت به پديده غيبت حاصل شده بود.

در ميان منابع غيبت صغرا، كتاب «كافي» نخستين منبعي است كه به نام و رخدادهايي از محمدبن عثمان اشاره داشته است. كليني روايتي از امام عسكري (ع) عنوان كرده است كه امام به وثاقت محمدبن عثمان و پدرش تأكيد داشته‌اند (كليني، 1407: ج1، ص330). همچنين كليني در سلسله‏ سند روايتي كه شيخ طوسي(460ق) در كتاب الغيبه نقل كرده؛ قرار گرفته است. بر اساس اين روايت، امام مهدي (عج) در توقيعي وثاقت وكيل اول و دوم را تأييد كرده؛ با اين حال، اين روايت را در كافي نقل نكرده است (طوسي، 1411: ص362).

طوسي به نقل از اسكافي چنين گزارش كرده است: محمدبن عثمان (305ق)، ما را كه از بزرگان و مشايخ بوديم جمع كرد و گفت: هرگاه حادثه مرگ به من روآورد، امر وكالت به حسين بن روح واگذارمي‌‌شود (همان، ص371). با آغاز غيبت كبرا، منابع پر شمار شيعي به محمدبن عثمان توجه داشته‌‌اند. يكي از مهم‌‌ترين اين منابع از احمدبن علي بن نوح نقل شده است. وي گزارش‌‌هاي مرتبط با وكيلان را در كتاب مفقود شده‌‌اش _ اخبار الوكلاء الاربعه_ نقل كرده است كه به واسطه شيخ طوسي (460ق) در كتاب الغيبه بازتاب داشته است. طوسي همه اخبار وكلاي چهارگانه را از طريق وي در بخش ششم كتاب خود آورده است (همان، ص599). پيش از اين نيز شيخ صدوق (381ق) در كتاب كمال الدين به چگونگي ارتباط محمدبن عثمان با امام مهدي (عج) توجه كرده بود (صدوق، 1395: ج2، ص240). بعدها مجلسي نيز اين دست از گزارش‌‌هاي نخستين را در جلد پنجاهم كتاب بحارالانوار جمع آوري كرده است.

در پيشينه تحقيق مي‌‌توان به اين دسته از آثار اشاره داشت: اثر محمدرضا جباري «سازمان وكالت ونقش آن در عصر ائمه»(جباري، 1382). اين كتاب بارويكردي تاريخي نگاشته شده و در آن، به چگونگي شكل‌‌گيري نهاد وكالت و كاركرد آن و همچنين به سرانجام آن پرداخته شده است. نگارنده در كتاب مذكور، به وكلاي اربعه از جمله محمدبن عثمان نيز توجه داشته است. اثر ديگر كتاب جاسم حسين «تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم» (حسين، 1367) مي‌‌باشد. اين اثر گرچه توانسته است به‌‌صورت روشمند به پديده غيبت صغرا، به خصوص زندگي وكلاي اربعه بپردازد؛ تا اندازه قابل توجهي به فعاليت‌هاي امام دوازدهم (عج) معطوف كرده و با آن‌‌كه در مورد وكلاي اربعه مطالب درخوري ذكر شده؛ به نقش و ميزان اثرگذاري وكيلان چهارگانه، از جمله محمدبن عثمان كم­تر پرداخته است. همچنين اثر ديگر كتاب علي غفارزاده «زندگاني نواب امام زمان» (غفارزاده، 1375) مي­باشد. اين كتاب به كليات زندگي هر چهار وكيل پرداخته است؛ در عين حال از كاستي‌هاي كتاب مذكور، مي‌توان به تمثيل اندك از مباحث مورد نظر اشاره كرد. همچنين سيدمحمد صدر در بخش‌‌هايي از كتاب «موسوعة الامام المهدي (عج)» (صدر، 1387)، به زندگي محمدبن عثمان توجه نشان داده است. وي با طرح عناويني همچون تاريخ عمومي دوران غيبت صغرا، دراين دوران، به زندگي وكلاي چهارگانه از جمله محمدبن عثمان العمري و فعاليت‌هاي آن‌ها پرداخته است.

بيش‌‌تر آثار نگاشته شده در مورد زندگي محمدبن عثمان، تنها به بخش‌‌هايي از زندگي وي توجه داشته‌‌اند و با آن كه گزارش‌‌ها و تحليل‌‌هاي ارزشمندي ارائه كرده‌اند، به نقش محمدبن عثمان در چگونگي احياي تشيع امامي توجه نداشته‌‌اند. در ادامه به زيست‌‌نامه محمدبن عثمان اشاره و نقش مهم در غيبت صغرا پرداخته مي‌شود.

زيست‌‌نامه محمدبن عثمان العمري

«محمدبن عثمان»، يكي از اركان چهارگانه وكلا در دوره غيبت صغرا مي‌‌باشد (كشي، 1363: ج2، ص813). كنيه وي «ابوجعفر» (صدوق، 1395: ج2، ص504 و طوسي، 1411: ص297)؛ و لقب‌‌هاي او «سمان» (همان)؛ «عمري» (صدوق، 1395: ج2، ص504)؛ «اسدي» (حلي، 1411: ص149)؛ «عسكري» (ابن اثير، 1365: ج8، ص109) و «كوفي» (برقي، 1371: ص20) گفته شده است. همچنين در مورد سال تولد وي گزارشي در تاريخ ديده نمي‌شود. سابقه حضور او در بيت امامان شيعه تا جايي است كه وي را از جمله راويان امام عسكري (ع) دانسته‌‌اند كه از ايشان نقل روايت داشته است (صدوق، 1395: ج2، ص409).

همچنين در ميان آثار عبدالله بن جعفر حميري، از كتابي با عنوان «مسائل لابي محمد الحسن (ع) علي يد محمد بن عثمان العمري» نام برده شده است، كه بخش قابل توجهي از آن، به پرسش‌‌هاي فقهي از امام عسكري (ع) اختصاص دارد كه حميري آن‌ها را با واسطه محمدبن عثمان به امام مي‌رسانده و پاسخ‌‌هايش را دريافت مي‌‌كرده است (نجاشي، 1365: ص220). با آن كه نجاشي در مورد محمدبن عثمان بحث شناخت رجالي نداشته است؛ اما توثيقات محمدبن عثمان در ديگر كتاب‌‌هاي رجالي به اندازه‌‌اي قابل توجه مي‌‌باشد كه در صداقت و بزرگي وي ترديدي باقي نگذاشته است.[1]

محمدبن عثمان، طولاني‌‌ترين دوره وكالت را در دوره امام دوازدهم (عج) بر عهده داشته، در مورد تولد وي گزارشي در منابع ذكر نشده است؛ اما به تصريح بسياري از مصادر كهن، وي در سال 304 يا 305هجري وفات كرده است (طوسي، 1411: ص366). در اين صورت و با احتمال رحلت پدرش پيش از سال 267هجري وكالتش حدود چهار دهه به درازا كشيده است (همان، ص353 و جاسم حسين، 1367: ص156). در مورد فرزندانش، تنها از ام كلثوم در تاريخ ياد شده كه وي نقشي قابل توجه در دوره وكيل سوم، به‌‌خصوص در افشاي باورهاي نكوهش آميز شلمغاني داشته است (نجاشي، 1365: ص440 و طوسي، 1411: ص 294 و 363). همچنين از همسر ام كلثوم، احمدبن ابراهيم نوبختي به عنوان كارگزار دوره وكيل سوم ياد شده است. احمد و همسرش، ام كلثوم در بغداد حضور داشتند كه احمد سمت دبيري حسين بن روح نوبختي را داشته است (همان، ص373). ام كلثوم راوي بسياري از نقل‌‌هاي تاريخي دوره غيبت صغرا بوده است (همان، ص294) كه توسط ابي نصر هبة‌الله به نقل از ام كلثوم در تاريخ ماندگار شده است (همان، ص401). گرچه نجاشي وي را فرزند ام كلثوم دانسته است (نجاشي، 1365: ص440)؛ شيخ طوسي با نقل چند واسطه وي را از جمله نوادگان دختري ام كلثوم مي‌‌داند؛ ولي به نظر مي‌‌رسد با توجه به برخي از نشانه‌‌ها، از جمله اين كه راوي مستقيم اين گزارش‌‌ها به واسطه ابي نصر هبة الله ذكر شده است و نيز اين كه احمدبن نوح تنها از او در اين زمينه گزارش آورده است، از ديدگاه شيخ طوسي صحيح مي‌‌باشد (طوسي، 1411: ص386).

نقش محمدبن عثمان در غيبت صغرا

محمدبن عثمان پس از وفات پدرش (عثمان بن سعيد) به جانشيني وي منصوب شد. برابر روايتي از امام عسكري (ع)، وي پيش از رحلت پدرش به عنوان وكيل امام مهدي (عج) معرفي شده بود (همان، ص356). همچنين در توقيعي از امام مهدي (عج) به اين مهم اشاره شده است و او را وكيل و مورد اعتماد خود دانسته‌اند (كليني، 1407: ج1، ص330). پس از درگذشت پدرش، امام دوازدهم (عج) ضمن تسليت به وي، او را به عنوان جانشين پدرش معرفي كرده­اند (صدوق، 1395: ج2، ص510). همچنين گزارشي از پدر محمدبن عثمان در دست است كه فرزندش را به عنوان جانشين خود معرفي كرده است (همان، ص432). محمد شخصاً مراسم دفن و غسل پدرش را به عهده گرفت (طوسي، 1411: ص356). در منابع، گزارش خاصي در مورد اداره امور وكالت در دوره پدرش از وي نقل نشده است؛ اما با توجه به برخي از فرموده‌هاي امام عسكري (ع) مي‌‌توان وي را از جمله دستياران دوران پدرش-عثمان بن سعيد- دانست (كليني، 1407: ج1، ص330). در مورد چگونگي ارتباط امام مهدي (عج) و محمدبن عثمان به تناسب بخش‌‌هاي گوناگون اشاره خواهد شد.

نقش محمدبن عثمان در پنهان نگه داشت نام و مكان امام مهدي (عج)

در تبيين عملكرد محمدبن عثمان با عباسيان تأكيد مي‌‌شود كه وي همانند پدرش با انتخاب شغل روغن فروشي (سمان) شغلي غير مهم را انتخاب و سعي كرد حساسيت عباسيان به نهاد وكالت جلب نشود. همچنين محمدبن عثمان با استفاده از راهكار تقيه در اين دوران به وظيفه خطير وكالت حضرت پرداخت.

همچنين وي پس از رساندن توقيعات به شيعيان، در برخي از مواقع توقيعات را از بين مي‌‌برده است؛ چنان‌كه بنابر گزارش شيخ صدوق، در موردي، محمدبن عثمان، محل ديدار خود را با ابن متيل در يكي از خرابه‌‌هاي عباسيه در بغداد تعيين كرد تا توقيع را برايش بخواند و در آن جا نيز پس از قرائت توقيع، آن را از بين برد (صدوق، 1395: ج2، ص498). همچنين به منظور رعايت تقيه، محمدبن عثمان و ديگر وكلاي چهارگانه پس از گرفتن وجوهات، هيچ‌‌گونه رسيدي مبني بر اخذ وجوهات داده نمي‌‌شد؛ همانند ديگر وكلا كه بايد تقيه را مراعات مي‌كردند؛ به طوري كه شيخ طوسي از قول محمدبن علي اسود چنين نقل كرده است: در اواخر عمر محمدبن عثمان، مقداري از اموال را برايش بردم؛ وي گفت: آن را به حسين بن روح بده؛ من اموال را تحويل دادم و درخواست رسيد كردم. حسين بن روح در اين مورد (درخواست رسيد) به محمد بن عثمان شكايت برد و سفير دوم نيز دستور داد از حسين بن روح رسيد دريافت نكنم (طوسي، 1411: ص370). در ادامه، راوي مي‌‌گويد: اين قضيه در اواخر عمر وكيل دوم، يعني زماني كه سفير دوم مشغول فراهم كردن مقدمات وكالت حسين بن روح بود، اتفاق افتاد، و ظاهرا انتظار حسين بن روح نيز اين بوده است كه از وي نيز همچون اسلافش رسيدي درخواست نشود.

همه اين امور بدان دليل بوده است تا هيچ اثري از امام مهدي (عج) به دست دشمنان ايشان قرار نگيرد. به رغم همه اين موارد، چنين تحليل شده است كه به علت شكنجه‏هاي معتضد(289ق) و مكتفي(295ق) و سختگيري‏هاي آنان بر اماميه بين سال‌هاي 278 تا 295هجري، امام مقر خود را از سامرا به حجاز تغيير داد (طوسي، 1411: ص248)؛ چرا كه معتضد عباسي توانست در دوره غيبت صغرا و همزمان با دوران وكالت محمدبن عثمان، مكان امام مهدي (عج) را كشف كند و به چند نفر دستور داد كه به خانه پدر امام يورش ببرند و هر كه را يافتند به قتل برسانند؛ اما امام به طرز معجزه آسايي از خطر رهايي يافت (همان). گويا از اين زمان تا چند سال بعد بر اساس دستور العمل امام، وكلا از دريافت هرگونه وجوهات خودداري‌كردند (كليني، 1407: ج1، ص525).

دستياران محمدبن عثمان

به گفته شيخ طوسي، محمدبن عثمان براي اداره امور وكالت از ده دستيار اصلي استفاده مي‌كرده است (طوسي، 1411: ص369)؛ كه گويا در بغداد حضور داشته‌‌اند؛ گرچه نمي‌‌توان از متون كهن گزارش‌‌هاي چنداني در خصوص نوع و چگونگي فعاليت ايشان يافت (همان).[2] در ميان اين گروه از وكلا، سه وكيل دوران پدرش، حاجز، احمدبن اسحاق و قطان از ديگران شناخته شده‌‌تر بوده‌‌اند؛ در عين حال، بايد توجه داشت كه نمي‌‌توان همزماني اين دسته از وكلا را در دوران محمدبن عثمان در يك زمان دانست و ترديدي نيست كه برخي از اين افراد در دوره وي وفات كرده‌اند. به هرصورت، شايد عدد ده ذكر شده در گزارش‌‌ها نشان از كثرت دستياران اصلي محمد‌‌بن عثمان در مقايسه با دستياران پدرش در آن دوران باشد. از جمله مهم‌‌ترين اين افراد مي‌‌توان به نامبردگان ذيل اشاره داشت:

محمدبن جعفر اسدي رازي: وي يكي از دستياران محمدبن عثمان بود كه در ناحيه بغداد فعاليت داشت (صدوق، 1395: ج2، ص302). به باور برخي از محققان، وي پس از وفات حاجزبن يزيد وشاء به وكالت در ناحيه بغداد انتخاب شد (حسين، 1367: ص171). رازي يكي از روايان اماميه مي‌‌باشد (كليني، 1407: ج1، ص201) كه در دوره غيبت صغرا سئوالات فراواني به واسطه محمدبن عثمان از امام عصر (عج) داشته است (صدوق، 1395: ج2، ص302). از تاريخ تولد و وفات وي همچنين چگونگي انتخابش در امر وكالت اطلاعي در دست نيست.

ابوعلي، اسكافي(258 – 336): وي يكي ديگر از وكلاي نزديك به محمدبن عثمان بوده و گفته شده از جمله ده دستيار اصلي وكيل دوم بوده است (طوسي، 1411: ص369). همچنين اسكافي از جمله سلسله راويان كتاب‌‌هاي روايي شيعه مي‌‌باشد (همان، ص135 و 410). به گفته برخي از منابع، وي به دعاي امام عسكري (ع) به دنيا آمد (نجاشي، 1365: ص379)؛ كه در اين صورت، اسكافي دوران حضور را هر چند به مقدار اندك درك كرده است.[3] اسكافي در زمان زنداني شدن حسين بن روح نوبختي، نقش بسيار فعالي در سازمان وكالت بر عهده داشته تا جايي كه برخي بر اين باورند او جانشين وكيل سوم در دوران حبس بوده است (طوسي، 1411: ص410). در وكالتش ترديدي نيست و او را از بزرگان امامي در دوره غيبت صغرا دانسته‌‌اند (حرعاملي، 1409: ح30، ص454)؛ كه دستيار وكيل دوم و سوم بوده است. شيخ طوسي نقل مي‌‌كند در جريان حبس حسين بن روح، اسكافي توقيع لعن بر شلمغاني را به دستور وكيل سوم فاش كرد (طوسي، 1411: ص307) و با توجه به زمان رحلتش كه پس از غيبت صغرا بوده، اين احتمال داده شده كه وي از نزديكان وكيل چهارم نيز بوده است. همچنين آثاري به وي منتسب است (نجاشي، 1365: ص379).

احمدبن متيل و جعفربن احمدبن متيل قمي (طوسي، 1411: ص369): از تاريخ تولد و وفات پدر و پسر خبري در گزارش‌‌هاي تاريخي يافت نشده است. هر دو، در جريان وفات محمدبن عثمان، از جمله كساني بودند كه بر محضر وي حضور داشتند (همان، ص369-370). اين مطلب نيز مهم است كه نام پسر، يعني جعفربن احمد به مراتب بيش از پدر در مصادر روايي نقل شده است (همان، ص321-370). چه بسا اين امر از برتري جايگاه پسر بر پدر خبر مي‌‌دهد. همچنين با توجه به نقل شيخ طوسي، هر دو از دستياران وكيل دوم و سوم بوده‌‌اند (همان، ص321). نكته اساسي زندگي ايشان، آن است كه گويا آن مقدار در نهاد وكالت رفعت مقام داشته‌‌اند، كه ديگر وكلا احتمال مي‌‌دادند در صورت وفات محمد بن عثمان يكي از آن دو، جانشين وكيل دوم شود (همان، ص369)؛ به طوري‌‌كه به تصريح برخي از منابع، جعفر بن محمد در دوره وكيل دوم و سوم، به‌صورت محدود تصرف در برخي از امور را اجازه داشته است (همان)؛ و به رغم اين گزارش‌‌ها خبر معتنابهي در مورد ايشان در تاريخ ثبت نشده است.

ابومحمد حسن بن علي وجناء نصيبي: وي نيز يكي از افرادي دانسته شده كه بر بالين وكيل دوم حاضر بوده، و شيخ صدوق وي را در زمره وكلا دانسته است (صدوق، 1395: ج2، ص442). همچنين نقل شده نصيبي از جمله افراد معدودي بوده كه توانسته است در دوره غيبت صغرا با امام عصر (عج) ديداري داشته باشد (همان، ص443). گرچه او پيش از اين در دوره حضور نيز امام را ديده است (همان، ص 473). به هر صورت، از زمان تولد و وفات وي خبري وارد نشده است.

ابوسهل نوبختي: وي را نيز از جمله كساني مي‌‌دانند كه بر بالين محمد بن عثمان حاضر بوده و به همين دليل، اين گمان كه او نيز از جمله وكلاي آن دوره بوده است، تقويت مي‌‌شود (طوسي، 1411: ص371). وي را از جمله بزرگان اماميه در دوره غيبت صغرا دانسته‌‌اند. ابوسهل نوبختي از متكلمان برجسته شيعه در اين دوره است كه نجاشي او را شيخ المتكلمين در ميان اماميه و غير اماميه خوانده است. همچنين وي را صاحب جلالت در دين و دنيا مي‌‌داند (نجاشي، 1365: ص31). شيخ طوسي نيز او را بزرگ خاندان نوبختي دانسته است (طوسي، 1422: ص31). در مورد پدر وي اطلاع چنداني در دست نيست. ابو سهل در سال 237هجري، در دوران حيات امام هادي (ع) زاده شد. وي هنگام رحلت امام عسكري (ع) 23سال داشته است؛ در عين حال، از روابط وي با دو امام هادي و امام عسكري (ع) اطلاع چنداني در دست نيست. تنها از وي نقل شده كه در هنگام شهادت امام عسكري (ع) بر بالين آن حضرت حاضر بوده و توانسته است با امام مهدي (عج) ديداري داشته باشد (همان: ص272). اين روايت از آن‌جا كه وي را در شمار معدود كساني كه امام عصر (عج) را مشاهده كرده‌اند، قرار مي‌‌دهد؛ مهم مي‌‌باشد. وي رياست شيعيان بغداد را بر عهده داشت (ابن نديم، 1350: ص225) و از دستياران نزديك وكيل دوم بوده است (طوسي، 1411: ص371). همچنين نقل شده به اندازه‌‌اي در دستگاه وكالت رفعت مقام داشته است كه ديگران وي را نامزد مقام نيابت مي‌‌دانستند؛ به طوري‌‌كه شيخ طوسي قضيه‌‌اي را از او در اين زمينه نقل كرده است (همان، ص391).. نيز گفته شده است كه ابوسهل در منزل خود مجالس علمي برپا مي‌‌كرده كه برخي از انديشمندان علم كلام در آن شركت مي‌‌كردند (ابن نديم، 1350: ص235). اين مطلب گوياي جايگاه والاي ابوسهل در ميان متكلمان اسلامي است؛ به‌طوري كه خانه وي به منزله مدرسه‌‌اي كلامي بوده كه در آن‌جا متكلمان به تبادل آرا و انديشه‌‌هاي خود مي‌‌پرداختند.

همچنين در منابع كهن، از برخورد ابوسهل با شلمغاني ياد شده است (طوسي، 1411: ص471-472). با توجه به اين نكته كه بيش‌‌ترين فعاليت شلمغاني پس از وفات ابوسهل بوده (همان: ص403-410) و البته تنها ابن نديم از اين برخورد گزارش داده است؛ به نظر مي‌‌رسد وي در نقل حكايت شلمغاني دچار اشتباه شده و اين گزارش را با خبر مربوط به حلاج خلط كرده است. ابن نديم در مجموع، بيست كتاب از آثار ابوسهل را نام مي‌‌برد و شيخ طوسي نوزده اثر را از وي نام مي‌‌برد و دوازده اثر را از قول ابن نديم بر آن مي‌‌افزايد و اين، نشان دهنده اين مطلب است كه شيخ طوسي از طريقي غير از كتاب الفهرست ابن نديم (ابن نديم، 1350: ص273)؛ به نام آثار ابو سهل دسترسي داشته است (طوسي، 1422: ص32-33). در هر صورت، شيخ طوسي 31 كتاب از تأليفات ابوسهل را نام برده است. نجاشي نيز 23 اثر از ابوسهل را ذكر مي‌‌كند (نجاشي، 1365: ص31). از ديگر وكلاي دوره محمد بن عثمان مي‌‌توان به محمد بن علي اسود اشاره داشت. در برخي گزارش‌‌ها چنين آمده است كه وي اموالي را از وكيل دوم به وكيل سوم تحويل مي‌‌داده و اين، گوياي نزديك بودن وي به نهاد وكالت مي‌باشد و حتي براساس گزارش ديگري، محمدبن عثمان وي را از درگذشت زود هنگام خويش آگاه كرده بود (طوسي، 1422: ص365). همچنين برابر گزارش وي، پدر شيخ صدوق از او خواسته بود تا به وسيله وكيل سوم از امام در خواست فرزندي داشته باشد و در نقل ديگري ارتباط اسود با محمد بن عباس قمي (از عالمان شهر) چنين بر مي‌‌آيد كه گويا وي حلقه وصل ميان وكيل دوم و سوم با وكلاي ناحيه قم بوده است (صدوق، 1395: ج2، ص268-269). صدوق خود نيز از او خاطراتي نقل مي‌‌كند كه گويا اين خاطرات در دوره غيبت صغرا رخ داده بود (همان، ص503). از ديگر وكلاي دوره محمد بن عثمان مي‌‌توان به افرادي همچون محمد بن ابراهيم مهزيار (طوسي، 1411: ص117)؛ محمد بن عبدالله حائري (صدوق، 1395: ج2، ص504)؛ حسن بن محمد قطان صيدلاني (راوندي، 1409: ج3، ص119)؛ محمد بن فضل موصلي (طوسي، 1422: ص315) و ابوالقاسم حسن بن احمد اشاره داشت كه در هر صورت، از اين افراد، خبر آن‌‌چناني در تاريخ ذكر نشده است (صدوق، 1395: ج2، ص253).

نقش محمدبن عثمان در مقابله با فرقه‌هاي انحرافي، وكيلان منحرف و مدعيان وكالت

در بيان عملكرد محمدبن عثمان در برخورد با طرفداران جعفر، توقيعي از امام مهدي (عج) توسط وي نقل شده است كه اين توقيع در ميان شيعيان انتشار يافت و همين امر سبب شد تا امامي مذهبان بيش‌‌تر از جعفر روي‌‌گردان شوند (طوسي، 1411: ص290). همچنين ويژگي ديگر وي در دوره وكالتش فعاليت او عليه مدعيان وكالت بوده است؛ از جمله اين موارد احمد بن هلال كرخي عبرتايي[4] بوده است. منابع، تولد وي را در سال180هجري و وفات هلالي را در سال 267هجري مي‌‌دانند (نجاشي، 1365: ص83). همچنين اشاره شده كه وي بيش از 54 بار سفر به حج داشته كه بيست بار آن پياده بوده است (كشي، 1409: ص535). به تصريح شيخ طوسي، وي در زمره وكيلان بوده و از ياران امام عسكري (ع) شمرده مي‌‌شده است (طوسي، 1411: ص399). وي پس از مدتي در مسير انحرافي از باورهاي اماميه گام برداشت. صدوق (381هجري) چنين مي‌‌انديشيد كه وي از جمله افرادي با گرايش‌‌هاي نكوهش آميز ناصبي بوده است (صدوق، 1395: ج1، ص76). طبرسي (576 هجري) تأكيد داشت كه وي گرايش‌‌هاي غاليانه داشته است (طبرسي، 1371: ج2، ص474).

هلالي در ابتداي غيبت صغرا وكالت عثمان بن سعيد را پذيرفت؛ به طوري كه خود به آن تصريح دارد و در عين حال، وكالت فرزندش محمد بن عثمان را نپذيرفت و در اين زمينه چنين استدلال مي‌‌كرد كه چيزي در مورد وكالت محمدبن عثمان نشنيده است (طوسي، 1411: ص399). در هر صورت همين امر موجب شد كه از سوي شيعيان امامي طرد شود، همچنين در مورد وي توقيع لعني نيز صادر گردد. انگيزه انحراف وي به درستي در منابع تبيين نشده است، تنها در توقيعي كه عليه وي وارد شده، هلالي را به دليل تصرف در اموال مورد نكوش قرار داده است (كامياب و عرفان، 1393: ص137-162).

با توجه به متن توقيع وارد شده در مورد وي و برخي ديگر از متخلفان از نهاد وكالت، چنين به نظر مي‌‌رسد، بسياري از شيعيان امامي به واسطه آن كه وي چهره‌‌اي موجه از خويش ساخته بود، هنوز در ترديد به سر مي‌‌بردند. به همين دليل بار ديگر از ناحيه مقدسه احوال وي مورد سئوال قرار مي‌‌گيرد. گويا پذيرش اين كه وي با آن سابقه قابل تمجيد در عبادت از خط امامت فاصله گرفته باشد، براي بسياري از ايشان دشوار بوده است.[5] در اين ميان، محمدبن عثمان كه از طرفي واسطه ميان امام مهدي (عج) و شيعيان در اين زمان بوده است و از طرف ديگر كه احتمال داده مي‌‌شود وي در انتقال اين دست از توقيعات نقش داشته باشد؛ در آشكار كردن چهره واقعي ابن هلال تاثير بسزايي داشته است. همچنين منابع در مورد انحراف ابن هلال، دست كم دو گرايش نكوهش آميز به وي نسبت داده‌‌اند، و برخي ديگر از منابع، وي را از جمله نواصب دانسته‌‌ و برخي ديگر نيز او را از غاليان بر شمرده‌‌اند (صدوق، 1395: ج1، ص76).

شخصيت ديگري كه در اين دوره، از جمع باورمندان به نهاد وكالت فاصله گرفت، ابوطاهر محمد بن علي بن بلال، معروف به «بلالي» بوده است. برابر آنچه شيخ طوسي نقل كرده، وي از جمله ياران و وكيلان اصحاب امام عسكري (ع) بوده است (طوسي، 1411: ص400). شيخ طوسي وي را در آن دوره ثقه دانسته است (طوسي، 1373: ص401)؛ به‌طوري كه مورد تمجيد امام نيز قرار گرفته بود (همان، ص579). گرچه در برخي از موارد، به سبب برخي از رفتارهاي خويش، امام عسكري (ع)، او را مورد توبيخ قرار داده بودند (همان، ص350). وي در ابتداي غيبت صغرا با نهاد وكالت همراه بود؛ به طوري‌‌كه نقل شده است، حسين بن روح كه در آن دوره هنوز به وكالت نرسيده بود، براي فهم بهتر برخي از باورهاي اعتقادي به وي مراجعه مي‌‌كرده است (همان، ص387). در هر صورت، در ادامه از مسير وكالت فاصله گرفت، گويا انحراف مالي تنها مشكل وي نبوده است.

براساس يكي از گزارش‌ها، در جلسه گروه هواداران ابن بلال، ناگاه، نايب دوم حضور مي‌‌يابد و ميان ابن بلال و محمدبن عثمان گفت‌وگويي رخ مي‌‌دهد، كه حاكي از ديدار بلالي با امام مهدي (عج) و دستور امام به وي در لزوم تبعيت از وكيل دوم بوده است (همان، ص401). گويا وكيل دوم به هرصورت، در صدد رفع اين دسته از مشكلات برآمده بوده و سعي داشته است اين دسته از افراد اثر گذار را مجددا به شيعيان امامي باز گرداند.

اما دسته‌‌اي ديگر از افراد بوده‌‌اند كه به هر دليل سعي داشته‌اند خود را در زمره وكيلان مطرح كنند و همين امر سبب شد مشكلات فراواني براي اماميه، به خصوص براي وكيلان راستين ايجاد شود؛ از جمله مي‌‌توان به اين افراد اشاره كرد:

ابومحمد (حسن) شريعي: وي به تصريح شيخ طوسي، از جمله افرادي بود كه از اصحاب امام دهم و يازدهم (ع) شمرده مي‌‌شد؛ اما در دوره غيبت صغرا از نخستين كساني بود كه ادعاي وكالت كرد كه به گفته شيخ طوسي اهليتي براي چنين مقامي نداشت و خدا وي را براي چنين امري انتخاب نكرده بود (همان، ص397). به نظر مي‌‌رسد وي دست كم در دوران غيبت صغرا در جايگاه وكالت قرار نگرفته بود؛ از اين‌‌رو، در اين زمينه ادعاي دروغين وكالت كرد.

شيخ طوسي در ادامه وي را فردي مي‌‌داند كه به امامان شيعي دورغ مي‌‌بست و گرايش‌‌هاي غاليانه داشته و به همين دليل نيز شيعيان از وي دوري مي‌‌جستند. همچنين توقيع لعني از سوي ناحيه مقدسه عليه وي صادر شد (همان).

برخي بر اين باورند كه گويا ميان غاليان دوره امامان دهم و يازدهم با مدعيان وكالت در دوره غيبت صغرا ارتباط بوده است و اين دو گروه، يكديگر را ياري مي‌‌كردند. آنچه در مورد ابن حسكه گفتني است وي را نخستين كسي مي‌‌دانند كه در ميان شيعيان ادعاي وكالت كرد.[6]

از ديگر شخصيت‌‌هاي مهم و اثر گذار آن دوره مي‌‌توان به محمدبن نصير نميري(270ق) اشاره داشت، بسياري از منابع، وي را به غلو متهم كرده و او را از جمله معارضان محمدبن عثمان بر شمرده‌‌اند (اشعري،1360: ص100)؛ گرچه برخي از همين منابع به دانشمند بودن وي نيز اشاره دارند (ابن الغضائري، 1364: ص99). برخي ديگر از منابع نيز وي را در ابتدا در زمره اصحاب امام هادي (ع) دانسته‌‌اند، كه البته وي پس از مدتي با طرح باورهاي غاليانه نسبت به امام، اسباب نارضايتي آن حضرت را فراهم كرد. گفته شده است كه محمدبن نصير، ربوبيت امام را طرح كرده بود و خويش را نيز پيامبري از ناحيه ايشان مي‌‌دانست (طوسي، 1411: ص398). برابر نقلي قابل تامل وي در امور شخصي به اباحه گري تمايل داشت (اشعري، 1360: ص22-100).

در هر صورت، از جمله كساني كه به ادعاي نيابت وي اشاره داشته‌‌اند، شيخ طوسي(460هجري) است. شيخ طوسي تأكيد دارد كه محمدبن نصير(270هجري) با انكار وكالت محمد بن عثمان (304هجري) در تثبيت وكالت خود تلاش داشته است، كه البته با انكار وكيل دوم و جامعه اماميه مواجه شده است. همچنين براساس گزارش ديگري، محمدبن عثمان، وي را كه قصد داشت از وكيل دوم دلجويي كند، به منزلش راه نداد (طوسي، 1411: ص398)؛ و سرانجام نيز با صدور توقيعي مورد لعن امام دوازدهم (عج) قرار گرفت.[7]

در بسياري از افراد مدعي وكالت يا وكيلان دروغين، روش محمدبن عثمان برخورد مستقيم نبوده است و همان‌‌طور كه بيان شد، بيش‌‌تر با استفاده از جايگاه خاصي كه در ميان اماميه داشته، با بهره بردن از توقيعات امام مهدي (عج)، با اين دسته از مدعيان برخورد مي‌‌كرده است.

نتيجه‌‌گيري

محمدبن عثمان، دومين وكيل از وكيلان اصلي دوره غيبت صغرا مي‌‌باشد كه طولاني‌‌ترين، دوران وكالت را در غيبت صغرا به عهده داشته است. وي در اين مدت، با استفاده از راهكار تقيه توانست به سازمان وكالت توجه ويژه داشته باشد. محمدبن عثمان با انتقال توقيعات از امام مهدي (عج) به شيعيان و تبيين محتواي آن‌‌ها در عرصه‌‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي اماميه، به ميزان بسياري از تنش‌‌هاي اماميه كاسته، وي در اين راه ارتباط فراواني با امام مهدي (عج) داشته است و امور انجام شده توسط وي، به دستور امام عصر (عج) بوده است. يكي از مهم‌‌ترين راهكارهاي وي را مي‌‌توان در سامان دادن به نهاد وكالت دانست كه به دستور امام، افزون بر نصب وكيلان شايسته، با مدعيان وكالت و وكيلان دروغين نيز برخورد داشته است. همچنين در معرفي حسين‌‌بن روح نوبختي نيز داراي نقشي تأثيرگذار بوده است؛ به طوري كه وكالت حسين با اشكال تراشي كسي مواجهه نشد؛ اما مهم‌‌ترين رفتار محمدبن عثمان در دوران طولاني وكالت صيانت از مكان امام مهدي (عج) بوده است كه به رغم اقدامات ستيزه جويانه عباسيان، امام از دسترس و گزند ايشان دور ماند.

منابع

  1. ابن اثير، على بن ابى الكرم (1365). الكامل‏في التاريخ، دارصادر، بيروت.
  2. ابن تيميه، احمدبن عبد الحليم (1415ق). شرح العقيده الاصفهانيه، محقق: ابراهيم سعيداي، رياض، مكتبه الرشد.
  3. ابن داود حلي، حسن بن علي (1342). الرجال (ابن داود)، تهران، دانشگاه تهران.
  4. ابن قولويه، جعفر بن محمد (1356). كامل الزيارات، نجف اشرف، دار المرتضوية.
  5. ابن نديم، ابوالفرج محمدبن اسحاق (1350). الفهرست، مصحح: رضا تجدد، انتشارات اساطير، تهران.
  6. اشعري قمي، سعد بن عبدالله (1360). المقالات والفرق‏، تهران، مركزانتشارات علمى و فرهنگى‏.
  7. برقى، احمد بن محمد (1342). رجال البرقي – الطبقات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
  8. حر عاملى، محمد بن حسن (1409ق). وسائل الشيعة، قم، مؤسسةآل البيت (ع).
  9. حلي علامه، حسن بن يوسف (1411ق). رجال العلامة الحلي، نجف اشرف، دار الذخائر.
  10. رواندي، قطب الدين سعيد بن هبةالله (1409ق). الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى (عج).
  11. صدوق، محمدبن على (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه.
  12. طبرسي، احمد بن على (1371). الإحتجاج على أهل اللجاج، مترجم: علي اكبر غفارى، تهران، مرتضوى.
  13. طوسي، محمد بن حسن (1422ق). الفهرست، قم، نشر الفقاهه.
  14. _____________ (1411ق). كتاب الغيبة للحجة، قم، دارالمعارف الإسلامية.
  15. كشي، محمد بن عمر (1409ق). إختيارمعرفة الرجال كشى، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.
  16. كليني، محمدبن يعقوب (1407ق). الكافي، تهران، دارالكتب الإسلامية.
  17. مجلسى، محمد باقر (1403ق). بحارالأنوار الجامعة لدررأخبار الأئمة الأطهار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
  18. مدرسي طباطبايي، سيد حسين (1386). مكتب در فرآيند تكامل، مترجم: هاشم ايزد پناه، تهران، انتشارات كوير.
  19. مفيد، محمدبن نعمان (1413ق). الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.
  20. نجاشي، احمدبن على (1365). رجال النجاشي، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
  21. نوبختي،حسن بن موسى ‏ (1404ق). فرق الشيعة، بيروت، دارالأضواء. ‏
  22. واسطي بغدادي، احمدبن حسين (1364). رجال (لابن الغضائري)، مصحح: محمدرضا حسيني، قم، دارالحديث.
  23. ياقوت حموي، ‏ياقوت بن عبدالله (1995م). معجم البلدان، بيروت، دار صادر.

[1]. براي نمونه طوسي در وصف وي چنين گفته است: «العمري‏، يكنى ‏أباجعفر و أبوه يكنى أباعمرو، جميعا وكيلان منجهةصاحب الزمان (عج)، و لهما منزلة جليلةعند الطائفة» (رك: طوسى، 1411: ص 447).

[2]. طوسي به نقل يكي از اصحاب اين چنين نقل مي‌‌كند: «كُلُّهُمْ كَانُوا أَخَصَّ بِهِ مِنْ أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ حَتَّى إِنَّهُ كَانَ إِذَا احْتَاجَ إِلَى حَاجَةٍ أَوْ إِلَى سَبَبٍ يُنَجِّزُهُ عَلَى يَدِ غَيْرِهِ لِمَا لَمْ يَكُنْ لَهُ تِلْكَ الْخُصُوصِيَّةُ فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ مُضِيِّ أَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَقَعَ الِاخْتِيَارُ عَلَيْهِ وَ كَانَتِ الْوَصِيَّةُ إِلَيه».

[3]. نجاشي تاريخ كامل تولد و فات وي را ذكر كرده است. وي تولد اسكافي را در سال 258هجري مي‌‌داند كه در اين صورت، اسكافي دو سال از دوران حضور را درك كرده است (ر.ك: نجاشي، 1365: ص 379).

[4]. عبرتا روستايي از نواحي بغداد و نهروان بوده است (ر ك: ياقوت حميري، معجم البلدان، 1418‏: ج4 ص499).

[5]. «احْذَرُو االصُّوفِيَّ الْمُتَصَنِّعَ» (رك: كشي، رجال، 1409: ص 535).

[6].به طور عمده منابع رجالي به گرايش‌‌هاي غاليانه ايشان توجه داشته‌‌اند، براي نمونه، «عَلِيُ‏بْنُ‏حَسَكَةَالْحُوَار كَانَ أسْتَادَ الْقَاسِمِ الشَّعْرَانِيّ ِالْيَقْطِينِيِّ مِنَ الْغُلَاةِ الْكِبَارِمَلْعُونٌ» (ر.ك: كشي، 1409: ص803).

[7]. اين نكته بايد توجه شود كه صدور اين توقيع در دوره وكيل سوم بوده است، كه گويا در اين زمان، محمد بن نصير نميري از دنيا رفته بود، و با توجه به آن كه بعد از وي همچنان جريان منتسب به او فعاليت مي‌‌كرد، در ضمن توقيع شلمغاني، نام وي وچند نفر ديگر از هم فكرانش آمده است (طوسي، 1411: ص 399).