| تحليل آراي مستشرقان در موضوع شكلگيري باورداشت مهدويت نزد شيعه و اهل سنت | ||
| زهير دهقاني آراني – مسعود زائري | ||
![]() |
||
| چكيده
انديشه مهدويت و مباحث مربوط، از جمله موضوعاتي است كه به دليل وجود شاخصههاي استراتژيك و راهبردي، همواره مورد توجه ويژه بسياري از مستشرقان قرار گرفته است. مواجهه مستشرقان با اين موضوع، در مرحله نخست، ايشان را با دو مفهوم مهدويت شيعي و مهدويت اهل تسنن آشنا ساخت. عدهاي از اين مستشرقان با تمركز بر موضوع مهدويت نزد فريقين، به بررسي دقيق و مقايسه اين انديشه در ميان اين دو گروه اقدام كردند. شكلگيري و بيان منشأ انديشه مهدويت نزد شيعه و اهل تسنن، بيان مشابهتها و اختلافها و مقايسه كاركردها، از جمله مواردي است كه در مكتوبات و آثار مستشرقان به وفور يافت ميشود. در نوشتار حاضر، ضمن مطالعه و بررسي آثار مستشرقان، تمركز اصلي بر بيان ديدگاههاي ايشان در مورد مقايسه منشا شكلگيري اصل انديشه مهدويت ميان فريقين بوده و دو نظريه اصلي در اين زمينه، يعني استقلال هر دو فرقه در شكلگيري مهدويت و نفوذ از شيعه و به اهل تسنن با رويكردي توصيفي – تحليلي مورد بررسي قرار گرفته است. واژگان كليدي: مستشرقان، مستشرقان و مهدويت، مهدويت نزد اهل سنت و شيعه، مقايسه تطبيقي. مقدمه موضوع آخرالزمان و منجي نجاتبخش پاياني، از جمله موضوعاتي است كه به دليل اهميت آن و همچنين به دليل مشترك بودن ميان تمام اديان الاهي از گذشته تاكنون همواره در كانون توجه انديشمندان و متفكران در سراسر جهان بوده است. معرفي عيسي مسيح در دين مسيحيت، ماشيح در شريعت يهود و امام مهديQ در دين مبين اسلام، از جمله مسلّماتي است كه پيروان اين اديان همواره مشتاق و منتظر ظهور آنها هستند. در اين بين رشد روزافزون گرايش به اسلام در دنياي كنوني و همچنين اتفاقاتي با رنگ و بوي منجيگرايي اسلامي و امام مهديQ از جمله ظهور برخي مدعيان مهدويت همچون مهدي سوداني، وقوع انقلاب اسلامي ايران، ظهور و گسترش گروههاي تكفيري با گرايشهاي موعودگرايانه و نيز برخي ديگر از اتفاقات سياسي – مذهبي، از جمله مواردي بوده كه حساسيت جهان غرب و انديشمندانش را نسبت به اين موضوع برانگيخته است. جيمز دارمستتر فرانسوي، با نگارش كتاب «مهدي از گذشته تا كنون»، نام خود را به عنوان مستشرقي كه اولين كتاب را در موضوع مهدويت نگاشته است، ثبت كرد (دهقاني، 1401: ص 21). پس از وي نيز مستشرقان مهم و به نام ديگري همچون ايگناز گلدزيهر، مارتين كرامر، هانري كربن، ژوزف الياش، مونتگمري وات، ويلفرد مادلونگ، اتان كلبرگ، كولين ترنر، ديويد كوك، از جمله اشخاصي بودهاند كه از سالهاي گذشته تاكنون مسير تحقيق و پژوهش در موضوع مهدويت و منجي اسلامي را با تلاش و جديت طي كردهاند. گستره موضوعاتي كه در ذيل مفهوم مهدويت مطرح شده، به يك حيطه خاص محدود نميشود و عرصههاي مختلف تاريخي، اعتقادي، كلامي و … را شامل ميشود كه در هركدام از اين حيطهها، موضوعات متعدد و در عين حال مستقل قابل طرح و بررسي است. مستشرقان در روند تحقيقات و پژوهشهايشان در موضوع مهدويت، غالباً خود را به حيطه و يا موضوع مشخصي محدود نكرده و در بسياري از مباحث مرتبط با موضوع مهدويت ورود و اظهار نظر كردهاند. در اين بين، از جمله موضوعاتي كه مورد توجه عدهاي از مستشرقان قرار گرفته، بررسي تطبيقي باورداشت مهدويت نزد شيعه و اهل سنت است. مشاهده نمودها و مظاهر خارجي اعتقاد به مهدويت در ميان شيعيان و اهل تسنن و همچنين ظهور و بروز جنبشهايي با گرايشهاي مهديخواهانه موجب شد تا مستشرقان با مراجعه مستقل به منابع شيعي و سني به بيان وجوه اشتراك و افتراق اين دو گروه در موضوع مهدويت بپردازند. بررسي روند شكلگيري انديشه مهدويت در ميان شيعيان و اهل تسنن، از جمله مواردي است كه در آثار مستشرقان به وضوح قابل مشاهده است. در مقاله حاضر سعي ميشود با نگاهي حداكثري به آثار مستشرقان از حدود 150 سال قبل تاكنون، به بيان و بررسي ديدگاههاي آنها در موضوع بررسي تطبيقي شكلگيري باورداشت مهدويت نزد فريقين پرداخته شود. رصد كتابها و مقالات منتشر شده با محوريت مستشرقان، گوياي اين مهم است كه تا كنون اثر مستقلي در موضوع مورد بحث در اين مقاله نگاشته نشده است و بر همين اساس، ميتوان تحقيق پيش رو را به نوعي نخستين تلاش براي پرداخت مستقل به اين موضوع دانست. مهدويت، نظريهاي مشترك ميان مذاهب اسلامي منجي آخرالزماني و باورداشت مهدويت، از جمله مباحثي است كه به شيعيان اختصاص ندارد، بلكه بخش مهمّي از عقايد اسلامي است و يكي از مسائل ريشهداري به شمار ميآيد كه در تمام فرقهها و مذاهب اسلامي از جايگاه والا و ويژهاي برخوردار است. روايات و مستندات مربوط به حضرت مهديQ افزون بر منابع شيعي در بسياري از كتب مرجع اهل سنت نيز به وفور يافت ميشود. بر همين اساس ميتوان گفت باورداشت مهدويت از جمله مشتركاتي است كه شيعيان و اهل تسنن بر آن تأكيد فراواني دارند. محدثان و عالمان اهل تسنن، همچون محدثان شيعي از گذشته به نقل اخبار اين موضوع همت گماشتهاند. محدّثان و دانشمنداني همچون صنعانى (م 211 ق)، ابن ابى شيبه (م 235 ق)، احمد بن حنبل (م 241 ق)، ابن ماجه (م 273 ق)، ابى داود (م 275 ق)، ترمذى (م 297 ق)، حاكم نيشابورى (م 405 ق)، ابن اثير (م 606 ق)، سبط بن جوزى (م 654 ق)، ابن تيميه (م 728 ق) هيثمى (م 807 ق)، سيوطى (م 911 ق)، ابن حجر هيتمى (م 974 ق) و متقى هندى (م 975 ق) همگي از جمله اشخاصي بودهاند كه به نقل روايات مهدوي در كتابهاي خود پرداختهاند (اكبرنژاد، 1388، ص33). هرچند سابقه تدوين كتابهاي حديثي مستقل در موضوع مهدويت در ميان شيعيان به قرون 4 و 5 هجري باز ميگردد؛[1] اما در ميان اهل سنت نيز آثاري مانند عقد الدرر في أخبار المنتظر، تأليف مقدسى شافعى در قرن هفتم، البيان في أخبار صاحب الزمان، نوشته گنجى شافعى و نيز العرف الوردي في أخبار المهدي، تأليف عبد الرحمن بن ابى بكر سيوطي در قرن دهم، نشان از اهميت اين موضوع نزد ايشان دارد. گفتني است هرچند شيعه و اهل تسنن در اصل موضوع مهدويت و همچنين در بسياري از فروع آن متفق القول هستند؛ در بعضي جزئيات نيز شاهد وجود تفاوتهايي هستيم. به عنوان نمونه در نظر شيعيان، امام مهديQ از نسل امام حسينو از فرزندان ايشان هستند؛ (ابن بابويه، 1395: ج1، ص 78)؛[2] اما در نظر غالب اهل سنت، ايشان از فرزندان امام حسنميباشند (مقدسي شافعي، 1428: ص45)[3]. وجود چنين اختلافاتي در روايات شيعي و اهل تسنن از امور بديهي است كه نه تنها در اين موضوع، بلكه در بسياري از موضوعات ديگر نمونههاي آن را ميتوان ديد و البته اين اختلافات به اصل اشتراك فريقين در باورداشت مهدويت خللي وارد نميكند. مستشرقان و نگرش برونديني و درونديني به شكلگيري باورداشت مهدويت قيام مهدي سوداني و شعارهاي مهديگرايانه او را ميتوان اولين و مهمترين عامل ورود تخصصي مستشرقان به موضوع مهدويت دانست (دهقاني آراني، 1401: ص 96). مواجهه با مهدويت از دريچه يكي از متمهديان، موجب شد محققان غربي با نگاهي عميق و دقيقتر به بررسي اصل شكلگيري انديشه مهدويت در اسلام بپردازند. مطالعه و بررسي آثار پژوهشگران غربي از حدود دو سده قبل، در زمينه شكلگيري مهدويت، ما را به دو حيطه اساسي و مهم رهنمون ميسازد كه مورد بحث مستشرقان قرار گرفته است: 1. نگاه برونديني به اسلام در اين موضوع و بررسي اصالت مهدويت و منجيگرايي در مطلق دين اسلام (فارغ از تفاوت نگاه شيعه و سني)؛ 2. نگاه درونديني به نظريه مهدويت در ميان مسلمانان و بررسي مقايسهاي اصالت مهدويت نزد شيعه و اهل تسنن. نگاه برون ديني مستشرقان در موضوع شكلگيري باورداشت مهدويت هرچند بررسي ديدگاههاي مستشرقان و تبيين آرا و انديشههاي ايشان در حيطه اول، موضوع اصلي اين نوشتار نيست؛ به طور مختصر ميتوان گفت تعداد قابل توجهي از مستشرقان به دليل وجود شباهت نظريه مهدويت در اسلام با منجيگرايي در مسيحيت و يهوديت و حتي زرتشت؛ اين موضوع را حاصل گرته برداري مسلمانان از شرايع سابق ميدانند و هيچ اصالتي در اسلام براي آن متصور نيستند. به عنوان نمونه، هورگرونيه، منجيگرايي اسلامي را متأثر از منابع يهودي/مسيحي ميداند و معتقد است به دنبال ايجاد سؤالات جديد در ميان مسلمانان، آنها به رجوع به كتابهاي اديان سابق وادار شدند و بدين ترتيب افسانهها و پيشگوييهاي منابع يهودي و مسيحي به اسلام وارد شد (Hurgronje, 1885, p7). با پيشرفت مطالعات و تحقيقات مستشرقان در زمينه اسلام و مهدويت در ساليان اخير، نظريه عدم اصالت باورداشت مهدويت نزد مسلمانان، كمرنگ و ملايمتر شده است؛ به طور مختصر ميتوان دو اشكال اساسي و مهم را بر قائلان اين نظريه وارد دانست: صرف وجود شباهت بين دو مفهوم هرچند يكي مقدّم و ديگري مؤخر باشد؛ به هيچ عنوان به معناي گرتهبرداري يكي از ديگري نيست. اعتقاد به منجي و نجاتبخش نهايي نيز از جمله مواردي است كه در تمامي شرايع الاهي وجود داشته و اين، ناشي از فطري بودن اين اعتقاد در بين انسانها و ريشهدار بودن اين شرايع در امري واحد و الاهي است (قنبري، 1385: ص31). اگر استدلال مستشرقان در اين زمينه مورد پذيرش واقع شود، بايد در تمامي مباحث مشترك ديگر، همچون توحيد و معاد نيز بدان ملتزم شد و اين اعتقادات در اسلام را غير اصيل و حاصل گرتهبرداري از شرايع يهود و مسيحيت دانست. اصل اعتقاد به منجي آخرالزماني در اسلام همانند اديان سابق وجود داشته؛ اما در بسياري از جزئيات و كاركردها متفاوت است و همين امر اثبات نظريه گرتهبرداري را سخت و مشكل ميسازد. وجود چنين موضوعي حتي در ميان مستشرقان مغفول نمانده است و شخصي همچون فرنيش ضمن بيان شباهتهاي منجي اسلامي و منجي مسيحيت و يهوديت، آن را داراي مؤلفههايي كاملاً متمايز از شرايع سابق ميداند و در نهايت، اصيل بودن اين انديشه را در اسلام نتيجهگيري ميكند (فرنيش، 1384: ص222). نگاه درون ديني مستشرقان به شكلگيري نظريه مهدويت در ميان شيعه و اهل تسنن همانگونه كه بيان شد، ورود مستشرقان به عرصه تحقيق در موضوع اصالت مهدويت در دو حيطه برونديني و درونديني صورت گرفته است. اكنون به حسب اقتضاي موضوع مقاله، به طور مفصل به حيطه دوم، يعني بررسي نظرات مستشرقان در شكلگيري موضوع مهدويت نزد شيعه و اهل تسنن پرداخته ميشود. تحليل و بررسي شكلگيري باورداشت مهدويت و منجيخواهي در ميان شيعيان و اهل تسنن و مقايسه تطبيقي اين دو با يكديگر، از جمله موضوعات مهمي بوده كه مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است. مطالعه رويدادهاي تاريخي صدر اسلام، مراجعه به منابع فريقين و مواجهه با جريانها و مدعيان معاصر مهدويت، همگي موجب شده تا غالب مستشرقان در مقايسه و تطبيق پيدايش نظريه مهدويت در فريقين، به يكي از دو نظريه اصلي معتقد باشند و بخشي از ايشان به نفوذ انديشه مهدويت از شيعه به اهل تسنن و گروه ديگر به استقلال اهل تسنن در گرايش به اين عقيده (و عدم نفوذ از شيعه) نظر بدهند. در ادامه، ضمن بيان تفصيلي نظريات مستشرقان در اين زمينه، به بررسي و نقد آنها پرداخته خواهد شد. نظريه 1. نفوذ انديشه مهدويت از شيعه به اهل تسنن و عدم اصالت نزد اين گروه تعدادي از محققان غربي، باورداشت مهدويت را امري اصالتاً شيعي دانستهاند كه در گذر زمان در ميان اهل سنت نيز رواج پيدا كرده است. به عنوان نمونه پيتر كلارك مينويسد: ايده مهدويت در اصل و ريشه، يك دكترين شيعي است كه اسلام سني و ارتدوكس آن را اخذ كرده و تغيير داده است. به نظر ميرسد ريشه اين مفهوم به مبارزه و كشمكش خانوادگي بين علي، داماد پيامبر و معاويه پس از ترور عثمان بازگشت دارد. مخالفان رژيم اموي كه به نام شيعه شناخته شدند، گرچه از تحقق آرمان اوليه خود بازماندند؛ اين آرمان را در بازگرداندن خلافت به نسل علي (اهل البيت) ادامه دادند (Clarke, 1980, p.323). برنارد ديوو نيز معتقد است ايده مهدويت در اسلام ارتدوكس (اسلام سني) نيز نفوذ كرد و اگرچه تغيير يافته و كمفروغ شده؛ تا امروز نيز از قدرت خود برخوردار است. به باور او، بسياري اوقات، مسلمانان در زمانهاي تحت ظلم در انتظار انساني آسماني هستند؛ يعني مهدي بايد در روزهاي سخت بيايد تا زمين را از اسلام پر و ايشان را آزاد كند (Vaux, 1898, pp.191-192). جان ول، مستشرق ديگري است كه اين نظريه را به طور ضمني پذيرفته است و چنين بيان ميكند: آمدن مهدي در آخرالزمان اغلب در نگاه آخرالزماني شيعي شناسايي شده است؛ ولي در طول تاريخ اسلام جنبشهاي مهديگراي سني نيز ظهور و بروز داشتهاند. منجيگرايي مهديخواه، همچنان به عنوان بخش مهمي از چشمانداز تجديد حيات امت اسلامي باقي ماند (Voll, 2000, p.546). همانگونه كه مشاهده ميشود، قائلان به اين نظريه، وجود انديشه مهدويت در اهل سنت را منكر نيستند، بلكه آن را عنصري غير اصيل ميدانند كه در گذر زمان از فرهنگ شيعه به اهل تسنن نفوذ كرده است. نفوذ اين باورداشت در ميان اهل سنت از ديدگاه اين گروه از مستشرقان، معلول علتهاي مختلفي بوده است. به عنوان نمونه، پطروشفسكي علت سرايت اين اعتقاد از شيعه به عموم مسلمانان را همسويي اين باور با آرزوهاي قشرهاي پايين جامعه اسلامي دانسته است و مينويسد: فكر ظهور امام مهدي با اميدهاي عامه مردم – پيشهوران و روستاييان و فقيران – در اميد به يك تحول اجتماعي تلفيق يافت… . تشيع شكل عقيدتي بيان آرزوهاي عامه مردم و اعتقاد به رجعت امام مهدي، فكر تحول اجتماعي است كه شكل مذهبي به خود گرفته است. امام مهدي در تصور مردم همچون تغييردهنده سازمان اجتماعي و نجاتدهنده از احتياج و مصيبت و ظلم مجسم بوده است. ظهور مهدي مسيحا صفت، يعني كسي كه سازمان اجتماعي را دگرگون سازد و نيز تقديس شهيدان از هر چيز ديگري [نزد مردم] جالبتر و گيراتر بوده است (پطروشفسكي، 1363: ص 283). مهمترين اشكال اين دسته از مستشرقان، تمركز صرف بر تاريخينگري و دوري از نگرش پديدارشناسانه و عدم تلاش براي فهم دقيق باورهاي دروني اسلام است. نگرش ناقص و اشتباه به خاستگاه مهدويت توسط ايشان موجب شده است تا ناكاميهاي ظاهري شيعيان در چند سده آغازين اسلام را عاملي براي شكلگيري انديشه مهدويت در ميان آنان بدانند. عدهاي از اين افراد همچون كولين ترنر، ژوزف الياش، مارگوليوث و يان ريچارد در ديدگاههايي تقريباً همسو و البته با تقريرهاي متفاوت، اوضاع و تنگناهاي سياسي اجتماعي حاكم بر شيعيان صدر اسلام را عامل اصلي ايجاد انديشه مهدويت در ميان آنان ميدانند. در اين نگرش ايجاد باور مهدويت معلول علتي تعريف شده كه اين علت تنها در ميان شيعيان وجود داشته است و در نتيجه چون در ميان اهل سنت آغازين اين علت متصور نيست؛ مهدويت ريشه اعتقادي نزد ايشان ندارد و بعدها وارد عقايد اين فرقه شده است. نظريه 2. مهدويت انديشه اصيل و ريشهدار در فريقين در مقابل نظريه قبل كه باورداشت مهدويت نزد اهل سنت را وامدار ورود آن از فرهنگ شيعيان ميدانست؛ تعداد قابل توجهي از مستشرقان، وجود اين باورداشت نزد اهل تسنن را موضوعي غير وارداتي و اصيل نزد ايشان ميدانند. ريشهدار بودن مهدويت در سخنان و احاديث پيامبر اكرم (ص)، از مهمترين دلايل مورد توجه اين گروه از محققان غربي در بيان اين نظريه بوده است. كاندر با اشاره به موضوع غيبت امام مهديQ نزد شيعيان مينويسد: اعتقاد به شخصي غايب، باوري مهم نزد شيعيان بوده است؛ ولي اين باور كه شخصي هدايت شده يا امام مهدي درگفتههاي [حضرت] محمد وعده آمدنش داده شده، در اعتقادات اهل سنت نيز موجود است (Conder, 1884, p.643). مونتگمري وات نيز با بياني صريح وجود انديشه مهدويت نزد اهل سنت از روزهاي آغازين، چنين بيان ميكند: «اگرچه ايده مهدي ارتباط نزديكي با شيعه دارد؛ ولي اين باور از روزهاي آغازين در ميان اهل سنت نيز محبوب بوده است» (Watt,1985, p.116). در همين زمينه يوهانان فريدمن در نتيجهگيري پاياني كتاب «انديشهها و جنبشهاي مسيحايي (منجيگرايانه) در اسلام سني» با بياني صريح و آشكار، انديشه مهدويت را از مشتركات ابتدايي فريقين ميداند و اختصاص اوليه آن را به شيعيان مردود ميشمارد: مطالبي كه در اين باب مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت، روشن ميسازد كه انديشه مهدي در فروعات مختلف، به شيعه منحصر نيست، بلكه بخشي پر جنبوجوش از عقيده اهل تسنن نيز هست. اين انديشه به عنوان يك نجاتدهنده در هر دو شاخه اسلام وجود داشته است؛ اما در هر يك از آنها ويژگيهاي متمايزي دارد (Friedmann, 2023 ,p53). عدهاي ديگر از اين مستشرقان بهرغم اين كه مدعي هستند در قرآن نكته صريحي در موضوع مهدويت وجود ندارد؛ به تواتر و اشتراك احاديث مهدويت نزد فريقين اذعان ميكنند. پيتر كلارك ميگويد: اگرچه بسياري از اسلامگرايان در اين نكته متفقاند كه قرآن هيچ اشاره مشخصي به مفهوم مهديگرايي ندارد؛ اين ايدهاي است كه قرنها در تفكر عمومي مسلمانان، نقش اصلي ايفا كرده است (Clarke, 1980, p.322). فيليو نيز روايات حاكي از اين كه امام مهديQ از نسل پيامبر (ص) و همنام او بوده و جهان را از عدالت پر ميكند؛ داراي سابقه طولاني در شيعه و اهل سنت ميداند و اذعان ميكند اين احاديث پايه عقيدتي اصلي را در ادعاهاي منجيگرايانه در اهل تسنن داشته است (Filiu, 2012, p.59). در اين بين چند تن از مستشرقان در بررسي تطبيقي شكلگيري مهدويت نزد فريقين، نه تنها به استقلال اهل سنت در اين موضوع قائل شدهاند؛ بلكه نقطه آغازين اين باورداشت را كاملاً متفاوت از شيعيان دانستهاند. اين امر تا بدانجا پيش رفته است كه حتي برخي ادعا كردهاند منجي آغازين اهل سنت، همان عيسي مسيح، منجي مسيحيان بوده است! كاندر در اين زمينه مينويسد: مهدي از جانب برخي غربيان اشتباهاً به عنوان «منجي مسلمانان» خوانده شده است؛ در حالي كه بنا بر اعتقادات مسلمانان سني، عيسي مسيح -خداوندگار ما- همان مسيحا و منجي واقعي مسلمانان نيز ميباشد كه آمدنش يكي از نشانههاي قيامت محسوب ميشود (Conder, 1884, p.644). هورگرونيه نيز منشأ اعتقاد به منجي و مهدي بودن مسيح در ميان اهل تسنن متقدم را حديث «لامهدي الا عيسي» دانسته است و بيان ميكند رويارويي و تقابل ايشان با منجيگرايي شيعي موجب تغيير نگرش آنها در دوران بعد شده است. وي معتقد است هنگام نگارش آثار و مجامع حديثي اهل سنت، نوعي سازگاري و همخواني ميان منجيگرايي فريقين ايجاد شد و اعتقاد به مهدي بودن عيسي رنگ باخت و به عقيدهاي تبديل گشت كه با اعتقاد شيعيان همخواني داشت. در اين اعتقاد جديد، مهدي و عيسي دو شخصيت مستقل دانسته شدند كه تنها در زمان ظهور در كنار هم قرار خواهند گرفت ( Hurgronje, 1885, p16). همانگونه كه از مجموع نظريات مذكور هويداست، بسياري از مستشرقان اعتقاد به مهدويت را نزد اهل تسنن، باوري ابتدايي و غير وارداتي از شيعه ميدانند. قابل ذكر است عدم احاديث مهدويت در دو كتاب مرجع اهل سنت، يعني صحيح مسلم و صحيح بخاري و همچنين نبود آياتي در قرآن كه آشكارا به موضوع مهدويت بپردازد، از جمله مهمترين اشكالاتي است كه مستشرقان در نظريه عدم اعتقاد ابتدايي اهل تسنن به موضوع مهدويت بدان پرداختهاند. در مورد ادعاي عدم اشاره قرآن به مهدويت، ميتوان اولاً، به آيات متعددي همچون 5 قصص، 55 نور و 105 انبياء اشاره كرد كه مطابق ديدگاه قريب به اتفاق مفسران شيعه و اهل سنت به موضوع مهدويت و دوران آرماني پس از ظهور پرداختهاند.[4] علاوه بر اين اشارات و تصريحات، ذكر اين نكته ضروري است كه بسياري عقايد و احكام اسلامي در ميان فريقين در سنت و احاديث نبوي ريشه دارند و با توجه به ارجاع خود قرآن به تبعيت از پيامبر اكرم (ص) همه مسلمانان بدان معتقد هستند و عمل ميكنند. نظر به تصريح روايات متعدد در منابع شيعه و اهل سنت به موضوع مهدويت، در پذيرش اين باور ميان غالب مسلمانان اختلافي نيست. جالب توجه آن است كه برخي از مستشرقان، در مقابل اين ادعا موضع گرفتهاند. به عنوان مثال، ديويد كوك در پاسخ به اشكال عدم آيات مربوط به مهدويت در قرآن، در بياني نسبتاً جامع، يك فصل مستقل از كتاب «مطالعهاي در نگاه آخرالزماني مسلمانان» را به اين موضوع اختصاص داده است. او با تتبع در ميان تفاسير معتبر شيعه و اهل تسنن، به رد ادعاي مطرح شده پرداخته است و بيان ميكند 492 آيه از آيات قرآن دلالتهاي آخرالزماني و منجيگرايانه دارند. از اين تعداد 148 مورد فقط در آثار اهل سنت، 63 مورد مشترك ميان شيعه و سني و 281 مورد به طور انحصاري در منابع شيعي آمده است (Cook, 2002, P 175-183). در پاسخ به اشكال عدم ذكر احاديث مهدويت در صحيح بخاري و مسلم، علاوه بر پاسخهاي متعددي كه علماي مسلمان بدان دادهاند؛ پاسخهايي از سوي بعضي مستشرقان بيان شده است. به عنوان نمونه، يوهانان فريدمن در كتاب خود ضمن اشاره به عدم ذكر احاديث مهدوي در كتب صحيحين نزد اهل سنت، اين مهم را نافي وجود انديشه مهدويت نزد ايشان نميداند؛ زيرا در كتابهاي مرجع ديگر آنان، همچون مستند احمد بن حنبل، سنن ابوداوود و سنن ترمذي اين روايات به وضوح و متعدد يافت ميشود. از سوي ديگر، در كتاب المستدرك علي الصحيحين كه به نوعي تكمله صحيحين ميباشد، شاهد وجود روايات موضوع مهدويت هستيم. اين مستشرق وجود اين مطالب را دال بر اين ميداند كه نبود انديشه مهدويت در كتابهاي صحيحين مورد قبول همه اهل حديث سنيمذهب نبوده است Friedmann, 2023, p53)). مستشرقان و مشتركات باور مهدويت نزد فريقين در ميان آثار و مكتوبات مستشرقان در موضوع مهدويت، مواردي وجود دارد كه آنها به بيان مشتركات ميان اهل تسنن و شيعيان اشاره كردهاند كه در ادامه به اختصار، چند مورد بيان ميگردد. تأثيرگذاري سياسي اجتماعي باور به مهدويت مستشرقان با بررسي وقايع تاريخي از صدر اسلام تا دوران معاصر، مبارزه با ظلم و ستم و همچنين اميدبخشي به مسلمانان را از جمله اصليترين كاركردهاي موضوع مهدويت نزد عموم مسلمانان دانستهاند. به همين دليل است كه افراد گوناگوني در بسترهاي تاريخي مختلف از آن استفاده كرده و توانستهاند با شعار مهدويت نزد عدهاي از مسلمانان مقبوليت پيدا كنند. رابرت كرامر در جهت اثبات اقبال عمومي مسلمانان به انديشه مهدويت، تعداد زياد مدعيان مهدويت را در طول تاريخ اسلام مطرح ميكند و آرمانگرايي اسلامي نزد مسلمانان را از جمله دلايل اين اقبال عمومي بر ميشمارد. وي با اشاره به تعداد پرشمار نهضتهاي مهديگرا در كشورهاي مختلف اسلامي، آرمان اصلي آنان را مقابله با فساد حكام معرفي ميكند. از نظر اين مستشرق، مقابله با سلطه سياسي فرهنگي بيگانگان و همچنين مبارزه با فساد، از جمله كاركردهاي مشترك در تمامي نهضتهاي مهديخواه بوده است (كرامر، 1383: ص 198 – 199). برنارد ديوو، نيز مستشرق ديگري است كه در اين زمينه قلم زده است. به باور وي، در بسياري از اوقات مسلمانان وقتي زير يوغ ظلم و ستم قرار گرفتهاند، انتظارهاي آنان براي رسيدن منجي آسماني و الاهي بيشتر شده است. وي ظهور دو جريان مهدي سوداني و محمد مهدي سنوسي[5] را در بستر همين فضاي اجتماعي تحليل ميكند و زمينه ادعاي اين دو شخص را سختيها و فشارهاي وارده بر مسلمانان آن مناطق بر ميشمارد (Vaux, 1898, pp 191-192). گفتني است هرچند عمده دليل مستشرقان در بيان اين كاركرد، به بررسيها و تحليلهاي تاريخي مستند بوده است؛ اين مهم، موضوعي است كه در روايات فريقين به كثرت و وفور يافت ميشود و در بسياري از احاديث، به صراحت كاركرد حكومت امام مهديQ مبارزه با ظلم و جور و گسترش عدالت معرفي شده است (به عنوان نمونه ر.ك: سنن ابى داود، 1420: ج 4، ص 1831، ح 4283 و كمال الدين، 1395: ج2، ص383، ح10). به ديگر سخن، نمود اين كاركرد در مهديگرايي مسلمانان امري بوده كه به دليل كثرت روايات وارد شده در مورد آن، مورد توجه و آگاهي ايشان قرار گرفته است و مسلمانان همواره منتظر امام مهديQ بودهاند تا با تشكيل حكومت ايشان، وعدههايي همچون نظامي به تمام معنا عادلانه تحقق يابد. اين اتفاق موجب شد تا در طول تاريخ، عدهاي از مدعيان مهدويت از اين انتظار عمومي سوء استفاده كنند و در بسترهايي كه عدهاي مورد ظلم واقع شده بودند، قيام و موفقيتهايي را نيز كسب كنند. ظهور متهمديان در ميان اهل سنت و شيعيان در ميان موضوعات مرتبط با مهدويت، ظهور متمهديان يا مدعيان مهدويت از ديگر مواردي است كه در آثار مستشرقان براي هر يك از دو گروه مسلمانان ذكر شده است. در اين زمينه نمونههاي بسياري قابل اشاره است (از جمله ر.ك: دهقاني، 1401: ص 84-99 و 185-188 و 298-315 و 451-471)؛ نيز بهعنوان نمونه يوهنان فريدمن كه استاد ممتاز مطالعات اسلامي در دانشگاه عبري اورشليم و استاد كالج شالم در اسرائيل است؛ كتابي در همين موضوع با عنوان انديشهها و جنبشهاي مسيحايي (منجيگرايانه) در اسلام سني[6] در سال 2022 منتشر كرده كه موضوع اصلي آن، بررسي چهار شخصيت از مدعيان دروغين مهدويت- ابن تومرت، سيدمحمد جانپوري، محمد احمد سوداني و ميرزا غلام احمد قادياني- نزد اهل تسنن است. از سوي ديگر، در مكتوبات افرادي مانند زئوف ماگن مشاهده ميكنيم كه وي در مورد ظهور مدعيان مهدويت در طول تاريخ شيعيان و مقابله با آنها سخن گفته است. وي معتقد است شيعيان روشهاي مقابله و سركوب اين متمهديان را به دانش و مبناي علمي تبديل كردهاند تا بتوانند در مقابل اين مدعيان دروغين از آن استفاده كنند .(Maghen, 2008, p.22-23) وجود احاديث مهدويت نزد شيعه و اهل سنت از ديگر موضوعاتي كه در ميان مستشرقان، از جمله مشتركات نزد اهل تسنن و شيعيان ذكر شده، وجود و قبول احاديث مهدويت نزد هر دو گروه است. به عنوان نمونه، اليور ليمن احاديث مهدويت نزد اهل تسنن را در حد تواتر ميداند (Leaman, 2011, p.62) و يا گلدزيهر وجود احاديث مهدويت نزد اهل تسنن را امري ثابت و قطعي بيان ميكند (Goldziher,1981, pp.198-202). از سوي ديگر، در مورد وجود احاديث مهدويت نزد شيعيان و ذكر اين احاديث در تراث متقدم شيعي مستشرقان سرشناسي همچون اتان كلبرگ، مئير بار آشر[7]، ديويد كوك و ديگران سخن گفتهاند و به تحليل و بررسي اين احاديث و منابع پرداختهاند. گفتني است تعداد زيادي از اين مستشرقان با نگرش انتقادي به سراغ منابع حديثي در موضوع مهدويت رفتهاند؛ اما آنچه در اين مقام مهم است، اذعان تمام اين اشخاص به وجود احاديث موضوع مهدويت در تراث معتبر روايي اهل تسنن و شيعيان است. مستشرقان و تفاوتهاي باور مهدويت نزد فريقين همانگونه كه گذشت، اشتراك فريقين در اصل اعتقاد به موضوع مهدويت و همچنين اشتراك در كاركردهاي آن نزد مسلمانان، از جمله موضوعاتي است كه محققان غربي در آثار و مكتوبات خود بدان اشاره دارند. البته در برخي از آثار شاهد هستيم كه علاوه بر وجوه اشتراك، به بيان پارهاي از اختلافات شيعه و اهل سنت در فروعات اين مسئله اشاره شده است كه در ذيل به چند نمونه از آنها اشاره ميشود. قابل ذكر است در اين مقام، به بيان اين موارد بسنده شده و در مورد صحت يا غلط بودن آنها بحث نميگردد. الف) وجود جزئيات دقيقتر و جايگاه والاتر مهدويت نزد شيعه برخي مستشرقان همچون ليمن معتقدند كه مهدويت نزد شيعيان، داراي مطالب و شاخصههاي دقيقتر و جزئيتري نسبت به نمونه آن نزد اهل سنت ميباشد. اين مستشرق با بررسي و مقايسه بين مهدويت نزد فريقين به اين نتيجه رسيده كه مهدويت در هندسه معارفي شيعه داراي جايگاهي عميقتر و والاتر نسبت اهل سنت است (Leaman, 2011, p.62). گلدزيهر نيز در مقام مقايسه اين انديشه در ميان فريقين، موضوع مهدويت را اصلي مهم در تشيع ميداند و معتقد است: اسلام شيعي، زمينهاي مساعد براي پرورش باورهاي مهدوي پديد آورد. باور به مهدي به نهايت درجه خود نزد شيعه رشد يافت تا آنجا كه در تمام سيستم شيعي ريشه دواند… عقيده آمدن مهدي در آينده جهان نزد شيعيان در مركز اهميت قرار دارد و اين باور ستون فقرات سيستم شيعي است (Goldziher, 1981, pp 199-200). مستشرقان ديگري مانند فيلو (Filiu, 2012, p.XI)، ضمن بيان عظمت و جايگاه انديشه مهدويت نزد اهل تسنن، آن را در حد و قامت شيعه نميدانند و بر محوريت اين نظريه نزد شيعيان و احترام ويژهاي كه براي آن قائل هستند، اشاره ميكنند. ب) تأكيد بيشتر بر عدالتمحوري امام مهديQ در تشيع از ديگر اختلافاتي كه مستشرقان در آثار خود بدان اشاره كردهاند، تفاوت در انعكاس و تأكيد بر عدالتمحوري حكومت امام مهديQ نزد فريقين است. ديويد كوك در بيان مقايسه عدالتمحوري در نگرش آخرالزماني شيعه و اهل سنت، اين عقيده را نزد شيعه داراي قوت بيشتري ميداند كه بر آن تأكيد ويژهاي در آموزههاي اين مذهب ميشود. وي در ادامه در تحليل و بررسي چرايي اين موضوع بيان ميكند، اين موضوع كه شيعيان در طول تاريخ قرباني بيعدالتي بودهاند و به همين دليل همواره مشتاق تحقق عدالت در آخرالزمان هستند، نميتواند صرفاً دليلي بر برجسته بودن عدالت محوري در نگرش آخرالزماني شيعه باشد، بلكه علت اصلي اين امر، مصمم بودن پيامبر (ص) و اهل بيت ايشان نسبت به اجراي عدالت در جامعه به هر قيمتي بوده است (دهقاني، 1398: ص190). ج) تفاوت نگاه فريقين در اتفاقات آخرالزماني تمركز ويژه هريك از دو گروه شيعه و اهل سنت نسبت به بخشي از وقايع مرتبط با ظهور و ديگر رخدادهاي آخرالزماني؛ مورد توجه و تأكيد تعدادي از مستشرقان بوده است. به عنوان نمونه، ديويد كوك تمركز و نگرش محوري شيعه در وقايع پس از ظهور را در مواردي مانند شيوه حكومت امام، عدالت امام و مواردي از اين قبيل ميداند؛ در حالي كه مباحث اهل سنت در اين زمينه بيشتر بر جنگها و تصرفات پس از ظهور و بررسي آنها بوده است (Cook, 2011, p128). فيليو نيز مدعي ناديده گرفته شدن مبارزه آخرالزماني عيسيو دجال در منابع شيعي و به جاي آن، پررنگ شدن مبارزه مهديQ و سفياني كه شخصيتي سني و اهل سوريه است، ميباشد (Filiu, 2012, p163). قابل ذكر است با توجه به رويكرد بسياري از مستشرقان نسل گذشته در رجوع به منابع اهل سنت و كمتوجهي به منابع شيعي، بسياري از ايشان اتفاقات آخرالزماني را از منظر اين فرقه اسلامي مورد توجه قرار دادهاند؛ به عنوان مثال، آرمند ايبل در مقالهاي در مورد گفتمان آخرالزماني مسلمانان، به موضوعاتي همچون دجال، دابة الارض و يأجوج و مأجوج اشاراتي كرده (Abel, 1954, pp.31, 34 & 42) و يا در مدخل دجال كه در دايرة المعارف اسلام نوشته و در آن به موضوعات مختلف مربوط به اين حقيقت آخرالزماني، از جمله بستر روايي آن پرداخته (Idem, 1965, pp.76-77)، عمده استفاده و ارجاعش به مجامع حديثي سني بوده است و طبيعتاً برخي از نگاهها در مورد اين عناوين در نظر فريقين متفاوت ميباشد. جالب توجه آن است حتي دونالدسون كه كتابش را با عنوان مذهب شيعه در ايران و عراق تأليف كرده است، بازهم هنگام پرداختن به علائم آخرالزماني و بحث مفصلي كه در مورد ظهور و ماهيت دجال، بازگشت عيسيو ارتباط آن با ظهور امام مهديQ دارد (Donaldson, 1933, pp.239-240)؛ استناد مطالبش به منابع اهل سنت است و داستان صائد بن صيد را هم از كتابهايي همچون مسند احمد و صحيح ترمذي نقل كرده است. نتيجهگيري موضوع منجيخواهي، از جمله اعتقادهاي مشترك بين غالب اديان و مذاهب است و هر شريعتي به تناسب آموزههاي خود شخصي را به عنوان ناجي آخرالزماني معرفي كرده است. در دين مبين اسلام و در ميان شيعيان و اهل تسنن نيز اعتقاد به ظهور امام مهديQ در آخرالزمان، از جمله اعتقادات اساسي و بنيادين است. در اين ميان، وجود پارهاي اختلافها و تفاوتها در فروعات اين موضوع موجب شده است عدهاي از مستشرقان ماهيت ابتدايي مهدويت را در فريقين متفاوت بدانند و به تفاوت در منشا شكلگيري آن قائل شوند و عدهاي ديگر نيز فارغ از اين بحث، صرفا به بيان تفاوتها و مشتركات موضوع مهدويت نزد شيعيان و اهل تسنن بپردازند. دقت نظر و مواجهه صحيح و اصولي با اين موضوع مهم براي محققان روشن ميكند منشأ اين انديشه در دين مبين اسلام از همان ابتدا و در بيانات پيامبر اكرم (ص) وجود داشته و باور مهدويت، اعتقاد اصيل ميان هر دو گروه شيعه و اهل سنت بوده است. البته برخي اختلافات در مورد اين باورداشت و جزئيات آن ميان فريقين وجود دارد كه مستشرقان به تعدادي از آنها اشاره كردهاند. به نظر ميرسد با توجه به اوضاع كنوني جامعه جهاني، لازم است متصديان امور، با محور قرار دادن اين باور اصيل و مشترك، زمينه وحدت و همدلي را بيش از پيش ميان شيعيان و اهل تسنن در سراسر عالم فراهم كنند تا بتوان گامهاي مؤثر و همگرايانهتري در جهت آمادگي براي ظهور امام مهديQ در جوامع اسلامي و حتي فراتر از آن برداشت. منابع 1. ابن بابويه، محمد بن علي(1395). كمال الدين و تمام النعمه، تهران، الاسلاميه. 2. ابوداود، سليمان بن اشعث (1420). سنن ابو داوود، قاهره، دارالحديث. 3. اكبرنژاد، مهدي (1388). بررسي تطبيقى مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت، قم، بوستان كتاب. 4. پطروشفسكي، ايليا پاولويچ (1363). اسلام در ايران: از هجرت تا پايان قرن نهم هجري، مترجم: كريم كشاورز، تهران، انتشارات پيام. 5. الدسوقي، محمد (بيتا). الفكر الإستشراقي؛ تأريخه و تقويمه، قم، موسسه التوحيد للنشر. 6. دهقاني آراني، زهير (1398). بررسي و نقد آراء مستشرقان معاصر در زمينه مهدويت، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي. 7. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1401). سير تحول نگاه مستشرقان به موضوع مهدويت در 150 سال اخير، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي. 8. فرنيش، تيموتي آر. (پاييز و زمستان 1384). «دكترين مهدويت و چالش هزارهگرايي»، مترجم: بهروز جندقي، انتظار موعود، شماره 17، ص 212-223. 9. فقيه ايماني، مهدي (1418ق). اصالت مهدويت در اسلام از ديدگاه اهل تسنن، قم، مؤلف. 10. قنبري، آيت (1385). آينده جهان در نگاه اديان، تهران، نمايندگى ولى فقيه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اداره آموزشهاى عقيدتى سياسى. 11. كرامر، رابرت اس. (بهار و تابستان 1383). «مهديQ»، مترجم: بهروز جندقي، انتظار موعود، شماره 11و12، ص 197-200. 12. مقدسي شافعي، يوسف بن يحيي(1428ق). عقدالدرر في اخبار المنتظر، قم، مسجد مقدس جمكران. 13. Abel, Armand. Changements politiques et littérature eschatologique dans le monde musulman. studiaislamica Studia Islamica, (2), 23-43, 1954. 14. __________. AL-DJJAL. In Encyclopædia of Islam, 2nd Edition (Vol. 2, pp. 76-77). Leiden: Brill, 1965. 15. Clarke, P. B. Islamic Millenarianism in West Africa: A“Revolutionary”Ideology? Religious Studies, 1980, p,16(3). 16. Cook, David. Waiting For The Twelfth Imam: Contemporary Apocalyptic Shiite Literature And Speculation In Lebanon And Iran. In Fundamentalism in the Modern World Vol 1: Fundamentalism, Politics and History: The State, Globalisation and Political Ideologies” By Ulrika Martensson, 2011. 17. _______ . Studies in Muslim apocalyptic. Princeton, N.J.: Darwin Press, 2002. 18. Conder, Claude Reignier. (1884). The Guide of Islam. The Living Age, 160, 643-649. 19. Donaldson, Dwight M. The Shi’ite Religion: a history of Islam in Persia and Irak. London: Luzac and Company, 1933. 20. Filiu, Jean-Pierre. Apocalypse in Islam. (M. B. DeBevoise, tran.). Berkeley, Calif.; London: University of California Press, 2012. 21. Friedmann, Yohanan. Messianic Ideas and Movements in Sunni Islam. Oneworld Academic, 2022. 22. Goldziher, Ignác. Introduction to Islamic theology and law. (A. Hamori & R. Hamori, trans.). New Jersey: Princeton University Press, 1981. 23. Hurgronje, Christiaan Snouck. Der Mahdi. [Erscheinungsort nicht ermittelbar: [Verlag nicht ermittelbar],1885. 24. Leaman, oliver. (2011). The Mahdi as a Source of Doctrinal Differentiation in Islam. The Bright Future,6,60-74 25. Maghen, Ze ’ev. (2008). Occultation in Perpetuum: Shi’ite Messianism and the Policies of the Islamic Republic. The Middle East Journal, 62(2), 232-257. 26. Vaux, Bernard Carra de. Le mahométisme, le génie sémitique et le génie aryen dans l’Islam. Paris: LIBRAIRIE HONORÉ CHAMPION, 1898. 27. Voll, John Obert. Foundations for Renewal and Reform: islamic movements in the eighteenth and nineteenth centuries. In The Oxford history of Islam (pp. 509-547). Oxford: Oxford Univ. Press, 2000. 28. Watt, W. Montgomery. Islamic philosophy and theology. Edinburgh: Edinburgh University Press, 1985. [1] . دو كتاب الغيبه نعماني و كمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق در قرن چهارم و كتاب الغيبه شيخ طوسي در قرن پنجم نگاشته شده است. [2] . قال اميرالمومنين : «إن الذي يصلي عيسى ابن مريم خلفه هو الثاني عشر من العترة التاسع من ولد الحسين بن علي@». [3] . قال علي@: «و نظر إلى ابنه الحسن، فقال: إن ابني هذا … و سيخرج من صلبه يسمي باسم نبيكم، يشبهه في الخلق و لا يشبهه في الخلق يملأ الأرض عدلا». [4] . در اين زمينه ميتوان به كتابهاي متعددي كه در اين باره تدوين شده است، اشاره كرد؛ كتابهايي همچون بررسي تطبيقي آيات مهدويت و شخصيتشناسي امام مهديQ (نجارزادگان، انتشارات سمت، 1389) و يا سير تطور ديدگاه مفسران درباره آيات مهدويت (عبدي چاري، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1401). [5]. محمد مهدى سنوسى در اواسط قرن نوزده از مغرب زمين ادعاي مهدويت كرد. وي قبل از مرگ اعلام كرد، خود او مهدى منتظر نيست؛ بلكه پسرش بعد از وي همان مهدي موعود است (فقيه ايماني، 1418: ص151). [6]. Messianic Ideas and Movements in Sunni Islam [7]. Meir Bar-Asher |
||
![]() |
||


