| تحليل ظرفيتهاي انتظار در عرصه خودباوري تمدني در ايران پس از انقلاب اسلامي | ||
| حميد صالحي – اميرمحسن عرفان | ||
![]() |
||
| چكيده
اين پژوهه با هدف اكتشاف مهمترين ظرفيتهاي انتظار در تعميق خودباروي تمدني سامان يافته است. اين تحقيق روش توصيفي_ تحليلي را در پردازش محتوا مبنا قرار داده و براي پاسخ به اين سؤال سامان يافته است كه انتظار منجي چه ظرفيتهايي در تحقق خودباوري تمدني در ايران بعد از انقلاب اسلاميداشته است؟ آنچه در اين زمينه مهم مينمايد، خلأ مطالعاتي در رويكرد تمدني به آموزه انتظار است. نبايد دور داشت كه از حيث راهبردي تبيين ظرفيتهاي تمدني باورداشت آموزه مهدويت در مهندسي تمدن نوين اسلامينقش مهميدارد. نتايج تحليل و تركيب دادههاي جمعآوري شده نشان ميدهد كه «خلق آرمان قدسي و متعالي براي تمدنسازي»، «ترسيم هويت غايي براي تحولات تمدني»، «عدم بسندگي به واقعيتهاي موجود و تجويز حركت به سوي آينده روشن» و «توليد اميد صادق تمدني». از جمله مهمترين تهديدهاي تمدني غرب در مواجهه با خودباوري تمدني ايران پس از انقلاب اسلامي است. واژگان كليدي: مهدويت، خود باوري تمدني، انتظار، تمدن، انقلاب اسلامي، ايران. مقدمه مقوله خودباوري تمدني و پيوند آن با آموزه مهدويت از حوزههاي ناشناخته پژوهشي در عرصه تمدن پژوهي است. اگرچه پژوهشهاي فراواني در باب تمدن اسلامي و ضرورت بازشناسي و احياي آن انجام شده است ولي هنوز مسئله خودباوري تمدني و اقتضائات آن تصوير روشني پيدا نكرده است.[1] نكته اساسي در خور يادكرد، اين است كه باور جمعي هر ملت به تواناييهاي خود براي اثربخش بودن، يك عامل تعيينكننده مهم براي تمدنسازي است. بايد توجه داشت كه «دستيابي به اهداف كلان»، «خلق چشماندازهاي متعالي» و «پايداري نسبت به مأموريتهاي تمدني»؛ جز در پرتو عزم جمعي، غرور ملي و خودباوري تمدني ممكن نيست. در مقابل خودباختگي فكري و انديشهاي و فقدان عزم جمعي بر رقابت در عرصه بينالملل مهمترين بستر سلطه تمدني رقيب را مهيا ميسازد. گذشته تاريخي ايران و نيز جهان اسلام گواهي صادق بر اين مدعاست. اين نكته افزودني است كه بهمنظور تحقق خودباوري تمدني در ايران اسلامي، آنچه بايد به آن توجه ويژه داشت، عوامل پيشبرنده و پيش كشنده ميباشد. براي حركت تمدني، لازم است تمام لوازم و ابزار و شرايط مهيا شود تا بتوان بهسوي هدف موردنظر حركت كرد. رقيب تمدني ما از ظرفيتهاي انتظار موعود بيشترين سوء استفاده را انجام ميدهد و اين خود مهمترين انگيزه در نگرش تمدني به آموزه مهدويت ميباشد. پيشينهشناسي پژوهش بايسته است اشاره شود كه مروري بر آثار تأليف شده درباره خودباوري نشان ميدهد كه به برخي از زواياي خودباوري مانند: «عزتنفس» و «اعتماد به نفس» بيشتر پرداخته شده است. در آثار ترجمه شده هم غالباً بُعد فردي مورد بررسي قرار گرفته است. براي نمونه عليمحمد حاضري و علياكبر عليخاني كتاب «خودباوري و خودكفايي از ديدگاه امام خميني ؟ره؟» را با رويكردي اجتماعي جمعآوري كردهاند. اين كتاب تلفيقي از دو موضوع «خودباختگي و خودباوري» و «خودكفايي و استقلال اقتصادي» است. كتاب حاضر مشتمل بر هشت فصل ميباشد. اين اثر با محوريت انديشه امام خميني جمعآوري شده است كه دورنمايي خوب از ديدگاههاي ايشان در مورد خودباختگي و خودباوري در اختيار مخاطب قرار ميدهد. در مجموعه مقالات «فرهنگ عمومي، اعتماد به نفس ملي و انقلاب اسلامي» (جمعي از نويسندگان، 1390)؛ مقوله «خودباوري» با رويكردي جامعهشناسي تاريخي، سياست فرهنگي مورد تبيين و بررسي قرار گرفته شده است. اين كتاب، دربردارنده 28 مقاله است كه بيشتر مقوله «اعتمادبهنفس ملي» را با رويآوري سياسياجتماعي مورد بررسي قرار داده است. محمدتقي فعالي در مقاله «خودباوري، چالشها و راهكارها (با تأكيد بر نگرش ديني)» (فعالي، 1394)؛ با رويكردي روانشناختي خود باوري را مورد مطالعه قرار داده است و به دنبال پاسخ به اين سوال است كه انسان مومن چگونه ميتواند اعتماد به نفس ضعيف خويش را تقويت كند و به نقطه اعتدال برساند. نگارنده راههاي تقويت اعتماد به نفس را به ترتيب در «خودآگاهي»، «خودارزشمندي»، «عزتنفس»، «حرمتنفس»، «مسئوليتپذيري»، «خويشتنداري»، «خوشبيني»، «خود آشكارسازي»، «هدفداري»، «كمك به ديگران» و … برميشمارد. آن گونه كه ملاحظه گرديد، تا كنون اثر مستقلي كه مقوله «خودباوري تمدني» را مورد كاوش قرار داده باشد، به چشم نميخورد. در واقع در زمينه خودباوري بيشتر به جوانب روانشناختي آن پرداخته شده و در برخي آثار نيز كه موضوع «خودباوري» با رويآوري غير روانشناسي مورد پژوهش قرار گرفته؛ به جنبههاي تمدني آن اشاره نشده است. فقدان كاوش در اين زمينه؛ ضرورت سامان دادن به اين تحقيق را بيشتر ميكند. تبيين مفهومشناختي «خودباوري تمدني» «خود» عبارت است از احساسات و ادراكاتي كه هر كس از كل وجود خويشتن دارد و اين مفهوم سبب ميشود كه با وجود تغيير و تحولاتي كه در طول زمان براي آدمي پيش ميآيد، شخص پيوسته احساس دوام و استمرار كند (شرفي، 1379: ص 18). بنابراين، «خودباوري»عبارت است از اعتقاد به احساسات و ادراكات برخاسته از دورن و «خودباور» به كسي گفته ميشود كه به خويشتن خويش ايمان دارد و در مقابل، هيچ مقام يا قدرتي، خود را نميبازد و هميشه به خود و آنچه به من واقعي او مربوط است، بها داده و در خود احساس نوعي برتري ميكند (مهدوي نژاد، 1386: ص 85). اين نكته نيز افزودني است كه خودباوري تمدني در مقياس تمدني مورد بحث و نظر قرار ميگيرد. با اين بيان، تعريف خودباوري تمدني بر اين قرار است: خودباوري تمدني، يعني در راه ساختن يك تمدن، جامعه به خويشتن تمدني خود ايمان داشته باشد و در مقابل سلطه تمدني رقيب، خود را نبازد و هميشه به ميراث تمدني وطنش و آنچه به آن مربوط است، بها بدهد و در خود اجتماعي نوعي احساس برتري تمدني كند. فراموش نكنيم چيزي كه «خودباوري تمدني» را از «خودباوري» متمايز ميكند، اين است كه فرديت فرد جاي خود را به اجتماع و جامعه ميدهد. نمودار شاخصههاي «خودباوري تمدني» «خودباختگي» وجه مقابل خودباوري است، نبايد از نظر دور داشت كه هر آنچه در خودباوري در جهت «رشد و پيشرفت جامعه» به كار گرفته ميشد، در خودباختگي بهمنظور «ايستايي و سقوط جامعه» به كار گرفته ميشود. نمودار تمايزهاي «خودباختگي تمدني» و «خودباوري تمدني» ضرورتشناسي پژوهش يكي از ضرورتهاي نظري تحقيق پيشرو، تدوين يك مدخل در زمينه خودباوري تمدني و آموزه مهدويت است. نبايد از نظر دور داشت كه الگوي مطلوب كيفي براي پژوهش كيفي در اين زمينه موجود نيست. از همه مهمتر اينكه با نوعي حصرگرايي روششناختي در رويكرد به خودباوري مواجه هستيم. حصر توجه به دانش خاص و غفلت از ساير علوم و رويآوردها در تحليل خودباوري، آسيب حصرگرايي روششناختي[2] است. كسي كه سالها با رويآورد روان شناختي به اين مسئله نگريسته در تحليل آن همه پديدارها را فقط از همين ديدگاه تحليل ميكند و از تحليلهاي رايج در ساير دانشها بيخبر و يا آنها را منكر است و ديگر تحليلهاي علمي را تفسيري ناقص يا ناروا ميانگارد.[3] بنابراين، ميتوانيم ادعا كنيم كه به رغم تلاشهاي تمدنشناسانه و مطالعات تمدني كه از سوي انديشمندان صورت گرفتهاست؛ حوزه آوردههاي تمدني در عرصه خودباوري همچنان از حوزههاي ناشناخته پژوهشي باقي مانده است. بهرغم مطالعات پژوهشي فراوان در عرصه تمدن؛ هنوز ماهيت، ساحتهاي خودباوري تمدني تصوير روشني پيدا نكرده است. فقدان پژوهشهاي كيفي در اين زمينه نشان بارزي از اين خلأ فكري در تفكر تمدني ايران معاصر است. نمودار ضرورتهاي نظري پژوهش در عرصه خودباوري تمدني گونهشناسي عوامل دخيل در خودباوري تمدني عوامل دخيل در خودباوري تمدني را ميتوان به «پيشبرنده» و «پيشكشنده» تقسيم كرد. پيشبرندههاي خودباوري تمدني در حقيقت همان اطلاع و آگاهي از «ظرفيتها» و «داشتههاي تمدني» هستند سبب ميشوند كه تمدن را به جلو ببرند. براي نمونه «انديشههاي متعالي»، «تاريخ پويا»،«ميراث تمدني»، «جغرافياي بينظير و راهبردي»، «نيروي انساني كارآمد»؛ از جمله مواردي است كه آگاهي از آن، به مثابه پيشبرنده، سبب حركت رو به جلو تمدنها و خلق خودآگاهي تمدني ميشود. نبايد از نظر دور داشت كه پيشكشندههاي تمدني، همان «علت غايي» است كه تاريخ ملت را به پيش ميكشد. اهداف و آرمانها از مهمترين مصاديق پيشكشندههاي تمدني هستند. انديشمندان حوزه آيندهپژوهي[4] بر اين باورند كه تصويرهاي آينده، نظير «آرمانها، اهداف، مقاصد، اميدها، نگرانيها، آرزوها به مثابه پيشرانهاي اقدامات فعلي كشورها» برشمرده ميشوند. در مسئله زمينههاي پيشكشنده(افقها و مسيرها) براي اينكه بتوان از افقها و مسيرها به مثابه زمينههاي پيش كشنده خودباوري تمدني استفاده كرد؛ بايد در نظر داشت كه حركت به سوي آرمانها از مسير و معبر واقعيتها ميگذرد (روشن ضمير، 1398: ص 178). نمودار عوامل دخيل در تحقق خودباوري تمدني يافتههاي تحقيق در نقش انتظار، به مثابه عامل پيشكشنده در عرصه خودباوري تمدني نبايد از نظر دور داشت كه آنچه در نهايت به يك تمدن نظم ميبخشد و هويت واحد تمدني را سبب ميشود؛ غايتي غيرمادي داشتن است. در توضيح اين مهم بايد افزود كه غايات مادي به لحاظ تكثرخيز بودن عالم ماده هرگز نميتوانند وحدتساز باشند. بنابراين، نبايد از غايتانديشي جمعي در تمدن (اهداف زندگي اجتماعي) و باور به آن، در ايجاد وفاق جامعه بر قدر مشترك تمدني، غافل ماند (جمعي از نويسندگان، 1388: ص 88). باورداشت آموزه مهدويت همان قدر مشترك تمدني است كه به لحاظ غيرمادي بودن بيشترين نقش را در خلق خودآگاهي تمدني ايفا ميكند. انتظار با «خلق آرمان قدسي و متعالي براي تمدنسازي»، «ترسيم هويت غايي براي تحولات تمدني»، «عدم بسندگي به واقعيتهاي موجود و تجويز حركت به سوي آينده روشن» و «توليد اميد صادق تمدني»؛ برتحقق خودباوري در مقياس تمدني تأثيرگذار است. نمودار ظرفيتهاي پيشكشنده انتظار در عرصه خودباوري تمدني يك. خلق آرمان قدسي و متعالي براي تمدنسازي برخي آرمان را آرزو و اميد، آرزوي بزرگ و حسرت (عميد، 1365: ج1، ص 32) و برخي آن را نمونههاي عالي، انديشههاي بلند و آرزوهاي مقدس تعريف كردهاند (نامدار طالشاني، 1385: ص 188). آرمان در اين نوشتار بيشتر به جنبه اجتماعي آرمان توجه خواهد شد. آرمان اجتماعي عبارت است از : ارزشهاي مشتركي كه اعضاي يك جهان اجتماعي خواهان رسيدن به آنها هستند. آرمان اجتماعي در واقع تصور اعضاي جهان اجتماعي از وضعيت مطلوب فرهنگ، سياست، خانواده و … است. آرمانهاي اجتماعي در ارزشها متبلور ميشوند. جهانهاي اجتماعي مختلف، آرمانهاي اجتماعي متفاوتي دارند؛ زيرا ارزشهاي جهانهاي اجتماعي با يكديگر متفاوت هستند. به عنوان مثال، ممكن است آرمان اجتماعي جامعهاي عدالت و جامعه ديگر آزادي باشد. قلمرو آرماني جهان اجتماعي عبارت است از : ارزشهايي كه مردم از آن جانبداري ميكنند و رعايت آن را لازم ميدانند؛ اما در عمل ممكن است آنها را ناديده بگيرند. آنچه مسلّم است گرايش به قلهها و آرمانها در اسلام امري قطعي ميباشد. بدون آرمانگرايي، انسان به آنچه هست، بسنده ميكند و دچار دسترسگرايي ميشود. فرد آرمانگرا به اهداف حقير و خرد بسنده نميكند و همواره در مسير رسيدن به آرمان، حركت و اقدام ميكند. آرمانگرايي و حركت، لوازم رسيدن به نقطه مطلوبند. آرمان بدون حركت، سكون و حسرت را در پي خواهد داشت و حركتِ بدون آرمان نيز انحراف و اتلاف را. همچنين حركت، شرط اميد به موفقيت است. نمودار نشانگان آرمان گرايي قدسي و متعالي «آرمانگرايي»، وجه مقابل محافظهكاري است. حركت، لازمه آرمان داشتن است. بر اساس پشتوانه انديشه ديني آرمانهاي انقلاب اسلامي ايران، ظرفيت آرمانهاي بلند و قدسي را در خود دارند. روشن است كه آرمان، در جامعه آرمانگراي انقلابي غير از آرمان در جامعه غربي خواهد بود. وجه افتراق اين دو آرمان «دين اسلام» ميباشد. بر همين اساس است كه رهبر انقلاب، در تبيين اين نكته كه اساسا آرمان چيست، ميفرمايند: «رسيدن به جامعه عادل، جامعه آزاد، جامعه پيشرفته، جامعه مؤمن، جامعه متعبد، جامعه مرفه، جامعه قوي و مستحكم، جامعه مستقل، آرمان است. ارزش دارد انسان جانش را در راه اين آرمانها، براي رضاي خدا بدهد».[5] هنگام مواجهه با واژه «آرمان»[6] چيزي كه به ذهن تداعي شود، در نظر داشتن اهداف عالي همراه با چشم پوشي از واقع باشد؛ در صورتي كه واژه آرمان در بحث ما معنايي كاملتر و منطقيتر دارد، به گونهاي كه از آن، ديگر برداشت غير حقيقي و رؤيا پردازي نشود. بر اين اساس، لازم است نسبت بين آرمان و ساختار يا به عبارت ديگر آرمان و واقع، بيشتر بررسي شود. در بحث همخواني آرمانگرايي و واقعگرايي، اينكه كدام يك از ماترياليسمهاي واقع بين (تقدم ماده بر شعور) و يا ايده آليستهاي آرمانگرا (تقدم شعور بر ماده) مقدم هستند؛ جايي ندارد؛ چون در عوض اينكه آرمان و يا واقع را مقابل همديگر قرار دهيم و در مقام تمسك يكي از اين دو را برگزينيم، راه سومي را انتخاب ميكنيم و آن « آرمانگرايي واقع بينانه است»[7](روشن ضمير، 1398: ص 178). بايد دقت نظر كافي داشت تا از آرمانگرايي برداشت رؤياپردازي نشود. لذا تحقق آرمانها نيازمند اين است كه واقعيتهاي موجود را به خوبي بررسي كنيم و بشناسيم. هر كدام از آرمان و واقع گرايي فراموش شود، مشكلات خود را در پي خواهد داشت؛ به اين نحو كه آرمان بدون واقع به شكست و عدم توفيق در هدف منجر خواهد شد. واقع بدون آرمان نيز انحراف از هدف را منجر خواهد شد؛ به گونهاي كه امكان دارد در ميانه راه، مسير كاملا منحرف شود. اين طبيعي است كه آرمانهاي قدسي همان اهداف عالي است كه بر گرفته از انديشه ديني ميباشد. لذا ممكن است ساختار جامعه هدف، بر اساس واقع با آرمان همسو و زمينهها و بسترهاي لازم فراهم باشد و يا اينكه كاملا با آرمان متضاد باشد و يا اينكه متضاد نباشد؛ اما در حدي نباشد كه از ساختار آن جامعه انتظار ميرود. جامعه آرمانگرا، براي اينكه چشمانداز آرماني مشخصي دارد، در هر كدام از اين سه مورد لازم است ساختار موجود را بررسي كند و به گونهاي حركت كند كه هيچ كدام از اين موارد منجر به فاصله گرفتن آرمان از ساختار منجر نشود؛ چون اگر چنين اتفاقي بيفتد يا انحراف از هدف اصلي و يا شكست در هدف را به دنبال خواهد داشت. در مسائل كلان سياسي متعادل و همسوكردن آرمان و ساختار بسيار مشكل و طاقت فرسا ميباشد، لذا به حكمتي ژرف و عميق نياز دارد. در تفكيك انقلابها[8] از لحاظ آرمانها با سهگونه انقلاب مواجهيم: نخست: انقلابهايي كه غالباً در كشورهاي ماركسيستي رخ ميدهد و آرمان عالي و اوليه آنها نيل به جامعهاي بيطبقه است؛ جامعهاي كه در آن، مساوات اقتصادي نمود كامل داشته باشد. دوم: انقلابهايي كه تأسيس جامعهاي مبتني بر آزادي فردي و رفاه شخصي را آرمان متعالي خود برگزيدهاند. جوامع به اصطلاح ليبرال، چنين فرآيندي را پشت سر گذاشتهاند. سوم: انقلابهايي كه اصل را بر تربيت «انسانهاي الاهي» گذاردهاند؛ تأسيس جامعهاي خداپسند را آرمان عالي خود قرار دادهاند. در اين انقلابها فقط تأمين معاش دنيايي و آسايش عمومي ملاك نيست، بلكه غرض اصلي، به كارگيري اين ابزار براي تحقّق وضعيتي متعاليتر در جامعه است و آن، اين كه جامعهاي صالح و پاك ايجاد شود كه افراد آن، بتوانند به تكامل معنوي خويش نايل آيند. انقلاب اسلامي ايران، داعيه آن دارد كه انقلابي تكاملي است و تا رسيدن به اهداف انبياي الاهي ادامه دارد. نمودار گونهشناسي انقلابها از حيث آرمان انقلاب اسلاميبا تكيه بر الگوي «آرمانگرايي واقع بينانه» درصدد برآمد كه پيوندي منطقي و واقعبينانه بين آرماننگري و واقعبيني برقرار سازد. اهتمام به آرمانها و در عين در نظر گرفتن واقعيتها از رهگذر توجه به دو قاعده ممكن است: «قاعده وُسع» و «قاعده تدرّج». قاعده وسع به معناي در نظرگرفتن تواناييها و قاعده تدرّج به معناي مرحلهبندي هدفها براساس توانمنديهاي موجود و اقتضائات محيطي است (افتخاري، 1377: ص 152). آرمانهاي بلند جمهوري اسلاميايران، چنان قوتي در نيروي انقلابي ايجاد ميكند كه توان مقابله با هر گونه مانع تراشي از سوي دشمن را در خود احساس ميكند. در نگرش انقلابي، فرد فرد جامعه انقلابي بر اين باور است كه در صورتي ميتوان جامعه ايدهآل داشت كه اول از خود شروع كند و اين را بر اساس يك سنت الاهي ميداند كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است: <إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ> . واضح است كه از بلندترين آرمانهاي اين جامعه انقلابي امر ظهور و زمينهسازي براي تحقق ظهور حضرت حجت بن الحسن _سلام الله عليه_ ميباشد؛ جامعه انقلابي با توجه به اين آرمان قدسي و بلند، تمام تلاش خود را به تحقق آن معطوف ميكند. نمودار فرايند تحقق تغيير در سطح ارادههاي اجتماعي دو. ترسيم هويت غايي براي تحولات تمدني از منظر جامعه انقلابي، آينده از آن صالحان است چون خداوند تحقق آن را در قرآن كريم پيش بيني كرده است و ميفرمايد: <انَّ الارضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحون> (انبياء: 105). جامعه انقلابي تمام تلاش خود را تجميع ميكند كه ساختاري بر اساس آرمان ديني خود، يعني زمينهسازي براي ظهور فراهم كند. براي تحقق اين امر گريزي از خودباوري تمدني نيست. هنگام رويارويي آرمان و ساختار، برخي موارد آرمان آنچنان قوي و پر انرژي است كه حتي اگر ساختار با او همسو نباشد دليل به عميق بودن و پر انرژي آرمان، در كمترين زمان، ساختار مجبور خواهد شد به سمت آرمان حركت كند و خود را با آن وفق دهد و اين پيروزي و غلبه آرمان بر ساختار، خود را در واقعه كربلا به خوبي نشان داد؛ به گونهاي كه حتي مسير تاريخ را تغيير داد. مسئله ظهور هم، چنين توان و قدرتي دارد كه ساختار را با خود وفق دهد. ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اگر بخواهي در كمترين زمان ممكن به جامعه آرماني برسي، لازم است از آرماني استفاده كني كه عقبه و قدرت قابل توجهي داشته باشد و بتواند ساختار جامعه و محدوده خود و حتي فرا محدوده خود را با خود همسو كند و آن را به دنبال خود بكشد. در طول تاريخ، انگيزههاي آرماني مانند انتظار، از بيشترين توان و انرژي برخوردار بودند و جوامع توانستند با اين انديشه محرك، نيروي محركه ساختار منفعل خود را به كار بيندازند و لحظه به لحظه بر توان و قدرت آن بيفزايند. به عنوان مثال، ميتوان به منتظر بودن قوم بني اسرائيل اشاره كرد، به گونهاي كه اين انتظار توان و قدرت آنها را به صورت قابل توجهي افزايش داد. حضرت محمد (ص) در اين زمينه فرمودند كه حضرت يوسف موقعي كه در بستر مرگ بودند قوم خود را به صبر در برابر مشكلات سفارش كردند و به آنها ظهور پيامبر خود، حضرت موسي را بعد از 400 سال مژده دادند (بحراني، 1374: ج4، ص 756). قوم بنياسرائيل بر اساس سنت انتظار توانستند مشكلات پيش روي خود را پشت سر بگذارند و اين نبود، مگر توان و قدرت آرمان قدسي انتظار. حال وقتي دين و مذهب ملت انقلابي ايران اسلامي از چنين ظرفيتي بر خوردار است، چرا از اين نيرو براي افزايش اعتماد به نفس و خودباوري تمدني خود استفاده نكند. در مسئله خودباوري تمدني ميتوانيم در عوض اينكه حركتي كُند و ضعيفي در نهادينه كردن روحيه خودباوري در سطح ملي داشته باشيم، از چنين ظرفيتهايي براي افزايش هويت يابي و باور به توان ملي استفاده كنيم. همه ابعاد و مؤلفههاي آيندهنگري در آموزه مهدويت وجود دارد: هم تفسير كلان از حيات معقول بشري است؛ هم تصوير و ترسيم روشني از وضعيتهاي مختلف (و در نهايت وضعيت حتمي) و هم راه و نظام رسيدن به آن. گزارههاي آموزه مهدويت در باب آينده، بيش از آنكه بر شناختن تأكيد داشته باشد بر ساختن و برنامهريزي براي آن دلالت دارد (عرفان، 1393: ص 188). انقلاب اسلامي در جايگاه حركتي هدفدار اجتماعي براي ايجاد، تداوم و سامانيابي نهايي، نيازمند هويت بوده، مفهوم كلي هويت در سه بعد تأسيسي، تداومي و غايتي در برپايي و بقاي انقلاب اسلامي ظهور يافته است. نهضت عاشورا در جايگاه منبع تغذيه و تأمين محتواي هويت تأسيسي و تداومي انقلاب اسلامي و زمينهسازي و تشكيل جامعه منتظر پيش از ظهور، شكل دهنده و منبع هويت غايي انقلاب اسلامي برگزيده شده است. نمودار هويتهاي دخيل در پيروزي و استمرار انقلاب اسلامي آموزه ظهور منجي يكي از آموزههاي مشترك و فراگير اديان آسماني و تحققبخش آرمان ديرپاي بشري، براي زندگي در يك مدينه فاضله است. هر چند چنين آرماني تاكنون محقق نشده است؛ مؤمنان به منظور تحقق تعاليم پيامبران خود، همواره چشم به راه آن بودهاند. با وجود آنكه تحقق چنين جامعهاي طول كشيده، اما اين آموزه از آرمانهاي تغيير نيافته و پايدار انسان طي قرنها، و از مسلمات اعتقادي مشترك اديان مختلف آسمانى بوده است؛ زيرا پيامبران گذشته در ميان امتهاي خويش از اصلاح اساسى جامعه بشري و اجراى عدالت همگانى سخن ميگفتند و ظهور مصلح بزرگ را به پيروان خود بشارت ميدادند. از آنجا كه بشر براساس فطرت خويش، به دنبال تحقق عدالت عمومى است تا همه گروههاى جامعه از ستمگرى، استبداد و محروميت رها گردند؛ حالت انتظار در همه افراد بشري وجود دارد. تا جايي كه اعتقاد به حتمى بودن ظهور موعود نجاتبخش جهان، در مكاتب مادى نيز وجود داشته و عقيده به ظهور چنين موعودى بيش از هر عقيده ديگرى افكار عمومى بشر را به سوى خود جلب كرده است. در همين زمينه آيتالله آصفي بيان كردهاند: «مسئله انتظار از محدوده دين فراتر رفته و مذاهب و رويكردهاي غير ديني نظير ماركسيسم را نيز شامل شده است»؛ چنانكه برتراند راسل گفته است: «انتظار، تنها به اديان تعلق ندارد، بلكه ساير مكاتب و مذاهب نيز ظهور نجاتبخشي كه عدل را بگستراند و عدالت را تحقق بخشد، انتظار ميكشند» (آصفي، 1381: ص 97). با توجه به آنچه گفته شد، همانطور كه اشاره شد؛ مهمترين آرمان قدسي انقلاب اسلاميايران زمينه سازي ظهور ميباشد. سه. عدم بسندگي به واقعيتهاي موجود و تجويز حركت به سوي آينده روشن آموزه انتظار در دورنماي خود، چهار ويژگي مهم دارد: نخست، عدم بسندگي به واقعيتهاي موجود؛ دوم، وجود واقعيتي متعالي و برين در فراسوي افق و واقعيتهاي موجود؛ سوم، امكان حركت انسانها از واقعيتهاي موجود به سوي واقعيت برين؛ چهارم، تأكيد بر تكاپو و جستوجوي انسانها براي يافتن ابزارهايي كه واقعيت موجود را به سوي آينده روشن سوق ميدهد. در اين نگرش، فاصله زماني طي مسير از وضع موجود به وضع آرماني و مطلوب، چندان در خور اهميت تلقي نميشود. نمودار سازه معنايي انتظار از نگرگاه تمدنگرايان آرمان قدسي زمينه سازي ظهور «تقابل با طفرهروي تمدني» را به ارمغان ميآورد.[9] اين امر را ميبايست در سازهمعنايي انتظار جستوجو كرد. انتظار چهار الزام را به دنبال خواهد داشت: نخست، عدم بسندگي به واقعيتهاي موجود تمدني (شكايت تمدني از وضع موجود)؛ دوم، وجود تمدني متعالي و برين در فراسوي افق و وضعيت موجود (رغبت به افق تمدني)؛ سوم، امكان حركت انسانها از واقعيتهاي موجود به سوي واقعيت برين؛ چهارم، تأكيد بر تكاپو و جستوجوي انسانها براي يافتن ابزارهايي كه واقعيت تمدني موجود را به سوي آينده روشن سوق ميدهد (استعانت تمدني). در اين نگرش، فاصله زماني طي مسير از وضع موجود به وضع آرماني و مطلوب، چندان در خور اهميت تلقي نميشود. نتيجه چنين رويكردي، توجه به چالشها و كاستيها در عرصه اجتماع و تلاش براي حل آنها ميباشد. انتظار در رويكرد تمدني به زمينهسازي تعريف ميشود و در اين نگرش پديده «طفرهروي تمدني» به شدت رد ميشود. نمودار فرايند تقابل با «طفرهروي تمدني» در سازه معنايي انتظار پيوند ناگسستني انقلاب اسلاميايران و انتظار فرج در قاموس انقلاب امري است كاملا روشن و واضح. امام خميني با وقوف بر رسالت خطير و الاهي خود، هدف نهايي انقلاب اسلامي را امري فراتر از تغيير حكومت و مسائل اقتصادي؛ يعني زمينهسازي انقلاب جهاني اسلام و فراهم آوردن مقدمات ظهور منجي عالم حضرت وليعصر (عج) دانسته و بر اين اساس، به هدايت و رهبري انقلاب اسلامي و تحولات ناشي از آن اقدام كردهاند. ايشان در ماههاي آخر عمر پربركت خويش، به صراحت در اين زمينه اظهار كردهاند: مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت ميباشد كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهاد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار داد … بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد؛ ولى اين به آن معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب، كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است، منصرف كند (امام خميني، 1385: ج21، ص327). عصري كه انقلاب اسلامي ايران آغازگر آن شد، همان عصري است كه انتظار ميرود بشارت ظهور منجي عالم بشريت را به دنبال داشته باشد. امام خميني درباره اين عصر بر اين باور است كه انقلاب در حال گسترش است و وعده خداوند را نزديك و نزديكتر ميكند؛ لذا حضرت امام ميفرمايد: «گويا جهان مهيا ميشود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه و كعبه آمال محرومان» (همان، 1379: ج21، ص107). نبايد از نظر دور داشت كه تصوير يا ترسيم كيفي و كامل از دستگاه و نظام آرماني جامعه شيعي ميتواند در زماني كه گفتمان رقيب به شدت در حال اشباع جهان به تصوير و ترسيمسازي جامعه آرماني خود است؛ ما را در يك حالت كنشگرانه فرو برد و از تدافع به تفوق فرهنگي بكشاند و از منفعل بودن به فعال بودن سوق بدهد. اين مهم در ستيزش با «خوانش حداقلي از انتظار منجي» نيز به كار ميآيد. آسيبهاي رواج «انتظار حداقلي»[10] پيش از اينها و در مقاطع مختلف ظهور و بروز داشته؛ اما در اين برهه، قطعاً اين آسيبها، مخربتر و ويرانگرتر خواهد بود. «انفعال در برابر رويدادهاي آخرالزماني»، «استمرار تهديدات نرم عليه آموزه مهدويت»، «عدم مسئوليتپذيري»، «گوشهنشيني و عدم تكاپوي سياسي و اجتماعي»، «حاكميت رويكرد سكولار در جامعه» و… پيامدهايي است كه ترويج «انتظار حداقلي» به دنبال خواهد داشت. مشروعيت بخشيدن به «انتظار حداقلي» همان مهيا شدن مقدماتِ شكلگيري جامعهاي سكولار است. نمودار آسيبهاي ترويج «انتظار حداقلي» در پايان گفتني است كه اهميت خودباوري تمدني از آن جنبه است كه دستيابي به آرمانهاي مورد نظر انقلاب اسلاميدر سطح كلان اجتماعي، تنها در پرتو عزم جمعي و خودباوري تمدني محقق خواهد شد و اين مسئله را تاريخ به وضوح نشان داده است. هنگاميكه ملتي به تواناييهاي خود، باور داشته باشد، افقهاي افتخار را پيموده است و در مقابل، با عكس شدن اين باور نزد ملت، جامعه در سراشيبي ضعف و حتي اضمحلال قرار گرفته است. چهار. توليد اميد صادق تمدني «اميد» در روانشناسي عبارت است از حالتي شناختي، انگيزشي مثبت و موفقيت آميز از تعامل بين الف) احساس اراده ( انرژي هدفمند) و ب) راهيابي به زندگي هدفمند.[11] اساس نظريه اميد در روانشناسي اجتماعي اهميت و ضرورت اهداف عنوان شده است. در واقع، «هدف»، مؤلفه كليدي نظريه اميد است؛ زيرا به تقريب تمامي آنچه كه فرد انجام ميدهد، بر پايه رسيدن به هدف است (جابر ، 1390: ص 214). اين نكته را بايد به ياد داشته باشيم كه اميد را ميتوان انتظار همراه با اطمينان قلب به وقوع آنچه محبوب و خواستني است، دانست. اميد به آينده، با فلسفه زندگي رابطه دارد؛ و از اين رو با معنويت پيوند ميخورد (همان، ص 20). «اميد اجتماعي»، يكي از مؤلفههاي حائز اهميت در جامعه به شمار ميآيد كه نبود آن، ناهنجاريهاي مربوط به خود را در جامعه به دنبال خواهد داشت و در مقابل، بالا بودن اين اميد، پويايي و سر زنده بودن جامعه را به دنبال خواهد داشت، و اين خود، زمينهساز تحولات اجتماعي مثبت در سطح جامعه خواهد بود. در جنگ انديشهاي امروز بين حق و باطل، استعمار با استفاده از تمام ابزار خود به خصوص ابزار رسانه، سعي در نااميد كردن جامعه انقلابي دارد و اين چنين است كه اهميت اميد در سطح كلان اجتماعي بسيار مهم است. روشن و واضح است كه؛ امت انقلابي براي حركت در مسير و رسيدن به هدف متعالي، به اميد نياز دارد. جامعه انقلابي، بر اثر اعتقاد ديني خود، هرگز اجازه نخواهد داد نااميدي به سراغش آيد و او را از ادامه راه در مسير تحقق آرمان قدسي خود متوقف كند. بر همين مبنا، پيامبران الاهي تلاش ميكردند كه روحيه اميد را در مخاطبان خود زنده نگه دارند: <وَإِلَى مَديَنَ أَخَاهُم شُعَيبا فَقَالَ يَقَومِ ٱعبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱرجُواْ ٱليَومَ ٱلأخِرَ> (عنكبوت: 36). اميد را ميتوان به «اميدصادق» و «اميدكاذب» و «اميدمطلوب» و «اميدنامطلوب» تقسيم كرد. اميد صادق و حقيقي به اموري مربوط است كه در جهت رضايت الاهي و هماهنگي با واقعيت وجودي انسان انقلابي باشد. با توجه به قرآن كريم اين نوع از اميد را ميتوان بر دو گونه «اميد عمومي» و«اميد آرماني» مطرح كرد كه در اولي، جامعه تمدني مؤمن، نسبت به آخرت و رحمت الاهي اميد دارد[12]و در نوع دومي، جامعه تمدني مؤمن اميد دارد كه به جامعه آرماني مطلوب دست پيدا كند.[13] با توجه به اميد صادق و حقيقي، اميد كاذب و مجازي قابل تشخيص خواهد بود، و آن، اميدي است كه جامعه تمدني غير مؤمن رضايت الاهي را مورد نظر خود ندارد؛ مزيد بر اينكه اين نوع از اميد حاصل القائات شيطاني و نفساني ميباشد (جابر، 1390: ص 235). همانطور كه قرآن كريم از آنها به آرزوهاي دراز و پوچ و واهي تعبير كرده است: «لَأُمَنِّيَنَّهُمْ» (نساء: 119). در واقع اگر اميد از ناحيه خداوند متعال و اولياء الله القا شود اميد صادق و حقيقي و اگر از ناحيه شيطان باشد، اميد كاذب و مجازي خواهد بود (محققيان و پرچم، 1390: ص93). از جهت جهان بيني توحيد محور، اميد صادق رحمتي است از جانب خداوند متعال كه حركت و پويايي جامعه را به ارمغان ميآورد. با اين بيان ميتوان نتيجه گرفت، انحرافها در عرصه خودباوري تمدني در اميد كاذب و در مقابل پويايي و قوام در عرصه خودباوري تمدني در اميد صادق حقيقي تمدني ريشه دارد. نمودار تمايزهاي «اميد صادق تمدني» و «اميد كاذب تمدني» اميد صادق، با تقويت انگيزه و روحيه نشاط و شادابي، جامعه انقلابي را آماده ميكند كه براي تحقق و پويايي خودباوري تمدني خود تلاش كند و بتواند در مسير انقلاب به اهداف آرماني قدسي خودباوري برسد. پويايي خودباوري تمدني و انتظار، هر دو با اميد صادق رابطه مستقيم دارند؛ زيرا انتظار كه ركن اصلي آرمانهايقدسي جامعه انقلابي را تشكيل ميدهد، توان و قدرت رويش و قوام بخشي خودباوري الاهي را در مسير تمدن نوين اسلامي دارا است. اين گونه اميد كه در باورهاي الاهي ريشه دارد، توان و ظرفيت رشد و شكوفايي در سطح بين المللي را نيز دارد به گونهاي كه جامه اميدوار به خاطر اميدي كه در انديشه خود دارد، بر اثر تلاش دائم و مستمر خويش اميد حقيقي و صادق خود را به ساير ملتهاي مظلوم جهان ميرساند، تا اينكه ان شاءالله زمينه ساز ظهور منجي عالم خواهد شد. به صورت كلي اميد صادق تمدني «هدفمند» «حركتآفرين و مولد انتظار» و« ملازم با اعتماد» است. اميد صادق است كه از احساس پوچي، سستي و ركود جلوگيري ميكند و با تقويت انگيزه و نشاط آفريني، محيا شدن براي ظهور در تك تك افراد جامعهاي تمدني آرماني را تسهيل ميكند (منصوري، 1399: ص 213). اميد دهي صادق تمدني اگر در سطح كلان صورت بگيرد و جامعه انقلابي كاملا با آن مأنوس شود، به طور طبيعي انگيزهسازي جمعي را به دنبال خواهد آورد. در واقع موتور محركه انگيزهسازي جمعي، اميد صادق تمدني ميباشد. ميتوان ماحصل اميد را، تقويت روحيه و ايجاد انگيزه جمعي براي تحقق جامعه آرماني دانست. رهبر انقلاب در بيانيه گام دوم انقلاب، كليد اساسي همه مشكلات را اميد صادق و خوشبين بودن به آينده ميدانند و البته تأكيد دارند كه اميد از نوع اميد كاذب نباشد بلكه بر اساس واقعيتهاي پيشروي جامعه صورت گيرد.[14] جامعه انقلابي ايران براي اينكه اهداف خود را پيگير باشد به اميد همراه با انگيزه سازي جمعي نياز دارد. نقش «تبيين» در اميد دهي صادق تمدني بسيار كليدي و مفيد ميباشد؛ به گونهاي كه رهبر انقلاب از آن به «جهاد تبيين» تعبير ميكنند و به حدي اين مسئله را مهم ميدانند كه آن را فريضهاي الاهي عنوان ميكنند (بيانات در ديدار فرماندهان و كاركنان نيروي هوايي و پدافند هوايي ارتش 19/ 11/ 1400). اهميت تبيين و اينكه در هدايت جامعه به سمت هدف چه نقشي دارد، مشخص است و اين اهميت حتي در نگاه ديني روشن و واضح است؛ به گونهاي كه خداوند متعال علت نزول قرآن را حول همين محور ميداند و ميفرمايد: <هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ> (آل عمران: 138). حال اگر اين تبيين از جانب شخصيتي باشد كه در نگرش كلان جامعه، اين شخص داراي مقام و جايگاه معنوي باشد و جامعه با نگرشي كاريزمايي از او ياد كند، اثري كه بر جامعه هدف خواهد گذاشت، بسيار پر رنگتر از اين است كه تبيين از سوي افراد عادي جامعه صورت پذيرد. با اين بيان، دو عامل در كنار هم زمينه اميد افزايي و انگيزهسازي جمعي در سطح جامعه را افزايش خواهد داد: اول اينكه، وجود رهبري تحولگرا و حكيم كه در سطح جامعه داراي محبوبيت و مقبوليت قابل توجه باشد؛ دوم تبيين اهميت اميد صادق تمدني در جهت تهييج جامعه براي اميدوار شدن به آينده انقلاب و ايجاد انگيزه جمعي مطابق با هدف انقلاب اسلامي ايران. حال با اين فرض كه رهبر انقلاب به اين مسئله آگاه ميباشند، در بيانيه گام دوم بر اين مسئله (اميددهي صادق تمدني) تأكيد ميكنند و آن را از لوازم اصلي و كليدي انقلاب ميدانند. با اين تصور، انگيزهسازي جامعه انقلابي به سبب وجود دو عامل مطرح شده مضاعف خواهد شد. در همين زمينه رهبر انقلاب در بيانيه گام دوم انقلاب، اميد اجتماعي را، نخستين و مهمترين اقدام در تحقق گام دوم انقلاب دانستند. اميد اجتماعي است كه ثبات سياسي و امنيتي را به دنبال خواهد داشت. با اميد دهي تمدني ميتوان جامعهاي امن را تصور كرد و اين چنين است كه اين اميد اجتماعي جايگاه امنيتي پيدا ميكند؛ چون با امنيت جامعه رابطه مستقيم خواهد داشت. پر واضح است كه «اميد» در جامعه انقلابي شور و اشتياق حركت به سمت هدف را تقويت ميكند و آن را ميتوان نيروي محركه قوي براي پيشبرد اهداف به حساب آورد. اميد و اميدواري در جامعه نوعي باور مثبت به آينده، با توجه به تواناييها و امكانات ايجاد ميكند و فرد را وا ميدارد كه براي تحقق هدف مورد نظرش تلاش مفيد و سازندهاي داشته باشد (يوسفي، 1403: ص 387). اميد اجتماعي ممكن است در هر قالبي حاصل شود (چه جامعه ديني باشد و چه جامعه غير ديني)؛ اما وقتي اميد در جامعه ديني بر اساس انديشه و اعتقاد ديني حاصل شود، از توان و قدرت بالاتري نسبت با جامعه رقيب برخوردار است؛ چون با باور و اعتقاد جامعه رابطه عميق دارد؛ لذا براي تحقق اميد صادق تمدني با توان بسيار بالا از آرمانهاي قدسي ميتوان استفاده كرد. با اين بيان ميتوان نتيجه گرفت كه تمام اين واژهها در طول يكديگر هستند و وقتي هر كدام را بتوانيم در جايگاه خود جايي بدهيم و درست از آنها استفاده كنيم؛ آنگاه به جرأت ميتوانيم ادعا كنيم كه؛ زمينههاي خودباوري تمدني در جهت اهداف انقلاب را فراهم كرديم. ناگزير بايد اين نكته را تبيين كرد: اميدي كه سبب توليد نيروي محركه براي پيشبرد اهداف نباشد، مقصود و هدف نميباشد؛ لذا وقتي ميتوان از اميد و اميدواري جمعي صحبت كرد كه در افراد جامعه هدف، انگيزهسازي جمعي را به دنبال داشته باشد. نتيجه گيري آنچه بيشتر مورد تأكيد اين پژوهه است، اينكه خودباروي تمدني بايد از سوي سازمانها و مراكز دولتي و صاحبان قدرت پيگيري شود. واقعيت اين است كه خودباروي تمدني، تنها از طريق تبادلنظر در كنفرانسهاي علمي و نشستها امكانپذير نيست. در واقع، اين دولتها هستند كه ميتوانند با درك درست از واقعيتهاي جهان امروز به راهكارهاي عمليتر براي برداشتن گامهاي اوليه در راه خودباروي تمدني كمك كنند. چنين مينمايد كه بايد به يك «اجماع درون تمدني» بر موضوع «خودباروي تمدني» دست يافت. يعني تمامي نخبگان فكري تأثيرگذار ايران اسلامياين اصل را به رسميت بشناسند كه تحقق تمدن نوين اسلامي بدون توجه به خودباوري ناممكن است. «وفاق انديشهاي» و «همگوني رفتاري» از مهمترين بروندادهاي اجماع درون تمدني بر اين موضوع است. فرايند پويايي فرهنگ خودباوري در تراز تمدن اسلامي در پايان ميسزد مسائل قابل تأمل در پيوندهاي دوسويه ميان خودباروي تمدني و آموزه مهدويت به علاقهمندان كاوش در اين زمينه ارائه شود. اميد داريم كه در روزگاري نه چندان دور، سرانجام در بررسيهاي ديگر محققان ابعاد ديگر اين مسئله را محققانه و از چشم اندازهاي گوناگون مورد مداقه دهند. رديف 2 بررسي تمدني نقش خودباوري ملي در صيانت از فرهنگ انتظار 3 لزامات و بايستههاي سياستگذاري فرهنگي در عرصه انتظار زمينهساز 4 تبيين كاركردشناسانه نقش بصيرت تاريخي در كاربست انتظار زمينهساز 5 نقش خودباوري تمدني در رويكرد به انتظار در منظومه فكري امام خميني 6 نقش انتظار زمينهساز بر ادراك عقلانيت تمدني در عرصه خودباروي 7 نمودشناسي فرهنگ خودتحقيري در جذبشدگان به مدعيان دورغين مهدويت 8 نقش خودباوري تمدني در رويكرد به انتظار در منظومه فكري امام خامنهاي 9 نقش خودباروي در خوانش تمدني از انتظار در جهان اسلام 10 نمودشناسي تاريخي نقش خودباوري تمدني در رويگرد به آموزه مهدويت منابع قرآن كريم 1. افتخاري، اصغر (بهار 1377). آرمانهاي انقلاب از ديدگاه امام خميني(ره)، انديشه حوزه، شماره 12. 2. آرنت، هانا (1361). انقلاب، مترجم: عزتالله فولادوند، تهران، خوارزمي. 3. آصفي، محمدمهدي (زمستان 1381). انتظار پويا، مترجم: تقي متقي، فصلنامه انتظار موعود، سال دوم، شماره 6. 4. بحراني، سيد هاشم بن سليمان (1374). البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثه. 5. پروميچيچ (1387). آيندهپژوهي و مديريت آينده، مترجم: عبادالله حيدري، تهران، مركز آيندهپژوهي و اطلاعرساني. 6. حاضري، عليمحمد و عليخاني، علي اكبر (1377). خودباوري و خودكفايي از ديدگاه امام خميني ؟ره؟، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ؟ره؟. 7. جابر، عليرضا (زمستان1390). مفهوم اميد و آرزو در قرآن و حديث با نگاهي به روانشناسي، كاوشهاي فلسفه و دين، شماره 6 . 8. جمعي از نويسندگان (1388). جستاري نظري در باب تمدن، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي. 9. جمعي از نويسندگان (1390). فرهنگ عمومي، اعتماد به نفس ملي و انقلاب اسلامي، تهران، دانشگاه امام صادق (ع). 10. حاجتي، مير احمدرضا (1393). عصر امام خميني قدس سره، قم، بوستان كتاب. 11. خميني، روح الله (1379). صحيفه نور، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. 12. ____________ (1385). صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني؟ره؟. 13. دهخدا، علي اكبر (1377). لغتنامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران. 14. دهشيري، محمدرضا (1388). بازتاب مفهومي و نظري انقلاب اسلاميايران در روابط بينالملل، تهران، شركت انتشارات علميفرهنگي. 15. روشن ضمير، محمد ابراهيم، عربي آيسك، علي (بهار 1398). آرمانگرايي در عين واقع گرايي از منظر قرآن، دانشگاه علوم اسلاميرضوي، شماره29. 16. شرفي، محمدرضا (1379). جوان و بحران هويت، تهران، انتشارات سروش. 17. صدر، سيد محمدباقر (1384). انقلاب مهدي و پندارها، مترجم: سيد احمد علمالهدي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 18. صدوق، محمدبن علي (1393). عيون اخبارالرضا (ع)، مترجم: محمدصالح روغني قزويني، قم، انتشارات جمكران. 19. عرفان، اميرمحسن (1393). نقش باورداشت آموزه مهدويت در احياي فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، دفتر نشر معارف. 20. عميد، حسن (1365). فرهنگ عميد، تهران، اميركبير. 21. عميد زنجاني، عباسعلي (1367). انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، تهران، نشر كتاب سياسي. 22. عنايت، حميد (1377). انقلاب اسلامي: مذهب در قالب ايدئولوژي سياسي، مترجم: امير سعيد الهي، ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 137. 23. فرامرز قراملكي، احد (1380). روششناسي مطالعات ديني، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي. 24. فعالي، محمدتقي (تابستان 1394). خود باوري،چالشها و راهكارها(با تاكيد بر نگرش ديني)، فصلنامه پژوهشهاي اخلاقي، سال 5، شماره4. 25. كلباسي اشتري، حسين (1389). هزارهگرايي در سنّت مسيحي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي. 26. گلدستون، جك (1401). مطالعاتي نظري، تطبيقي و تاريخي در باب انقلابها، ترجمه محمدتقي دلفروز، تهران، كوير. 27. لاكوير، والتر (1378). انقلاب: گزيده مقالات سياسي – امنيتي؛ مترجم: مؤسسه پژوهشهاي اجتماعي، تهران، بينش. 28. محققيان، زهرا، پرچم، اعظم (پاييز 1390). تحليل اخلاقي اميد با تأكيد بر آيات قرآن كريم، پژوهش نامه اخلاق، شماره 13. 29. منصوري، محمدهادي (پاييز 1399). تحليل ويژگيهاي اميد صادق در نظريه انتظار مقام معظم رهبري، نشريه علميمطالعات انقلاب اسلامي، شماره62. 30. مهدوي نژاد، غلامحسين (تابستان 1386). راه كارهاي تقويت خود باوري در مجامع علمي و دانشگاهي از ديدگاه قرآن و روايات، فصلنامه مطالعات معرفتي در دانشگاه اسلامي، سال يازدهم، شماره 2. 31. نامدار طالشاني، مظفر(زمستان 1385). نظام شناخت عقلاني تاريخ، جستارهايي در نسبت حكمت آرمانخواهي و عقل گرايي تاريخ با دانش ها و پنداشتههاي انسان، مجله فرهنگ، شماره60. 32. يوسفي، رسول (1403). تبيين جايگاه اميد آفريني اجتماعي در راستاي تحقق گام دوم انقلاب، همايش بين المللي گام دوم انقلاب؛ الگوي نظام انقلابي تمدن ساز، تهران، دانشگاه جامع امام حسين (ع). [1] . در دنياي اسلام و جهان عرب در دوره متأخر، اگرچه بحثهاي تمدني رواج داشته است و كتابهايي نظير: الدين و الحضاره الانسانيه، نوشته محمد البهي (1964م)؛ النقد الذاتي، از علال الفاسي (1965م)؛ في معركه الحضاره: دراسه في ماهيه الحضاره و احوالها و في الواقع الحضاري، نوشته قسطنطنين زريق (1964م)؛ الحضاره، دراسه في اصول و عوامل قيامها و تطورها، نوشته حسين مونس (1977م)؛ الاسلام و الحضاره الغربيه، از محمدحسين (1965م)؛ جاهلية القرن العشرين از محمد قطب (1965م) و الاسلام و الحضاره از انور الجندي (1966م)؛ نگاشته شده است. (در اين زمينه ر.ك: جمعي از نويسندگان، 1388: ص 13)؛ ولي كماكان مقوله خودباوري تمدني در اين آثار يا بحث نشده است يا خيلي گذرا به آن اشاره شده است. [2]. methodoligical exclusivism. [3] . مهمترين آفت حصرگرايي، «خطاي تحويلينگري» است. مراد از «تحويلينگري»، ارجاع يك پديدار به امري فروتر از آن و اخذ وجهي از شيء به جاي كنه و حقيقت آن است. به عبارتي حصرگرايي روشي در رويكرد به خودباوري، سبب ميشود كه ابعاد ديگر را انكار كند و به اين ترتيب، چنين بپندارد كه شيء، چيزي جز همان بعد مكشوف شده براي وي نيست (در اين زمينه ر.ك: فرامرز قراملكي، 1380: ص 384). [4] . «آيندهپژوهي»Future Studies))، «آيندهشناسي»((Futurology و «آيندهنگاري»((Foresight؛ اصطلاحات و واژههايي هستند كه كم و بيش در نوشتهها و رويكردهاي علميو پژوهشي ديده ميشوند. در واقع، امروزه به رشتههاي علميجديدي كه مطالعه منظم آينده است، «آيندهپژوهي» ميگويند (ر.ك: پروميچيچ، 1387:ص 11). [5] . براي اينكه بتوان در مورد زمينههاي پيشكشنده صحبت كرد، لازم است افقها و مسيرهاي انقلاب اسلامي ايران براي جامعه انقلابي مشخص باشد و اين همان است كه حضرت امام راحل بسيار نسبت به آن تأكيد داشتند و آن احياي حكومت الله بود (امام خميني، 1379: ج12، ص156). حضرت امام خميني مقصد انقلاب را اسلام ميدانستند و بر اين باور بودند كه حتي اگر رژيم پهلوي به زير كشيده شود؛ ولي احكام اسلامي تحقق نيابد، به مقصود خودشان نرسيدهاند (امام خميني، 1379: ج8، ص42). حضرت امام خميني به دنبال اين بودند كه به جهانيان نشان دهند مردم ايران بر اساس اسلام ناب محمدي توانستند چنين انقلابي را رقم بزنند. در واقع به تمام جهانيان مخابره كردند كه اين انقلاب غير از انقلابهاي ديگر جهان ميباشد و چيزي كه سبب تحول در ملت ايران و رقم زدن انقلاب بود، همان خداباوري و خدامحوري در امورشان بود (امام خميني، 1379: ج21، ص240). [6] . بيترديد «آرمانشهر»يا همان انديشههاي «اتوپيايي» يكي از صور فلسفي – اجتماعي اين خواست بشري بوده و بسته به زمينههاي فكري، اسطورهاي و فرهنگي هر جامعه، به هيئت خاصي خود را نشان داده است (كلباسياشتري، 1389: ص 17). [7] . در اين راه، ساختار جامعه همسو با آرمان قرار ميگيرد و ديگر بين آرمان و واقع تعارضي تصور نميشود. در همين زمينه بد نيست گريزي به كلام حضرت آيت الله خامنهاي رهبر ايران داشته باشيم با اين مضمون كه ايشان آرمانگرايي را غير از رؤياگرايي ميدانند و بر اين باور هستند كه بر اساس درس حضرت امام، نبايد آرمانها و آرزوهاي عظيم اسلام از نظر دور بماند. در عين حال لازم است كه واقعيتهاي جامعه و جهان مورد توجه قرار گيرد و اگر اين واقعيتها مورد توجه قرار نگيرد، نوعي خيال پردازي رخ خواهد داد (بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با كاركنان نظام، 3/5/91). [8] . اصطلاح «انقلاب» (Revolution) كاربردهاي مختلف دارد؛ مانند انقلاب صنعتي، انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي و انقلاب فكري؛ ولي بر انواع خاصي از واژگونيهاي بزرگ در جوامع بشري اطلاق ميشود. هانا آرنت انقلاب را دگرگوني به معناي آغازي تازه ميداند كه خشونت در آن براي رهايي از ستمگري به قصد استقرار آزادي است (آرنت، 1361: ص47). تصاحب رسمي قدرت، جزء اجزاي ضروري فرايند انقلاب است. در واقع، آنچه رخ ميدهد، آن است كه گروه حاكم توسط گروهي ديگر ساقط شده، راه را براي تحولات سياسي و اجتماعي بيشتر باز مينمايد. يا به گفتة گلدستون، تسخير غير قانوني و معمولاً خشونت آميز قدرت است كه موجب تحول اساسي در نهادهاي حكومت ميشود (گلدستون، 1401: ص82). انقلاب در معموليترين معنا، تلاش براي ايجاد تحول بنيادين در سيستم حكومت است (لاكوير، 1378: ص 91). [9] . «ظهور»، گرچه رخدادي فوقالعاده و بينظير تاريخ محسوب ميشود؛ ولي هرگز پديدهاي فرا طبيعي و بريده از اوضاع جاري در اين عالم نيست، بلكه رخداد ظهور براي برپايي نظام عدل و تحقق حاكميّت همه جانبه دين اسلام، حادثهاي طبيعي مربوط به جامعه انساني، براي سامان دادن به اوضاع و چگونگي زندگي است. بديهي است چنين رخدادي همانند ديگر رخدادهاي طبيعي، مقدّمات و بسترهاي خاص خود را ميطلبد كه بدون آن، تحقّق چنين تحول عظيمي، امري ناممكن و انتظاري نامعقول است. اگر نهضت و انقلابي از نظر مكتب و ايدئولوژي داراي حدّ اعلاي توانايي باشد؛ ولي از نظر نيروي اجرايي و پذيرشهاي اجتماعي كامل نباشد؛ طبيعي است كه انقلاب و نهضتي موقت است و به نتيجه عميق نميرسد (صدر، 1384: ص 64). [10] . تفسير «انتظار» به «آمادگي فردي» در گستره تاريخ شيعي تا قبل پيروزي انقلاب اسلامي از مهمترين شاخصهها در رويكرد به آموزه مهدويت و گفتمان انتظار بوده است. يكي از مهمترين پيامدهاي انقلاب اسلامي، نقش آن در پيدايي و پايايي جريان فكري و شفافسازي گفتمانهاي اجتماعي در عرصه انديشه اسلامياست. بازشناسي اين جريانهاي فكري در رويكرد به گفتمان انتظار، بستر مناسبي براي فهم بهتر پرسشهاي بنيادين در اين عرصه است. براي نمونه برخي نتوانستند ميان «انقلاب اسلامي» و «جامعه موعود مفروض ذهني» نسبت منطقي برقرار كنند بدان معنا كه گويا آرمان شهر وصف شده در آيات و روايات آخرالزماني را بيكم و كاست در سالهاي حيات جمهوري اسلاميجستوجو ميكردند به تعبيري آنان، رسالت انقلاب را تحقق تام و تمام جامعه موعود و بهشت زميني تصور كردهاند و حالا كه چنين نشده است، ضمن رد تفكر انقلابي نگرش حداقلي به گفتمان انتظار را نشانه ميگيرند و هرگونه تفسيري از انتظار را كه به تشكيل حكومت يا زمينهسازي ظهور منجر باشد؛ منكر ميشوند. [11] . از ديدگاه قرآن، اميد ريشه يأس و نا اميدي را كه آفت جان انسانهاست، ميسوزاند (عنكبوت: 29) و آسودگي خاطر و راحتي را در برخورد با مشكلات دنيوي براي مؤمنان به ارمغان ميآورد ( بقره: 223). در قرآن آيات زيادي وجود دارد كه مژده اميد به رحمت و لطف الاهي را ميرساند؛ آياتي چون <قُل يَعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِم لَا تَقنَطُواْ مِن رَّحمَةِ ٱللَّهِ> (زمر: 53). [12] . <لا تَايئَسوا مِن رَوحِ اللهِ اِنَّه لا يَايئَسُ مِن رَوحِ اللهِ اِلَّا القَومُ الكافِرون> (يوسف: 87). [13] . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ فَرَجِ اللَّه» (صدوق، 1393: ج2، ص 3). [14]. توصيه من، اميد و نگاه خوشبينانه به آينده است. بدون اين كليد اساسي همه قفلها، هيچ گامينميتوان برداشت. آنچه ميگويم يك اميد صادق و متكي به واقعيتهاي عيني است. اينجانب همواره از اميد كاذب و فريبنده دوري جستهام؛ اما خود و همه را از نوميدي بيجا و ترس كاذب نيز بر حذر داشتهام و بر حذر ميدارم. در طول اين چهل سال و اكنون، مانند هميشه ـ سياست تبليغي و رسانههاي دشمن و فعالترين برنامههاي آن، مأيوسسازي مردم و حتي مسئولان و مديران ما از آينده است. خبرهاي دروغ، تحليلهاي مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعيتها، پنهان كردن جلوههاي اميدبخش، بزرگ كردن عيوب كوچك و كوچك نشان دادن يا انكار محسنات بزرگ، برنامه هميشگي هزاران رسانه صوتي و تصويري و اينترنتي دشمنان ملت ايران است و البته دنبالههاي آنان در داخل كشور نيز قابل مشاهدهاند كه با استفاده از آزاديها در خدمت دشمن حركت ميكنند. شما جوانان بايد پيشگام در شكستن اين محاصره تبليغاتي باشيد. در خود و ديگران نهال اميد به آينده را پرورش دهيد. ترس و نوميدي را از خود و ديگران برانيد. اين، نخستين و ريشهايترين جهاد شماست. نشانههاي اميدبخش – كه به برخي از آنها اشاره شد ـ در برابر چشم شماست. رويشهاي انقلاب بسي فراتر از ريزشهاست و دست و دلهاي امين و خدمتگزار، به مراتب بيشتر از مفسدان و خائنان و كيسهدوختگان است. دنيا به جوان ايراني و پايداري ايراني و ابتكارهاي ايراني، در بسياري از عرصهها با چشم تكريم و احترام مينگرد. قدر خود را بدانيد و با قوت خداداد، به سوي آينده خيز برداريد و حماسه بيافرينيد (بيانيه گام دوم، 22/ 11/ 1397). |
||
![]() |
||


