7 دی 1404

پژوهشي انتقادي بر دلايل اسلام‌شناسان غربي در مسئله عدم اصالت غيبت 

فهرست مطالب:

پژوهشي انتقادي بر دلايل اسلام‌شناسان غربي در مسئله عدم اصالت غيبت
محمد شهبازيان
چكيده

انديشمندان و پژوهشگران، همواره به بحث درباره غيبت (پنهان‌زيستي) امام مهدي (عج) و تاريخچه آن در ميان شيعيان دوازده‌امامي، پرداخته‌اند. گروهي از پژوهشگران، به‌ويژه برخي اسلام‌پژوهان غربي، با استناد به ادعاهايي مانند: عدم شواهد از بيان غيبت در نيمه نخست قرن اول، عدم ذكر روايات غيبت پيش از قرن چهارم؛ به گونه‌اي كه نوبختي و سعد بن عبدالله اشعري به آن اشاره‌اي نكرده‌اند، تناقض در عبارت‌هاي مرتبط با اين آموزه و اهتمام به نگارش در موضوع غيبت بعد از نعماني، تلاش كرده‌اند اين آموزه را برگرفته از اديان و مذاهب گذشته و دليلي بر انكار حجت الاهي پس از شهادت امام حسن عسكري (ع) معرفي‌ كنند. اين ادعاها، بدون توجه به منابع و متون اصيل شيعي مطرح شده و به نوعي تلاش براي مردد كردن اصالت و بنيان اين مفهوم در آموزه‌هاي اماميه ‌است. اين نوشتار، با روشي توصيفي ـ تحليلي، به بررسي برخي از شبهات اسلام ‌پژوهان غربي پرداخته و با بهره‌‌گيري از گزاره‌هاي كهن و بررسي برخي اشتباهات اسلام پژوهان غربي در فهم متون به پاسخ در اين زمينه اقدام كرده ‌است. نتايج پژوهش گوياي آن است كه عدم تسلط به محتواي منابع كهن، برداشت موردي از آن منابع و عدم توجه به ترجمه درست و دقيق گزارش‌هاي روايي؛ اين دسته از محققان غربي را دچار اشتباه كرده و برخلاف ديدگاه آنان، شواهد و قرايني از متون اماميه و غير اماميه در اثبات اصالت غيبت در دوران ابتدايي قرن اول هجري وجود دارد.

واژگان كليدي: اسلام شناسي، مهدويت، غيبت، امامت، مستشرقان.

مقدمه

بحث درباره «غيبت» (پنهان‌زيستي) امام مهدي (عج) و تاريخچه آن در ميان شيعيان دوازده‌امامي، همواره مورد توجه انديشمندان و پژوهشگران بوده ‌است. گروهي از محققان، به‌ويژه برخي مستشرقان و اسلام ‌پژوهان غربي، با استناد به ادعاهاي ناقص و نادرست، تلاش كرده‌اند اين آموزه را برگرفته از اديان و مذاهب گذشته و راهي براي برون ‌رفت از بن‌بست تعيين مصداق حجت الاهي پس از شهادت امام حسن عسكري (ع) معرفي‌كنند. اين ادعاها، بدون توجه به منابع و متون اصيل شيعي مطرح شده و به ‌نوعي تلاش براي سست كردن اصالت و بنيان اين مفهوم در آموزه‌هاي اماميه ‌است.

مهم‌ترين اشكالات اسلام‌پژوهان غربي عبارتند از: عدم شواهد از بيان غيبت در نيمه نخست قرن اول، عدم ذكر روايات غيبت پيش از قرن، عدم اهتمام نوبختي و سعد بن عبدالله اشعري به بحث غيبت، تناقض در عبارت‌هاي مرتبط با اين آموزه و اهتمام به نگارش در موضوع غيبت بعد از نعماني و لذا آنان تلاش كرده‌اند تا اين آموزه را برگرفته از اديان و مذاهب گذشته و دليلي بر انكار حجت الاهي پس از شهادت امام حسن عسكري (ع) معرفي‌ كنند. با توجه ‌به اين‌كه اين شبهات اصل و اساس وجود حضرت مهدي (عج) را مورد هدف قرار داده و با استناد به آن، عدم اصالت مهدويت در اسلام را استفاده مي‌كنند، تلاش بر اين بوده كه با روش توصيفي -تحليلي به حل اين مسئله پرداخته و گزارش‌هايي كهن و برگرفته از راويان غير امامي ‌ارائه گردد و در برخي از موارد به اشتباهات معنايي و ناروايي انتسابات به قدما اشاره گردد.

پيشينه تحقيق

اين مسئله و پاسخ به آن‌ها، در ميان محققان مورد توجه قرار گرفته و برخي از نگاشته‌‌ها چنين است:

مقاله: «اصالت و استمرار باورمندي به غيبت امام در دوران حضور امامان (ع)» از مجتبي تاريوردي و حسن طالقاني؛ نشر يافته در مجله علمي‌ـ پژوهشي تحقيقات كلامي، پاييز 1401 ـ شماره 38؛ مقاله «غيبت صغري و نخستين بحران‌هاي اماميه»، محمد كاظم رحمتي، فصلنامه تاريخ اسلام، شماره 25؛ مقاله: «بازكاوي معناشناختي و تحليل گستره مفهومي‌غيبت در آموزه مهدويت»، نوشته خدامراد سليميان؛ مجله انتظار موعود؛ زمستان 1403 ـ شماره 87؛ مقاله «بن‌مايه‌هاي غيبت امام عصر (عج) در روايات»، مهدي غلامعلي، فصلنامه علوم حديث، پاييز 1388 ـ شماره 53 و مقاله‌اي ديگر با عنوان «بررسي و نقد ديدگاه‌هاي اميرمعزي پيرامون مهدويت»؛ كه توسط عادل فاطميان و سيدرضي موسوي گيلاني در فصلنامه پژوهش‌هاي مهدوي، تابستان 1400، شماره 37. همچنين آقاي محمود افتخارزاده در ترجمه و حاشيه‌هاي خود بر كتاب «بازخواني تاريخ تشيع اماميه: غيبت و مهدويت»، از عبدالعزيز ساشادينا، جاسم حسين؛ به مسئله اصالت غيبت و پاسخ به شبهات منكران پرداخته‌اند.

هر يك از تحقيقات پيش گفته، قسمتي از مسئله را مطرح كرده و به جزئي از آن پرداخته‌اند؛ اما تمايز اين نوشتار با ديگر تحقيقات صورت گرفته در توصيف بيش‌تر و تبيين ابعاد گوناگون انتقاد اسلام ‌پژوهان غربي و همچنين افزون‌كردن دلايلي در نقد مدعيان عدم اصالت غيبت است.

اين نوشتار، تلاش مي‌كند با روشي توصيفي _ تحليلي_ انتقادي، به بررسي برخي از شبهات اسلام ‌پژوهان غربي پرداخته و با بهره‌گيري از گزاره‌هاي كهن و بررسي برخي اشتباهات اسلام پژوهان غربي در فهم متون به پاسخ در اين زمينه اقدام كند.

مفاهيم

1. غيبت

«غيبت»، اسم مصدر از ثلاثي مجرد مادۀ (غ ي ب) و به معناي ناپديدشدن و پنهان‌شدن از ديدگان است. «غايب» به كسي گفته مي‌شود كه حاضر و ظاهر نيست (ر.ك: طريحي، 1403: ج2، ماده غيبت؛ ابن منظور، 1408: ج 4، ص 454؛ زبيدي، 1306: ج 3، ص 146؛ فيروزآبادي، 1415: ج 2، ص 10؛ جوهري، 1407: ج 2، ص 633) و در اصل، دربارۀ پنهان شدن خورشيد، ماه و ستارگان به كار مي‌رود (جوهري، 1407: ج 1، ص 196). همچنين دربارۀ كسي به كار مي‌رود كه مدتي در جايي حضور دارد و پس از آن، از ديدگان رفته و ديگر ديده نمي‌شود (عسكري، 1412: ص63). برخي نيز گفته‌اند «غَيبت» در لغت به معناي پنهاني شيء يا موجودي از چشم و حواس ظاهري است. از اين رو مقابل آن (ظهور) است نه (حضور) (سند، 1429: ج2، ص 513).

در معناي اصطلاحي، براي درك كامل مفهوم «غيبت» در مباحث مهدويت، لازم است به بيانات پرشمار پيشوايان معصوم (ع) مراجعه شود. در احاديث آنان، غيبت به‌عنوان دوره‌اي از زندگي مهدي موعود (عج) توصيف شده كه از سال 255 هجري آغاز شده‌است و تا زمان ظهور حضرت ادامه دارد (مفيد، 1413: ج2، ص 340). در اين دوره، حضرت مهدي (عج) به‌‌خواست پروردگار از ديدگان پنهان است و عدم شناخت شخص و مصداق حضرت مهدي (عج) در ميان مردم رخ مي‌دهد (صدر، 1412: ج2، ص34). اين غيبت به دو مرحله: «قصري» و «طولي»، توصيف شده‌است كه به «غيبت صغرا» و «غيبت كبرا» مشهور است. غيبت صغرا بنابر ديدگاه مشهور به 69 سال پنهان‌زيستي حضرت مهدي (عج) اطلاق مي‌شود كه در اين دوران سفيراني خاص واسطه بين امام و مردم بودند. اما اصطلاح غيبت كبرا، به‌طور خاص به بخش دوم غيبت امام زمان (عج) مربوط مي‌شود، كه از سال 329 هجري شروع شده‌است و همچنان ادامه دارد (سليميان، 1403: مدخل «غيبت»، ص 315).

2. اسلام شناسان غربي

عبارت‌هاي اسلام شناسي غربي[1]، مطالعات اسلامي‌غربي[2]، دين پژوهان غربي[3] و مانند آن، يادآور عبارت شرق‌شناسي[4] است كه به پژوهشگران در اين عرصه و با روش مرسوم در ميان غربيان اسلام شناسان غربي اطلاق مي‌گردد.

شرق‌شناسي به مطالعه و بررسي درباره ملت‌هاي شرقي در سرزمين‌هاي اصلي آن‌ها و در زمينه ريشه‌ها و شاخ و برگ‌هاي نژادي، شرايط اقليمي‌و جغرافيايي و آثار باستاني، تاريخ و اساطير، زبان و ادبيات، اديان و مذاهب، آداب و رسوم و آنچه به ويژگي‌هاي زندگي يا تمدن آن‌‌هاست، تعلق دارد (الويري، 1381: ص 15؛ ر.ك. زماني، 1388: ص 25 و انوري، 1381: ج4 ص2674) در نگرش ابتدايي، «شرق شناسي» به معناي بررسي «شرق» توسط «غربيان» ظاهر مي‌آيد؛ اما در مرحله جديدِ مطالعات شرقي، اين انحصار برداشته شد و شرقي‌ها نيز با توجه به رويكرد و روش و برنامه‌اي كه غربي‌ها مشخص كرده‌اند، در شناخت شرق مشاركت يافتند (همان؛ ر.ك: زماني، 1388: ص 31). بر اين اساس، برخي از نويسندگان، مانند دكترعبدالمنعم فؤاد، استاد عقيده در دانشگاه الازهر مصر و نويسنده كتاب «من افتراءات المستشرقين علي الاصول العقيدة»، هر غير مسلماني را كه به تحليل اسلام پرداخته است، در زمره مستشرقان مي‌دانند. فراتر از اين، مي‌توان گفت مسلمانان و شيعياني كه در تحليل و تبيين متون و آموزه‌هاي اسلام، از روش غربيان پيروي نموده و ذهن خود را از برخي مباني و پيش فرض‌ها خالي مي‌كنند نيز در زمره صاحبان انديشه در مطالعات اسلامي ‌با تعريف شرق‌پژوهانه آن قرار مي‌گيرند. از اين‌رو مستشرقي مانند هارالد موتسكي[5] مي‌گويد:

مراد از پژوهش‌هاي غربي يا پژوهش‌هاي غير مسلمانان اين نيست كه محققان اين آثار همگي غربي يا غير مسلمانند؛ مسئله اصلي فقط اين است كه اينان از سنت‌هاي تحقيق غربي پيروي مي‌كنند (موتسكي، 1394: ص 11، پاورقي).

البته بايد توجه داشت كه عمده فعاليت خاورشناسان محقق در زمينه فرهنگ اسلامي ‌معمولاً در زمينه قرآن شناسي است و درباره مهدويت كتاب مستقلي نداشته‌؛ لكن در ضمن مباحث ديگر به آن پرداخته‌اند. از جمله خاورشناساني كه درباره مهدويت سخن گفته و در اين باره كتاب مستقلي را نيز تأليف كرده، جيمز دار مستتر (١٨٩٤-١٨٤٩) است. وي از نادر خاورشناساني است كه بنا به دلايلي درباره مهدويت كتاب مستقل نوشته ‌است (موسوي گيلاني، ۱۳۸۹: ص١٠٦). بنابراين مي‌توان گفت نخستين كسي كه مأموريت يافت تا درباره مهدويت به تحقيق بپردازد، اين شرق شناس يهودي تبار فرانسوي است (حكيميان، 1397: ص 52).

اكنون مي‌توان گفت كه امروزه در جوامع اسلامي ‌و در ذهن عموم مخاطبان مسلمان (اعم از شيعه و سني) اين واژه متبادر با اسلام شناسي و مطالعات غربيان (به معناي عام آن و به معناي پژوهش درباره اسلام با روش و متد غربي‌ها) در مورد آموزه‌هاي اسلام تبادر به ذهن مي‌كند (زقزوق، 1392: ص30).

1.ادعاي عدم اصالت «غيبت» با استناد به وام گيري از اديان گذشته و فرقه‌هاي انحرافي

برخي از مستشرقان معتقدند كه نه فقط اعتقاد به آمدن موعودي اسلامي ‌برگرفته از اديان و مكاتب قبل از اسلام مي‌باشد؛ بلكه آموزه‌هاي مرتبطي مانند غيبت نيز، در اديان سابق ريشه دارد[6] (ر.ك: دارمستتر، 1317: ص 22).

امير معزي غيبت را از موضوعات اصلي مهدويت شيعي دانسته و معتقد است كه نخستين منبع براي اين نوع از ادبيات كتاب «الغيبة» نعماني است كه اولين تك نگاشت درباره امام غايب است (امير معزي، 1393: ص 454). وي همچنين معتقد است كه شيعيان دوازده امامي ‌آن را از ساير نهضت‌ها و فرقه‌هاي شيعي، مانند واقفيه وام گرفته‌اند و دليل اين امر را مكتوبات تعدادي از واقفيه مانند حسن بن علي بطائني در باب غيبت شمرده ‌است (همان، ص 482). تاكر نيز مفهوم غيبت را برگرفته از آراي غاليان و گروه‌هايي مانند سبائيه و مغيريه مي‌داند (تاكر، 1397: ص62). هاينس هالم، منشأ آموزه غيبت را در قسمتي از كتابش به كيسانيه نسبت داده ‌است و مي‌نويسد:

در تغيير چهره اساطيري محمد بن حنفيه بود كه انتظار شيعيان براي ظهور مهدي اولين بار شكلي نافذ به خود گرفت. اين الگوي غيبت و رجعت امام راستين كه توسط كيسانيه در آغاز قرن دوم هجري شكل گرفت، بعداً مورد قبول ساير شاخه‌هاي شيعه واقع شد و گسترش بيش‌تري يافت (هالم، 1385: ص 50).

نيز در قسمتي ديگر منشأ آن را واقفيه دانسته ‌است و مي‌نويسد:

رساله‌هاي غيبت به قلم شيعيان دوازده امامي‌كه از نمونه واقفيه سرمشق گرفته بود، از زمان غيبت امام دوازدهم مورد توجه بوده ‌است، اما عقايد مربوط به غيبت مدتي طولاني به شكلي مبهم و به طور كلي مورد ترديد باقي ماند (همان، ص 89).

برنارد لوئيس نيز آن را برگرفته از آرا و تفكر مختار ثقفي مي‌داند (لوئيس، 1363: ص 34).

بررسي و نقد

يكم. بايد پذيرفت كه در مطالعات غربيان تاكيد بر روش‌‌مند بودن و به كار گيري اسلوب‌هاي تحقيق، جايگاه ويژه‌اي دارد و اجراي اين روش‌‌مندي در پژوهش، مستلزم ممارست و دقت نظر فراوان بوده ‌است؛ اما در مطالعات دين پژوهانه و به ويژه نگرش به آموزه‌هاي ديني ديگران، به رعايت اسلوب و مباني مورد قبول آن‌ها نيز نياز مي‌باشد. به عبارتي، محقق موظف است حداقل‌هايي را در تحقيق آموزه‌هاي ديگران رعايت كند. به عنوان نمونه، اولاً، از منابع معتبر و كهن آن دين و مذهب بهره گرفته باشد؛ ثانياً، اصطلاحات ديني آن‌ها را بشناسد؛ ثالثاً، به مباني و قواعد برداشت از دين اشراف داشته باشد؛ رابعاً، بداند كه خرده فرهنگ‌ها و رفتارهاي گروندگان به يك كيش و آيين، الزاماً دستورهاي آن دين نمي‌باشد.

از اين رو، هيچ گاه تحليل يك مستشرق در مورد شيعيان دوازده امامي ‌و آموزه‌هاي آنان، از مصادر اهل سنت قابل قبول نيست. يا اين‌كه مستشرق نمي‌تواند رفتارهاي ديني و اجتماعي فرقه‌هاي انحرافي در يك دين را نمايانگر آن دين و مذهب معرفي كند؛ همان گونه كه اين اشتباه در نگاشته‌هاي مستشرقان رسانه‌اي وجود دارد و دين اسلام را بر اساس رفتارهاي گروه‌هاي تكفيري همانند داعش تفسير مي‌كنند (شهبازيان و زارع، 1401: ص77). با دقت در مطالعات اسلام پژوهان غربي متوجه مي‌شويم كه تحقيقات آنان به آسيب‌هايي مانند: تعميم يك واقعه به كليت دين، عدم توجه به اعتبار متون، برداشت از كتاب‌هاي ديگران، به ويژه مخالفان اماميه، تسلط نداشتن به زبان عربي و فارسي، خلط ميان اسلام و رفتار مسلمانان و بي توجهي به قواعد برداشت از دين گرفتار شده ‌‌است (شهبازيان و جهاني فرد، 1401: ص78).

دوم. يكي از نكات بنيادين اين است كه همانندي‌هاي ظاهري ميان موضوعات در اديان متأخر نمي‌تواند دليلي بر وام‌گيري آموزه‌اي از اديان پيشين باشد. همچنين وجود نشانه‌هايي از يك آموزه در ميان مدعيان دروغين نشان ‌دهنده جعل و نبود پيشينه تاريخي آن آموزه نيست. همان‌طور كه جوهر همه اديان، واحد است و آموزه‌هاي مشتركي توسط انبياي الاهي مطرح شده ‌است، مدعيان دروغين و فرقه‌هاي انحرافي از اصول و آموزه‌هاي اصيل سوء استفاده كرده و تلاش مي‌كنند اقتدار خود را در اين زمينه حفظ كنند. بنابراين، ميان استفاده مدعيان مهدويت از آموزه غيبت و جعلي بودن آن هيچ ملازمه‌اي وجود ندارد. شواهدي كه مستشرقان به كار مي‌گيرند، فقط گمانه‌هايي هستند كه قابليت اثبات آن‌ها بسيار ضعيف است. برعكس ديدگاه آن‌ها، كيسانيه و واقفيه به‌عنوان جريان‌هاي اصلي ايجادكننده، در واقع از پيام‌هاي موجود در روايات متعدد رسول خدا (ص) كه به مهدي موعود اشاره دارد و بيان مي‌كند كه او زمين را از عدل و انصاف پر خواهد كرد؛ متاثر شده‌اند. اين روايات همچنين به غيبت امام مهدي (عج) نيز اشاره دارند.

سوم. شواهدي در تاريخ و متون كهن گواه بر آن است كه آموزه «غيبت حجت الاهي» در ذهن متشرعه معهود بوده و با اين مفهوم بيگانه نبوده‌اند. اين شواهد در واقع گوياي اين است كه مسئله غيبت از طرف رسول خدا و روايات صدر اسلام طرح گرديده و اصالت چنين روايات و گزارش‌هايي، برخي از فرقه‌هاي انحرافي را به برداشت از اين آموزه ترغيب كرده ‌‌است. از جمله آن‌ها، انحراف خليفه دوم در تحليل وفات رسول خدا (ص)است كه با استناد به آيات اظهار دين و غلبه اسلام بر ديگر اديان، گمان كرد با توجه به عدم رخداد اين واقعه در مقام واقع، رسول خدا (ص) رحلت نكرده و همانند حضرت موسي غائب شده‌است (بلاذري، 1339: ج1، ص563). گواه ديگري كه غالباً از سوي مستشرقان ناديده گرفته شده، اين است كه سيد حميري (173ق)، به عنوان يك شاعر و شخصيت فرهنگي، در ابتدا به تفكر كيساني گرايش و به مهدويت و غيبت محمد ابن حنفيه اعتقاد داشت. وي پس از آگاهي از انحرافات عقيدتي آن مكتب‌ و پذيرش مذهب جعفري، به انكار آموزه غيبت نپرداخت و در اشعار خود تصريح كرده‌است كه گرچه غيبت به عنوان يك آموزه قطعي و مسلم از جانب رسول خدا و اميرالمومنين (ع) مطرح شده؛ در تعيين مصداق آن دچار اشتباه شده ‌است (صدوق، 1395: ج1، ص 33). اين بيان، شاهدي روشن از شهرت آموزه غيبت در روايات نبوي و عدم جعل آن توسط كيسانيه به شمار مي‌آيد و اين مدعا را ثابت مي‌كند كه حقيقتي در صدر اسلام مطرح گرديده است و برخي از جريان‌هاي انحرافي از آن سوء استفاده كرده‌‌اند. سيد حميري مي‌گويد:

ماكان قولي فِي ابْنِ خَوْلَةَ مُطْنَبا‌‌‌ ‌مُعَانَدَةً مِنِّي لِنَسْلِ الْمُطَيَّبِ‏ وَ لَكِنْ رُوِينَا عَنْ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ وَ مَا كَانَ فِيمَا قَالَ بِالْمُتَكَذِّبِ‏ بِأَنَّ وَلِيَّ الْأَمْرِ يُفْقَدُ لَا يُرَى سَتِيراً كَفِعْلِ الْخَائِفِ الْمُتَرَقِّب‏ فَتُقْسَمُ أَمْوَالُ الْفَقِيدِ كَأَنَّمَا تَغَيَّبَهُ بَيْنَ الصَّفِيحِ الْمُنَصَّب؛ گفتار من درباره محمد بن خولة از روي كينه- و عناد با سلسله پاك پيغمبر نبود اما از گفته وصي محمد (ص) براي ما نقل شده بود- و ناقلين آن هم دروغ گو نبودند- كه ولي بر حق خدا غائب مي‏شود و ديده نمي‌شود- پنهان مي‌شود و مانند يك پنهان شونده‌اي است كه از ترس جانش پنهان شده و منتظر است. و دارائي آن امام غائب تقسيم مي‏شود- مثل آن‌كه مرده ‌است و زير خروارها خاك پنهان شده است ‏(المرزباني، 1413: ص 166).

نكته ديگر در اشعار اين است كه اين غيبت را به غيبت حضرت موسي (ع) (ستيرا كفعل الخائف المترقب) تشبيه كرده و اين همان معهود بودن پنهاني حجت خدا در زمانه رسول الله (ص) است كه در گزارش منقول از خليفه دوم نيز بدان اشاره شد. همچنين ذكر مطلبي درباره تقسيم ارث حضرت مهدي (عج) و پيشگويي حضرت علي (ع) از وضعيت تولد پنهاني حضرت مهدي (عج) و تقسيم ارث ايشان بين ديگران نيز در اين اشعار ذكر شده ‌است (فتقسم اموال الفقيد. ..). در برخي گزارش‌ها وارد شده ‌است كه به دليل اختفاي حضرت مهدي (عج)، ميراث ايشان بين مادربزرگ و عمويش تقسيم شد (صدوق، 1395: ج1، ص 43). نكته چنين است كه اين رخداد به عنوان نوعي ويژگي در شناخت موعود پاياني معرفي شده و نشانه‌اي براي حضرت مهدي (عج) بوده ‌است (همان).

چهارم. از برجسته‌ترين گواه‌ها بر وجود مباحث غيبت در زمان حضرت محمد (ص) و قبل از كيسانيه، دو روايت نبوي و علوي است كه منابع مختلف غير امامي‌آن را ذكر و اتهام جعل توسط اماميه اثناعشريه را منتفي مي‌كند. اولين گزارش و روايت نبوي، در مصادر زيديه نقل گرديده وسيد حميدان آن را به واسطه يكي از ائمه زيديه (المهدي لدين اللّه الحسين بن القاسم) (404ق) چنين نقل كرده‌ است:

و احتج علي ذلك بقول النبي (ص): ستأتي من بعدي فتن متشابهة كقطع الليل المظلم؛ فيظن المؤمنون أنهم هالكون فيها، ثم يكشفها اللّه عنهم بنا أهل البيت برجل من ولدي خامل الذّكر لا أقول خاملا في حسبه و دينه و علمه، و لكن لصغر سنه، و غيبته عن أهله، و اكتتامه في عصره؛ و احتجاج شده ‌است به روايت نبوي كه فرمود: فتنه‌هايي متشابه پس از من مي‌آيد كه مانند تاريكي شب است. پس چون گمان مي‌رود كه مومنان هلاك شوند سپس خداي متعال آن فتنه‌ها را با مردي از فرزندان من كه نامش و يادش به دليل كمي‌سن، غيبت و كتمانش از ديگران، پنهان مانده [نه اين‌كه اصل و نسب و دين و علمش مشخص نباشد] آشكار مي‌كند (حميدان، 1424: ص426؛ ابن صلاح شرفي، 1415: ج2، ص 380).

افزون بر اين‌كه اين روايت در مجامع حديثي زيديه ذكر شده و بدان اعتنا كرده‌اند؛ احمد بن صلاح شرفي (1055ق)، يكي ديگر از عالمان زيدي، به ارتباط اين گزارش با مهدي موعود تصريح دارد (ابن صلاح شرفي، 1415: ج2، ص 120). چه بسا از اين روست كه گروهي از زيديه متقدم، آموزه غيبت را برخلاف ديگر گروه‌هاي زيدي معاصر پذيرفته و آن را براي برخي از رهبران خود به كار مي‌بردند (عبدالله بن حمزه، 1422: ج1، ص 348).

شماري از نويسندگان زيدي تلاش كرده‌اند كه اين گزارش را با مخفي‌بودن و عدم حاكميت تعدادي از امامان زيدي مرتبط بدانند؛ در حالي كه اين توجيه بدون منطق علمي ‌بوده و عبارت «برجل من ولدي» به يكي بودن آن شخص غايب و عدم تعدد آن صراحت دارد. عبارت «لصغر سنه» با امامت و مخفي بودن قيام و خروج هيچ يك از امامان زيدي همخواني ندارد. در واقع جز با اعتقاد اماميه درباره غيبت حضرت مهدي (عج) در سنين كودكي با مطلبي ديگر همخواني ندارد. از طرف ديگر پيامبر خدا (ص) تصريح كرده كه با ظهور اين فرد از خاندان اهل بيت (ع)، تمامي‌ مومنان رهايي يافته كه اين نكته با گستردگي حكومت عادلانه مهدوي منطبق است.

اين روايت نبوي روشن كننده و همراه با روايت مورد اتفاق مذاهب اسلامي ‌از حضرت علي (ع) است، كه در مورد حجت غايب فرموده‌اند:

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه‏؛ بار خدايا! آري؛ اين گونه نيست كه يكسره حجت‌هاي الاهي از ميان برود، بلكه زمين از حجت الاهي خالي نمي‌شود. اين حجت الاهي يا آشكار و مشهور است [كه مردمان به‌‌او دسترسي دارند] يا ترسان و پنهان است [مانند زمان غيبت و به هر حال خداي متعال حجتي را براي مردم قرار مي‌دهد] تا حجت‌هاي خداوند و دليل‌هاي روشن او از بين نرود (ثقفي، 1395: ج1، ص153؛ عبدالله بن حمزه، 1422: ج1، ص164 و ابن ابي الحديد، 1404: ج18 ص347).

كتاب‌هايي مانند نهج البلاغة (رضي، 1414: ص 496، ح147)؛ الغارات (ثقفي، 1395: ج1، ص 91)؛ الهداية الكبري (بن حمدان، 1419: ص 362) كمال الدين (صدوق، 1395: ج1، ص291) و الارشاد (مفيد، 1413: ج1، ص 227) در متون اماميه و تاريخ مدينة دمشق (ابن عساكر، 1415: ج50، ص254) و كنزالعمال (متقي هندي، 1409: ج10 ص 264) در متون اهل سنت؛ بدين عبارت اشاره كرده‌اند. شهرت اين كلام و اعتناي بدان به گونه‌اي است كه افزون بر اماميه، زيديه (ابن صلاح شرفي، 1415: ج2، ص 118) و معتزله (ابوجعفر اسكافي، 1374: ص81) نيز اين سخن را مبناي اثبات ادعاي خود در لزوم رهبر در هر دوره شمرده‌‌اند.

2. انتساب اولين كتاب به نعماني

امير معزي معتقد است كه نخستين منبعي كه نسخه‌اي از آن براي آموزه غيبت به دست ما رسيده ‌است كتاب «الغيبة» نعماني است كه اولين تك نگاشت باقي‌‌مانده درباره امام غايب است. از اين رهگذر، تلاش دارند تا شكل‌‌گيري مسئله غيبت را به قرن چهارم هجري و نويسندگاني مانند نعماني نسبت دهند.

بررسي و نقد

يكي از تلاش‌هاي صورت گرفته توسط اهل بيت (ع) تبيين پيشينه غيبت در ميان انبياي الاهي و رخداد آن در حجت الاهي دوازدهم از سلسله امامت بوده و برخي از اصحاب با توجه به نقل‌هاي صورت گرفته، به تدوين آثاري با موضوع «غيبت» اقدام كردند. از اين‌رو، غيبت نگاري قدمتي از دوران ائمه (ع) دارد و قدمايي مانند كليني و شيخ صدوق، از آن‌ها به عنوان منابع اصلي خود يادكرده‌اند. شيخ صدوق گزارش مي‌دهد كه پيش از كتاب «كمال الدين» و دويست سال پيش از تولد حضرت مهدي (عج) و رخداد غيبت، اصحاب ائمه (ع)، اصول و كتاب‌هايي را در اين باره تنظيم كرده و به عنوان يك خبر غيبي از ائمه (ع) بدان پرداخته‌اند (صدوق، 1395: ج1، ص19). نمونه‌اي از اين كتاب‌ها چنين است: عبدالله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي ‌كه از ياران امام هادي (ع) و امام حسن عسكري (ع) بوده و بعد از سال 290 هجري هم به كوفه رفته و عالمان كوفي از او حديث آموخته‌اند. عنوان كتاب وي «الغيبة و الحيرة» است (نجاشي، 1427: ص 219). شيخ طوسي عنوان كتابش را «كتاب الغيبة» دانسته و به كلام ابن بطه اشاره مي‌كند كه كتابي ديگر به نام «الفترة و الحيرة » داشته ‌است (طوسي، بي‌‌تا: ص102). مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي الْعَزَاقِرِ الشَّلْمَغَانِيُّ(322ق)؛ بنابر گزارش شيخ طوسي، وي كتابي به نام «الغيبة» داشته كه از منابع «كتاب الغيبة» خود شيخ بوده ‌است (طوسي، 1411: ص391). سلامة بن محمد بن إسماعيل بن عبد الله بن موسي بن أبي الأكرم أبو الحسن الأرزني (333ق)؛ وي هم عصر نعماني بوده و كتابي با عنوان «كتاب الغيبة و كشف الحيرة» تاليف كرده ‌است (نجاشي، 1427: ص 192). محمد بن أحمد بن عبدالله بن قضاعة بن صفوان بن مهران الجمال، نجاشي به بزرگي و جلالت از او ياد كرده وكتابش را «كتاب الغيبة و كشف الحيرة» ناميده ‌است (نجاشي، 1427: ص 393). ابن نديم ادعا دارد كه در سال 346 او را ملاقات كرده ‌است (ابن نديم، 1346: ص278).

يكي از اشتباهات امير معزي اين است كه تنها تك نگاشت باقي مانده و مرتبط با غيبت را «الغيبة» نعماني دانسته ‌است؛ در حالي كه علي بن حسين بن بابويه (329ق) كتابي با عنوان «الامامة و التبصرة من الحيرة» تاليف كرده كه امروزه در اختيار ما قرار دارد (افندي، 1431: ج4: ص5). تاييد ديگر به قدمت مباحث غيبت قبل از قرن چهارم اين‌كه در كتاب نوادر الحكمة محمد بن احمد بن يحيي اشعري قمي‌ (متوفاي حدود 280ق)(نجاشي، 1427: ص 349)؛ روايتي در مورد غيبت ذكر گرديده كه گوياي طرح مباحث غيبت پيش از قرن چهارم است. كتاب نوادر اگر چه امروزه در اختيار ما نيست؛ قسمتي از آن توسط يكي از عالمان و امامان زيدي، عبدالله بن حمزه المنصور بالله (614ق) ذكر شده ‌است. وي در اين كتاب و در باب «ولايت و امامت»، به حديثي درباره غيبت حضرت مهدي (عج) اشاره كرده است و مي‌گويد:

قال أبو عبدالله: <قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ> (ملك:30)؛ قَالَ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ غَابَ عَنْكُمْ إِمَامُكُمْ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ جَدِيد (عبدالله بن حمزه، 1421: ص317).

3. عدم اشاره خاندان نوبختي به مسئله غيبت

اتان كلبرگ ادعا نموده ‌است كه در كتاب الفرق الشيعة نوبختي و المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعري، هيچ اشاره‌اي صريحي به غيبت طولاني و پديداري دو غيبت كوتاه (صغري) و بلند (كبري) وجود ندارد و نام ويژه امام مهدي براي اماميه روشن نبوده و تنها گروهي محدود نام او را «محمد» دانسته‌اند (كلبرگ، 1374: ص202).

بررسي و نقد

ابتدا بايد دانست كه هر كتابي سبك نوشتار و انگيزه‌هايي براي نوشتار داشته ‌است و نويسنده‌ آن، نگارش كتاب خود را در چارچوب مشخصي اراده مي‌كند. از اين‌رو، رسالت كتاب‌هايي مانند «فرق الشيعة» و «المقالات و الفرق» توصيف فرقه‌ها است؛ نه تحليل و نقد آن‌ها. به همين دليل است كه جناب ابو محمد حسن بن موسي نوبختي، افزون بر اين كتابِ توصيفي خود، كتابي ديگر نگاشته (كه متاسفانه مفقود شده است) و در آن كتاب به تحليل و نقد فرقه‌هاي شيعه، غير از اماميه، پرداخته ‌است. نجاشي نام كتاب وي را «كتاب الرد علي فرق الشيعة ما خلا الإمامية» گزارش كرده ‌است (نجاشي، 1427: ص 63). كتاب‌هاي آل نوبخت در دفاع از غيبت نيز مشهور و مورد استفاده بوده و در كتاب «التنبيه» ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي (237- 311ق) كه با صاحب كتاب «فرق الشيعه» (310ق) معاصر مي‌باشد به تفصيل بيش‌تري ديدگاه مورد اتفاق شيعه اماميه درباره انحصار عدد دوازده در امامان را بحث و غيبت و تعدد آن را ذكر كرده ‌است. ابوسهل نوبختي در رد بر مخالفان اماميه چنين مي‌نويسد:

«امامت حضرت مهدي (عج) با توجه به اخبار صحيح از راويان مورد اطمينان، قطعي بوده و دو غيبت براي او ترسيم شده‌است و روايت‌هاي بيانگر غيبت نيز افزون بر صحيح بودن، مشهور، بلكه متواتر هستند» (صدوق، 1395: ج1، ص93).

از اين‌رو، فرضيه‌اي كه عدم شهرت دو غيبت در زمانه صاحب «فرق الشيعه» و اواخر قرن چهارم را مطرح مي‌كند، كاملاً بدون دليل است و نمي‌توان با تصوير سازي ناقص از آن دوره، به تحليل منطقي و كاملي پرداخت.

از طرف ديگر، با مراجعه به متن‌‌هاي موجود و مورد استناد كلبرگ، حسن بن موسي نوبختي به صراحت درباره غيبت سخن گفته و آنچه را لازم بوده، تصريح كرده ‌‌است. وي در قسمتي از متن خود در اثبات غيبت حضرت مهدي (عج) از روايت معروف اميرالمومنين (ع) استفاده كرده كه آن حضرت به لزوم وجود امامي‌ظاهر يا غايب اشاره كرده است (نوبختي، 1355: ص109). و به وجود رواياتي در شيعه مبتني بر دو غيبت تصريح مي‌كند كه برخي فرقه‌ها از آن برداشت انحرافي كرده‌اند (نوبختي، 1355: ص97). همچنين وي گزارش مي‌دهد كه اعتقاد به غيبت حضرت مهدي (عج) مورد اجماع اماميه ‌است (همان، ص 109). نكته ديگر اين‌كه مرحوم نوبختي به صورت هدف‌مند معرفي آموزه‌هاي اماميه را در رديف و شماره دوازدهم مشخص كرده و به توصيف ديدگاه آن‌ها مي‌پردازد كه خود گوياي اعتقاد به عدد دوازده از جانب وي است.

سعد بن عبدالله اشعري نيز به روايت اميرالمومنين (ع) در اثبات غيبت (اشعري، 1360: ص104) اشاره كرده و آن را آموزه‌اي قطعي و برگرفته از روايات صحيح و مشهور مي‌داند (همان، ص 103).

عدم ذكر صريح نام خاص حضرت مهدي (عج) توسط اين نويسندگان بدين علت بوده است كه، ترويج نام و تكرار آن در دوران غيبت صغري از منظر شيعه حرمت داشته و به حرام بودن شناساندن امام با توجه به نام بردنش معتقد بوده‌اند؛ لذا لزوم رعايت تقيه را در نام مطرح مي‌كنند؛ يعني اين‌كه نام مشخص است و ثقات و اصحاب مي‌دانند؛ اما اجازه به شيوع و تكرار آن ندارند تا جان حضرت در امان بماند و اين لزوم تقيه در دوران غيبت صغري بر كسي پوشيده نيست. پس درج اسم خلاف عقيده آن‌ها خواهد بود (نوبختي، 1355: ص110 و اشعري، 1360: ص 105).

4. تناقض در روايات غيبت

4_1. استناد به روايت‌هاي «غيبة» يا «غيبتان» و نقد آن

فهم معناي روايات و اصطلاحات به كار رفته در آن به ممارست و آموزش نياز دارد. در اين ميان اگر چه برخي از مستشرقان تلاش‌هاي بسيار كرده‌اند؛ در برخي از تحليل‌هاي صورت گرفته، عدم اطلاع از معنا و مراد روايات مشهود است. يكي از اين موارد در روايات مهدوي، گفت‌وگو درباره‌ آموزه‌ «غيبت» و متناقض دانستن برخي از روايات با يكديگر مي‌باشد كه در نتيجه گمان برخي از مستشرقان بر اين بوده كه روايت‌هاي مرتبط با غيبت در گذر زمان، به تحريف و دست كاري توسط عالمان شيعه دچار گرديده ‌است!

آندره نيومن، ذيل روايتي كه در آن عبارت «غيبةٌ» و روايت ديگر كه واژه‌ «غيبتان» درج شده ‌است؛ چنين توضيح مي‌دهد:

با وجود اين، ابهاماتي دربارۀ ماهيت و مدت (دو) غيبت به چشم مي‌خورند. در برخي از ۳۱ روايت موجود در بابي راجع به «غيبت» (ص ۳۳۵-۳۴۳)، ائمّه [ (ع)] فرموده‌اند: «قائم [آل محمّد – (عج)] فقط يك غيبت دارد»؛ در حالي‌كه در روايات ديگري، برخي از همان راويان احاديثي روايت كرده‌اند كه به دو غيبت اشاره دارد (نيومن، 1386: ص۳۱۷).

اين اشتباه از آن جا ناشي شده ‌است كه تمايز ميان عبارت پردازي در روايات غيبت مد نظر قرار نگرفته‌‌ است. برخلاف آنچه نيومن گمان كرده ‌است ميان اين دو دسته روايات تعارضي نبوده و در مواردي كه از عبارت «غيبة» (كليني، 1429: ج1، ص336) استفاده شده ‌است اشاره به ماهيت و جنس غيبت و وجود پنهاني براي حضرت مهدي (عج) مي‌باشد و در ترجمه به جاي آوردن عبارت (يك غيبت؛ كه در برابر دو غيبت است) بايد چنين ترجمه كرد: «غيبتي»؛ كه مراد صفت پنهان بودن در برابر آشكار بودن است. در روايت‌هايي نيز كه از «غيبتان» (همان، ص 339) استفاده كرده ‌است، به مصاديق اين عنوان كلي اشاره مي‌كند.

4_2. استناد به روايت «إحداهما طويلة» و نقد آن

اشكال ديگر مستشرقان به آموزه‌ غيبت، بيان تعارضي ديگر در روايات مهدوي است كه گمان كرده‌اند در يك روايت غيبت طولاني را اولين غيبت دانسته‌اند و غيبت كوتاه را دومين آن‌ها؛ و اين متن با ديگر رواياتي كه غيبت اول را كوتاه دانسته و غيبت دوم را طولاني، در تعارض است!

كلبرگ در تحليل خود مي‌نويسد:

نعماني در كتاب الغيبة، كه به خاطر داريم آن را سيزده سال پس از غيبت كبرا تاليف كرده ‌است؛ حديثي به نقل از امام جعفر صادق (ع) ذكر مي‌كند كه به موجب آن، نخستين غيبت طولاني‌تر از غيبت دوم نيز هست. از تفاوت و اختلاف بين وصف‌هاي گوناگون از طول مدت هر يك از دو غيبت اول و دوم، چنين مي‌توان استنباط كرد كه در آغاز كاملاً روشن نبود كدام يك از دو غيبت طولاني‌تر خواهد بود و بعدها اين اصل پذيرفته شد كه دومين غيبت –كه غيبت تامه نيز خوانده مي‌شود- طولاني‌تر نيز خواهد بود و در نهايت ادله‌اي بر توجيه مدت زمان‌هاي مختلف غيبت اقامه شد (كلبرگ، 1374: ص208).

مشابه آن را امير معزي (امير معزي، 1393: ص483) و مدرسي (مدرسي، 1403: ص 169) نيز بيان كرده‌اند.

اشتباه اين گروه از مستشرقان اين است كه فهم درستي از معناي روايت نداشته و ترجمه‌‌اي اشتباه ارائه كرده‌‌اند. متن روايت نعماني كه مورد استناد اين افراد قرار گرفته، چنين است:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا طَوِيلَةٌ وَ الْأُخْرَى قَصِيرَةٌ فَالْأُولَى يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا خَاصَّةٌ مِنْ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ فِي دِينِه؛ از امام صادق (ع) چنين شنيدم: «حضرت قائم (عج) داراي دو غيبت است كه يكي از آن دو طولاني و ديگري كوتاه ‌است. در غيبت نخستين خواصّ از شيعه از جايگاه او باخبرند؛ ولي در غيبت ديگر هيچ كس از محلّ او آگاه نيست، جز خدمتكاران و يا دوستان خاصّ او كه بر دين او هستند» ‏(نعماني، 1397: ص170).

خوانندگان محترم متوجه شده‌اند كه آن‌ها كلمه «إحداهما» كه به معناي «يكي از آن‌ها» و در مقابل «أخري» يعني «ديگري» است را به اشتباه «اولين» در برابر «دومي» ترجمه كرده‌اند و اين برداشت اشتباه در مورد طولاني بودن غيبت صغري بر ايشان پديد آمده ‌است.

نتيجه‌‌گيري

آموزه غيبت از مهم‌‌ترين آموزه‌هاي مرتبط با موعود باوري اماميه ‌است كه گزارش‌هاي نبوي بر آن دلالت دارد. اين مهم با اشكالاتي مواجه است مانند وام گيري از مذاهب و فرقه‌هايي همچون كيسانيه و واقفيه، عدم نقل روايات پيش از قرن چهارم، آغاز كتاب‌هاي غيبت نگاري توسط نعماني، عدم ذكر مباحث غيبت در كتاب‌هاي نوبختي و سعد بن عبدالله اشعري از طرف مستشرقان كه با توجه به شواهد تاريخي مانند اشعار سيد حميري و دليل انحراف وي به كيسانيه، وجود كتاب‌هاي غيبت نگاري در دوران ائمه (ع) و پيش از نعماني، گزارش‌هايي مبتني بر اصالت غيبت از زبان رسول خدا (ص) و اميرالمومنين (ع) در منابع غير امامي ‌به ويژه زيديه، گزارش دهي نوبختي و سعد بن عبدالله اشعري از تواتر غيبت و تعدد آن تا زمان ظهور و اشتباهات اسلام شناسان غربي در ترجمه و فهم روايات غيبت، سخنان و تحليل مستشرقان اشتباه بوده و اصالت غيبت در قرن اول و نيمه اول آن قابل اثبات است.

منابع

1. ابن أبي الحديد عبدالحميد (1404ق). شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

2. ابن حمدان، حسين (1419ق). الهداية الكبري، بيروت، البلاغ.

3. ابن حمزه، عبدالله (1421ق). العقد الثمين في احكام الائمه الهادين، عمان، موسسة الامام زيد بن علي.

4. ابن صلاح شرفي، احمد بن محمد (1415ق). عدة الاكياس في شرح معاني الأساس، يمن، دارالحكمة اليمانيه.

5. ابن عساكر، علي بن الحسن (1415ق). تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دارالفكر.

6. ابن منظور، محمد بن مكرم (1408ق). لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي.

7. ابن نديم، محمد بن اسحاق (1346). الفهرست، تهران، بانك بازرگاني ايران.

8. اسكافي، محمد (1374). المعيار و الموازنة، تهران، ني.

9. اشعري، سعد بن عبد الله (1360). المقالات و الفرقه‌هاي، تهران، شركت انتشارات علمي‌و فرهنگي.

10. افندي، ميرزا عبدالله (1431ق). رياض العلماء و حياض الفضلاء، بيروت، موسسه التاريخ العربي.

11. الويري، محسن (1381). مطالعات اسلامي‌در غرب، تهران: سمت.

12. امير معزي، محمد علي (1393). تشيع ريشه‌ها و باورهاي ديني، تهران، نامك.

13. انوري، حسن (1381). فرهنگ سخن، تهران، سخن.

14. آندره، نيومن (1386). دوره شكل گيري تشيع دوازده امامي، قم، شيعه شناسي.

15. بلاذري، احمد بن يحيي (1339). انساب الاشراف، تهران، علمي.

16. تاكر، ويليام‌فردريك (1397). مدعيان مهدويت و هزاره‌گرايان: نگاهي به جنبش‌هاي غاليان شيعي عراق در سده‌هاي نخستين، تهران، حكمت.

17. ثقفي، ابراهيم بن محمد (1395ق). الغارات، تهران، انجمن آثار ملي.

18. جوهري، اسماعيل بن حمّاد (1407ق). الصحاح، بيروت، دار العلم للملايين.

19. حكيميان، مسعود و حكيميان، محمدمهدي (بهار و تابستان1397). پيدا و پنهان ديدگاه مستشرقان در حيطه مهدويت؛ قرآن پژوهي خاورشناسان، شماره 24 .

20. حميدان بن يحيي (1424ق). مجموع السيد الحميدان، صعده، مركز اهل البيت للدراسات الاسلامية.

21. دارمستتر، جيمز (1317). مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، تهران، ادب.

22. رضي، محمد بن حسين (1414ق). نهج البلاغه، تصحيح صبحي صالح، قم، دارالهجرة.

23. زبيدي، مرتضي (1306ق). تاج العروس، بيروت، دار مكتبه الحياة.

24. زقزوق، محمود حمدي (1392). شرق شناسي و پيشينه فكري برخورد تمدن‌ها، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي‌آستان قدس رضوي.

25. زماني، محمدحسن (1388). آشنايي با استشراق و اسلام شناسي غريبان؛ قم، مركز بين المللي ترجمه و نشر المصطفي (ص).

26. سليميان، خدامراد (زمستان1403). بازكاوي معناشناختي و تحليل گستره مفهومي ‌غيبت در آموزه مهدويت، انتظار موعود، شماره 87 (21 صفحه – از 5 تا 25).

27. __________________ (1388). فرهنگ‌نامه، تهران، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج).

28. سند، محمد (1429). دعوي السفارة في الغيبة الكبري، نجف اشرف، بقية العترة.

29. شهبازيان، محمد و جهاني فرد، علي (بهار و تابستان1401). گونه‌هاي مطالعات مستشرقان درباره اسلام و آسيب شناسي مطالعات آن‌ها، مديريت دانش اسلامي، شماره 1.

30. شهبازيان، محمد و زارع، مهدي (پاييز1401). بازخواني گمانه خشونت مهدوي در نگاه مستشرقان رسانه‌اي، فصلنامه پژوهش‌هاي مهدوي، شماره 42.

31. صدر، محمد (1412ق). تاريخ الغيبة الصغري، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.

32. صدوق، محمد بن علي (1395ق).كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه.

33. طريحي، فخر الدين (1403ق). مجمع البحرين، بيروت، دار احياء التراث العربي.

34. طوسي، محمد بن حسن (بي‌‌تا). الفهرست، نجف، مكتبه المرتضوية.

35. _______________________ (1411ق). الغيبة، قم، دار المعارف الاسلامية.

36. عبدالله بن حمزه (1422ق). مجموع رسائل الإمام المنصور بالله عبدالله بن حمزه؛ صنعا، مؤسسة الإمام زيد بن علي الثقافية.

37. عسكري، ابو هلال (1412ق). الفروق اللغوية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.

38. فيروزآبادي، محمد بن يعقوب (1415ق). القاموس المحيط؛ بيروت، دارالكتب العلمية.

39. كلبرگ، اتان (1374). از اماميه تا اثني عشريه، مترجم: محسن الويري، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).

40. كليني، محمد بن يعقوب (1429ق). الكافي، قم دارالحديث.

41. لوئيس، برنارد (1363). تاريخ اسماعيليان، تهران، توس.

42. متقي هندي، علي بن حسان (1409ق).كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، الرسالة.

43. مدرسي، سيدحسين (1403). كتاب مكتاب‌هاي در فرايند تكامل؛ مترجم: هاشم ايزدپناه، كوير.

44. المرزباني، محمد بن عمران (1413ق). اخبار السيد الحميري، بيروت، كتاب‌هاي.

45. مفيد، محمد بن نعمان (1413ق). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.

46. موتسكي، هارالد و ديگران (1394). حديث اسلامي، خاستگاه و سير تطور، قم، دارالحديث.

47. موسوي، سيدرضي (1389). شرق شناسي و مهدويت، قم، بنياد فرهنگي حضرت امام مهدي موعود (عج).

48. نجاشي، احمدبن علي (1427ق). فهرست اسماء مصنفي الشيعه، قم، جماعه المدرسين في الحوزه العلميه قم، موسسه النشر الاسلامي.

49. نعماني، محمد بن ابراهيم (1397ق). الغيبه؛ تهران، نشر صدوق.

50. نوبختي، حسن بن موسي (1355). فرقه‌هاي الشيعة؛ نجف اشرف، مكتبه المرتضوية.

51. هالم، هاينس (1385). تشيع، مترجم: محمد تقي اكبري، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.

[1] . western islamology

[2] . western islamic studies

[3] . western religious scholars

[4] . orientalism

[5] . harald motzki

[6] .http://www.iranicaonline.org/articles/islam-in-iran-vii-the-concept-of-mahdi-in-twelver -shiism