| بررسي چالشهاي جريانهاي انحرافي در مسير تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي (مطالعه موردي: فرقه شيخيه) | ||
| مهرداد ندرلو – مهدي يوسفيان | ||
![]() |
||
| چكيده
اين پژوهش، به روش توصيفي ـ تحليلي و به شيوه كتابخانهاي به بررسي چالشهاي جريانهاي انحرافي مهدوي، با تأكيد بر جريان شيخيه، در مسير تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي پرداخته است و بهضرورت شناخت و مقابله با اين چالشها و تفسيرهاي نادرست از مهدويت، در جهت پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي تأكيد دارد. از اينرو، در اين تحقيق، چالشهايي كه جريانهاي انحرافي، بهويژه جريان شيخيه در مسير تمدنسازي دولت تراز جمهوري اسلامي ايجاد ميكند؛ شناسايي و تحليل شدهاند. يافتهها نشان ميدهد كه شيخيه در سطح كلان با ناسازگاري ايدئولوژيك، در سطح مياني با آرمان زدايي و در سطح خرد با تضعيف همبستگي اجتماعي، مانع تحقق تمدنسازي دولت تراز اسلامي است. راهكارهاي پيشنهادي، تقويت گفتمان تمدنسازي، نقد علمي جريانهاي انحرافي، آموزش عمومي و تقويت همبستگي اجتماعي را شامل است. واژگان كليدي: جريانهاي انحرافي، تمدنساز، دولت تراز، انقلاب اسلامي، شيخيه. مقدمه تحقق تمدن اسلامي، بدون شك يكي از اهداف و نتايج بنيادين انقلاب اسلامي ايران و دولت متعهد به اصول آن به شمار ميرود كه بر اساس اين هدف برنامهريزي ميكند؛ تمدني كه بر ارزشهاي اسلامي و آموزههاي قرآن كريم و اهلبيتD بنا نهاده شده و به دنبال ترسيم افق جامعهاي عدالتمحور، پيشرفته و معنويتگرا است. دولت تراز انقلاب اسلامي، به منظور دستيابي به اين هدف، به تلاش مستمر و برنامهريزي منسجم براي تحقق اين جامعه مطلوب ملزم است. در همين زمينه، مقام معظم رهبري الگوي گام به گامي را براي دستيابي به تمدن و امت اسلامي ارائه كردهاند كه مراحل انقلاب اسلامي، ايجاد نظام اسلامي، دولت اسلامي و در نهايت كشور اسلامي را شامل است. اين فرآيند از تغييرات انساني و اسلامي بنيادين آغاز شده و در نهايت به ايجاد دولت و كشوري كه بر اساس ارزشهاي اسلامي اداره ميشود، منتهي ميگردد (ر.ك: خامنهاي، بيتا: ج 22، ص 35). [1] باوجود اين هدفگذاري مشخص، جريانهاي انحرافي متعددي در تأثيرگذاري بر مسير دولت تراز انقلاب اسلامي سعي داشتهاند. اين جريانها، با برداشتهاي متفاوت و گاه متناقض از اصول اسلامي، بهويژه در حوزه مهدويت، در جذب پيروان و تأثيرگذاري بر افكار عمومي در تلاش هستند. فرقه شيخيه كه بهعنوان يكي از جريانهاي مهم در تاريخ تشيع شناخته ميشود، نمونهاي از اين گروههاست. اين فرقه با تفسيري خاص از آموزههاي اسلامي و اعتقادات مهدوي، چالشهايي را در برابر تلاشهاي دولت تراز جمهوري اسلامي ايجاد كرده و بهعنوان جرياني انحرافي، يكي از موانع پيشروي آن به شمار ميآيد. بر همين اساس، پژوهش پيشرو تلاش دارد به اين پرسش پاسخ دهد كه جريانهاي انحرافي مهدوي، بهويژه فرقه شيخيه، چه چالشهايي براي تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي ايجاد ميكنند. اين پژوهش كه با استفاده از روش توصيفي_تحليلي و به شيوه كتابخانهاي تدوين شده است، باهدف شناسايي اين چالشها، آنها را در سه سطح كلان، مياني و خرد، تحليل ميكند. ضرورت اين پژوهش در جهت تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي، به بررسي چالشهايي برميگردد كه جريانهاي انحرافي مهدوي در مسير اين هدف ايجاد ميكنند. در شرايطي كه جمهوري اسلامي ايران تلاش ميكند بهعنوان يك الگوي تمدني بر اساس آموزههاي اسلام، عدالت و معنويت، جامعهاي مدني و پيشرو را محقق سازد؛ شناخت موانع و تهديدهاي فكري و اعتقادي كه از سوي گروههاي انحرافي متوجه اين هدف است؛ اهميت دو چنداني مييابد. جريانهايي كه با تفسيرهاي ويژه از آموزههاي مهدوي پايههاي فكري و اعتقادي دولت را تضعيف ميكنند. ازاينرو، بررسي اين چالشها براي درك بهتر و مقابله با اين جريانها، يكي از ضروريات بنيادين پژوهشهاي تمدنسازي و آيندهنگري در مسير تقويت جمهوري اسلامي به شمار ميرود. در زمينه پيشينه بحث آنچه قابلذكر است كه مطالعات پيشين در حوزه تمدنسازي اسلامي و موانع پيشروي آن، به ويژه جريانهاي انحرافي، گسترده و متنوع است و عمدتاً به بررسي كلي تمدن اسلامي، موانع آن پرداختهاند. در اين زمينه، پژوهشهايي نيز به تحليل جريانهاي انحرافي و تأثير آنها بر انقلاب اسلامي اختصاص يافته كه از جمله ميتوان به مقالهاي با عنوان «بررسي راهكارهاي مشترك نفوذ جريانهاي انحرافي معاصر در بستر آموزههاي مهدويت»، نوشته جواد اسحاقيان و حجت حيدري چراتي (انتظار موعود، 1399: ص133-158) و نيز مطالعاتي با عنوان «بررسي و تحليل نقش جريان انحرافي منصور هاشمي خراساني در تقابل با حاكميت فقيه» (جامعه مهدوي، 1403: ص33-68) حجت حيدري چراتي و مهرداد ندرلو و نيز «تحليل تهديدهاي امنيتي و اجتماعي گرايش به جريانهاي انحرافي مهدوي در جامعه ايران» (انتظار موعود، 1402: ص95-120) از نگارنده اين سطور با همكاري حجت حيدري چراتي به چاپ رسيده است. علاوه بر اين، پاياننامه نويسنده با موضوع «بررسي و تحليل چالشهاي جريانهاي انحرافي مهدوي در تقابل با جمهوري اسلامي ايران با تأكيد بر جريان منصور هاشمي خراساني»؛ به برخي از چالشهاي شيخيه در جمهوري اسلامي پرداخته است. بااينحال، پژوهشهاي انجام شده در دهههاي اخير، به طور خاص به چالشهاي جريانهاي انحرافي مهدوي به ويژه شيخيه در مسير تحقق تمدن اسلامي و تأثير آن بر دولت تراز انقلاب اسلامي نپرداختهاند. اين خلأ پژوهشي نشان ميدهد كه موضوع حاضر، نو، و به تحقيقات بيشتر نيازمند است. بهعبارتديگر، اين پژوهش به دنبال پر كردن شكافي در ادبيات پژوهشي موجود در اين حوزه با تأكيد بر جريانهاي انحرافي مهدوي است كه با هدف شناسايي چالشهاي ايجاد شده توسط فرقه شيخيه، و تحليل تأثيرات آن بر روند تمدنسازي متمركز است؛ چرا كه جريانهاي فكري، هنگامي كه از مسير صحيح منحرف شده و به جريانهاي انحرافي يا ضدفرهنگ تبديل شوند، پيامدهاي نامطلوبي بر فرايندهاي اساسي جامعه بر جاي ميگذارند. يكي از اين پيامدها، اتلاف منابع مادي و معنوي و تحميل هزينههاي سنگين در مسير تمدنسازي است كه اين سرمايهها بايد بهجاي مقابله با اين انحرافات، به خلاقيت و نوآوري در عرصههاي مختلف، از جمله ترويج معارف ديني و فرهنگي صرف شود. از اين منظر، جريان انحرافي شيخيه يكي از برجستهترين فرقههاي انحرافي در تاريخ معاصر ايران محسوب ميشود كه از زمان پيدايش خود تاكنون، چالشهاي فكري و اجتماعي متعددي را در جامعه ايران به وجود آورده و با تأثيرات گسترده خود، تحقق دولت تراز انقلاب اسلامي و اهداف تمدني آن را با چالش مواجه كرده است. فعاليتهاي اين فرقه، نهتنها بخش قابلتوجهي از ظرفيتهاي فكري و مديريتي جامعه را به مقابله با خود معطوف كرده، بلكه با ايجاد بسترهاي لازم براي ظهور فرقههايي چون بابيت و بهائيت؛ موجب شده است كه توانمنديهاي جامعهسازي دولت نيز در مقابله با اين انحرافات تحليل رود. بنابراين، در ادامه پس از مفهومشناسي واژگان بنيادين تحقيق و معرفي اجمالي فرقه شيخيه به بررسي اين چالشها خواهيم پرداخت. مفهومشناسي واژگان از آنرو كه واژهها و اصطلاحات علمي اغلب داراي معاني و تفاسير مختلفي هستند و برداشتهاي متفاوت از آنها ممكن است به بروز ابهامات يا سوءتفاهم در نتايج پژوهش منجر گردد؛ در آغاز به مفاهيم واژگان كليدي تحقيق كه عبارت است از چالش، جريانهاي انحرافي، تمدن و دولت تراز اشاره ميكنيم تا زمينه مشترك فهم و تحليل موضوع براي مخاطبان فراهم شود. چالش واژه «چالش» در لغتنامههاي فارسي همچون معين و دهخدا به معاني مختلفي مانند «جنگ و جدال»، «زدوخورد»، «مصارعت»، «كشتي» و «تلاش» آمده است (دهخدا، 1377: ج 6، ص8020 و معين، 1381: ج1، ص551). در اصطلاح نيز بهويژه در حوزههاي علوم سياسي و اجتماعي، چالش بيشتر معادل واژه انگليسي “Challenge” در نظر گرفته ميشود (باطني، 1396: ج1، ص137) و به معناي رويارويي با يك وضعيت دشوار يا جديد است كه نيازمند تلاش، عزم، و گاه تغيير در ساختار يا نگاه جامعه است (ذوعلم، 1384: به نقل از، Webster’s Dictionary, New York, 1968). در ادبيات معاصر فارسي، چالش به وضعيتي اطلاق ميشود كه روند جامعه را از بيرون تهديد و تعادل آن را مختل ميكند و مستلزم مواجههاي سرنوشتساز و پرتوان است. اين مفهوم در پنج ويژگي كلي خلاصه ميشود: عينيبودن، جديد بودن، اثرگذاري بر آينده، بيروني و غيرارادي بودن، و نيازمند تلاش سرنوشتساز و فراگير براي حفظ تعادل (ذوعلم، 1384: ص344-337). بر همين اساس، مراد از چالش از نظر نويسنده وضعيتي است كه روند جامعه را از درون و يا بيرون مورد تهديد قرار ميدهد و غلبه بر آن نيازمند تلاش مستمر است. تمدن لغتشناسان كلمه «تمدن» را از ريشه عربي «مدينه» دانسته و به «مدنيت» و «شهرنشيني» تعريف كردهاند (ابن فارس، 1404: ج 5، ص 306؛ شرتوني، 1374: ج 5، ص 178؛ دهخدا، 1377: ج 5، ص 563 و عميد، 1389: ص365). اين واژه در اصطلاح به معناي مجموعهاي از دستاوردهاي مادي و معنوي جامعه است كه بهمرور و طي فرايندي منسجم پديدآمده و از هماهنگي و نظم اجتماعي برخوردار است. اين مفهوم اغلب با فرهنگ پيوندي نزديك دارد؛ اما گستردگي و شمول آن وسيعتر است و دربرگيرنده ساختارهاي پيچيدهتري مانند فناوري، شهرسازي، معماري، و نظم اجتماعي پايدار است؛ لذا برخي پژوهشگران تمدن را بهعنوان سطحي عاليتر از فرهنگ توصيف كردهاند كه عناصر ملموس و قابلمشاهده را نيز شامل ميشود و در عين حال، فرهنگ را به مثابه بطن پوياي آن، كه ارزشها و باورهاي جامعه را بازتاب ميدهد؛ ميدانند (ر.ك: ابراهيمنژاد، پورعباس، 1400: ص17-27 و طوسي، 1371: ص209-210). مراد ما از تمدن، بهويژه در زمينه تمدنسازي انقلاب اسلامي، ساختاري گسترده و هماهنگ از باورها، ارزشها، نهادها، و رفتارهايي است كه با الهام از اصول و آموزههاي اسلامي براي ايجاد جامعهاي ايدهآل و تراز انقلاب اسلامي شكل ميگيرد. دولت تراز واژه «دولت» از نظر لغوي به معناي انتقال چيزي به دست فردي و سپس به دست ديگري است. گفته شده كه «دَولة» و «دُولة»، هم در امور مالي و هم در جنگ به كار ميروند؛ با اين تفاوت كه «دُولة» (با ضم) بيشتر در زمينه غلبه مالي و ثروت به كار ميرود و «دَولة» (با فتح) در جنگ (ابن منظور، بيتا: ج1، ص252). در لغت نامههاي فارسي نيز اين واژه به معناي نيكبختي، مال و پيروزي، گروهي كه بر كشوري حكومت كنند تعريف شده است (معين، 1381: ج1، ص706؛ نفيسي، 1355: ج2، ص800 و دهخدا، 1377: ج8، ص11270). از نظر اصطلاحي، دولت ساختار حكومتي جامع است كه با اهداف خاصي، از جمله تأمين حاكميت بر سرزمينهاي معيّن و حمايت از مردم آن ايجاد ميشود كه براي ايجاد و حفظ يك دولت پايدار، به مؤلفههايي چون دين، امنيت عمومي، رفاه اقتصادي، اقتدار حاكم، اميد به آينده و عدالت اجتماعي نياز است (الصلاحات، 1427: ص112). در اين جستار مراد از دولت تراز، دولتي است كه ارزشها، اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي را در تمام ابعاد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خود به طور كامل اجرا كند كه همه اركان نظام از قوه مقننه، مجريه و قضائيه و ساير نهادها را شامل است. دولت تراز انقلاب اسلامي بايد ويژگيهايي از قبيل توجه به ارزشهاي اسلامي، مردميبودن، عدالتمحوري، و مقاومت در برابر نفوذ بيگانگان داشته باشد. اين نوع دولت در مسير تمدنسازي اسلامي و حركت بهسوي ظهور، نقش كليدي ايفا ميكند. جريانهاي انحرافي «جريان» در لغت به معناي رفتن، روانشدن و وقوع يافتن امري آمده است (راغب، 1375: ص147؛ معين، 1381: ص530 و دهخدا، 1377: ص7673). جريان در اصطلاح علوم اجتماعي، به گروههاي سازمانيافته با عقايد مشخص و هدف تأثيرگذاري بر جامعه اطلاق ميشود. اين گروهها داراي رهبري، پيروان، ايدئولوژي مشخص و فعاليتهاي هدفمند است (خسرو پناه، 1394: ص9؛ مظفري، 1396: ص15). «انحراف» نيز برگرفته از ريشه «حرف» به معناي تغيير و انصراف لفظ از معناي اوليه است[2]. ابن منظور اين واژه را به ميل پيداكردن از چيزي به چيز ديگر و ابن فارس به خروج از حد اعتدال، تمايل و جانبداري از طرف ديگر معنا كردهاند (ابن منظور، بيتا: ج9، ص43؛ ابن فارس، 1404: ج2، ص42). در اصطلاح علوم مختلف معناي متعددي براي انحراف ارائه شده است كه در مجموع به معناي دور شدن از مسير صحيح و معيارهاي پذيرفته شده اطلاق ميگردد (ر.ك: صليبا، بيتا: ج1، ص169؛ صدر، 1383: ص16 و سليمي، 1385: ص122). در نگرش ديني، انحراف از مسير تكامل و بندگي خداست كه به وسيله تحريف دين و باورها صورت ميگيرد (صدر، 1383: ص16). بنابراين، مراد ما از جريانهاي انحرافي گروههايي هستند كه با تحريف آموزههاي ديني، بهويژه در حوزه مهدويت، به دنبال تغيير باورها و رفتارهاي افراد جامعه هستند. اين گروهها با ايجاد تشكيلات و سازماندهي پيروان، بهصورت هدفمند به دنبال تأثيرگذاري بر جامعه و ايجاد تغييرات اجتماعي هستند. شيخيه «شيخيه» يكي از جريانهاي مذهبي شيعه اماميه است كه در اوايل قرن سيزدهم هجري توسط شيخ احمد احسايي (1166-1241ق) بنيانگذاري و به دليل پيروي از افكار شيخ احمد به شيخيه معروف گشت[3] (سايت الابرار، بيتا: ص1 و الشخص، 1416: ص246). پس از درگذشت او، سيد كاظم رشتي رهبري فرقه را به دست گرفت، و به ترويج ديدگاههاي شيخ پرداخت (سراج، 1388: ص74). او هنگام مرگ، شاگردان را به نزديك بودن ظهور امام زمان نويد ميداد (خاوري، 134بديع: ص20و 32و 35) و بر اساس همين براي خود جانشيني انتخاب نكرد. با مرگ سيد كاظم در سال 1259 قمري و عدم تعيين جانشين، انشعاب در ميان پيروان آغاز و فرقه به شاخههاي مختلف تقسيم شد و عدهاى از شاگردانش مدعى جانشينى او شدند كه همين امر به بروز اختلاف ميان پيروان شيخيه انجاميد. برخي از مهمترين انشعابها در شيخيه عبارتند از: 1. شيخيه آذربايجان كه يكي از شاخههاي مهم شيخيه بود و در آذربايجان، بهويژه تبريز گسترش يافت و توسط سه خاندان اصلي حجت الاسلام، ثقة الاسلام و احقاقي رهبري ميشد (حاج قلي و ديگران، 1394: ص54). 2. عليمحمد شيرازي، معروف به «باب» نيز با جذب برخي ديگر از شيخيان، انشعاب ديگري را در شيخيه پديد آورد (افراسيابي، 1382: ص11). فرقه شيخيه كرمان كه تمركز پژوهش بر اين شاخه از شيخيه خواهد بود، انشعاب ديگري است كه در جريان شيخيه به رهبري حاجمحمد كريمخان كرماني ايجاد شد (همان و مشكور، 1386: ص267). محمدكريم خان كرماني (1225-1288ق) در اواسط قرن سيزدهم هجري در كرمان متولد شد (كربن، 1346: ص49 و بامداد، 1374: ج4، ص1). وي كه تحت تأثير آموزههاي شيخ احمد احسايي و سيد كاظم رشتي بود به يكي از برجستهترين چهرههاي جريان شيخيه تبديل شد (همان، ص52 و بامداد، 1374: ص2-3). كرماني با بهرهگيري از امكانات مالي پدر، به تحصيل علوم اسلامي و تأليف آثار متعدد پرداخت. آثار او كه به بيش از 267 عنوان ميرسد كه در پانزده فصل در كتاب فهرست مشايخ عظام جلد دو جمعآوري شده (ابراهيمي، بيتا: ص315و542) و طيف گستردهاي از موضوعات ديني، فلسفي و اجتماعي را در بر ميگيرد. بر همين اساس نيز، برخي بر اين باورند كه شيخيه اگرچه توسط شيخ احمد احسايي بنيان نهاده شد و سيد كاظم رشتي آن را گسترش داد؛ شكوفايي و بلوغ آن مديون تلاشهاي حاجمحمد كريمخان كرماني است؛ لذا تأكيد ميكنند كه كرماني با نگاهي جامع و فراگير، نهتنها به مباحث فلسفي و كلامي پرداخت، بلكه به مسائل اجتماعي و سياسي نيز توجه جدي نشان داد، و با طرح مباحثي چون رابطه دين و دولت، مشروعيت حكومت و حتي جهاد عليه استعمار، ابعاد جديدي به انديشه شيخيه افزود (صالحي، 1380: ص168). به همين دليل، بسياري از پژوهشگران، كرماني را طراح اصلي و سازماندهنده اين جريان ميدانند كه با نظاممند كردن انديشههاي شيخيه، آن را به يكي از جريانهاي مهم فكري شيعه تبديل كرد (باستاني پاريزي، 1363: ص241 و صالحي،1380: ص168). محمدكريم خان كرماني براي پس از خود، پسرش، حاجمحمد خان (۱۲۶۳-۱۳۲۴ق) را به جانشينى خود منصوب كرد. با اينحال، پس از مرگش بر سر جانشينى وي اختلاف افتاد؛ ولي اكثريت شيخيه كرمان، جانشينى محمدخان را پذيرفتند و بعد از او زينالعابدين خان (۱۲۶۰-۱۳۷۶ق) و پس از او ابوالقاسم خان (۱۳۱۴-۱۳۸۸ق) و سپس عبدالرضا خان (۱۳۴۰ق) و در ادامه حاج سيد على موسوى بصري به رياست شيخيه كرماني برگزيده شدند. رهبران شيخيه كرمان از محمد كريمخان كرماني تا سيد علي موسوي، آثار متعدي در موضوعات مختلف تأليف كردهاند كه با وجود حجم بالاي آثار، تحليل انديشههاي آنها غالب موارد به دليل تلفيق عرفان و تصوف با مباحث اجتماعي و سياسي و رعايت احتياطهاي ناشي از شرايط زمانه؛ با چالشهايي همراه است كه انسجام منطقي آثار آنها را تحتتأثير قرار داده است. با اينحال، بررسي دقيق آموزهها و آثار شيخيه كرمان نشان ميدهد كه اين فرقه برداشتهاي خاصي از مهدويت، حكومت، و تكاليف اجتماعي در عصر غيبت ارائه ميكند كه با اهداف تمدنسازانه انقلاب اسلامي و دولتِ تراز آن ناسازگار است. اين برداشتها، ترويج جدايي دين از سياست، نفي مشروعيت حكومت ديني در عصر غيبت، ترويج نااميدي اجتماعي و نااميدي از دستيابي به اهداف مطلوب در عصر غيبت معصوم، آرمان زدايي از جامعه، ايجاد شكاف در همبستگي ملي، و ترويج خشونت فرقهاي را شامل ميشود؛ لذا تحليل اين موارد ميتواند اصول و مباني انديشه سياسي شيخيه را روشن كند؛ بهويژه در زمينه ديدگاه اين جريان نسبت به حكومت در عصر غيبت و رابطه دين و دولت كه چالشهايي جدي براي فرآيند تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي ايجاد ميكنند. در همين زمينه، براي بررسي چالشهاي موجود در مسير تمدنسازي دولتِ تراز انقلاب اسلامي با تمركز بر فرقه شيخيه كرمان؛ اين مؤلفهها در سه سطح كلان، مياني و خرد مورد مطالعه قرار ميگيرند. اين سه سطح، با توجه به الگوي گام بهگام رهبر انقلاب[4] براي ايجاد دولت تراز تمدنساز، بهصورت زير تعريف ميشوند: سطح كلان، شامل ايجاد نظام اسلامي، سطح مياني مربوط به تشكيل دولت اسلامي، و سطح خرد، ناظر بر ايجاد كشور اسلامي كه رفتارهاي فردي و تعاملات اجتماعي در سطح جامعه را شامل است. در اين مطالعه، ايجاد انقلاب اسلامي، بهعنوان يك رويداد تاريخي و مرحلهاي مقدماتي براي دستيابي بهنظام، دولت، و كشور اسلامي در نظر گرفته شده است و از اين سه سطح بررسي مجزا نميشود. چالش شيخيه در مؤلفههاي كلان دولت اسلامي مؤلفههاي كلان در اينجا به كليت نظام و چارچوبهاي كلي آن اشاره دارد. در اين سطح، مفاهيم گستردهاي، مانند ايدئولوژي، و ساختار كلي نظام از منظر تقابل در مشروعيت مورد بررسي قرار ميگيرد. اين مرحله، ايجاد يك ساختار كلان مبتني بر اصول و ارزشهاي اسلامي را شامل است كه زيرساختهاي اساسي يك جامعه اسلامي را شكل ميدهد. تحليل ناسازگاري ايدئولوژيكي «ناسازگاري ايدئولوژيكي» در شيخيه، به معناي تفاوت بنيادين باورها و انديشههاي اين فرقه با ايدئولوژي انقلاب اسلامي است. اين ناسازگاري در حوزههاي مختلفي نمود پيدا ميكند كه يكي از مهمترين آنها، تفسير متفاوت از نقش دين در سياست است. درحاليكه انقلاب اسلامي، بر اساس آموزههاي اسلامي، به دنبال ايجاد حكومت اسلامي مبتني بر دين است، فرقه شيخيه با پذيرش جدايي دين از سياست (ر.ك: كرماني، 1313: ص34-38)؛ اين رويكرد را با ترديد مواجه ميكند و با تمركز بر عقايد خاص خود، غالباً از ساختارهاي سياسي و اجتماعي مرسوم فاصله گرفته است و بر اين اساس، در مقابل نظام مشروع اسلامي قرار ميگيرد: ترويج انديشه جدايي دين از سياست در فرقه شيخيه يكي از مهمترين چالشهاي ايدئولوژيك جريانهاي انحرافي مهدويت از جمله شيخيه، در مسير تمدنسازي دولت تراز؛ نگرش خاص آن به رابطه دين و سياست و ترويج آن در جامعه است. اين فرقه با تأكيد بر فردگرايي و توجه به ظواهر دين، نقش دين در عصر غيبت را به حوزه فردي و معنوي محدود ميداند و دخالت علما در امور سياسي و اجتماعي را در اين دوره نفي ميكند (همان). بر اين اساس، هرچند در عقايد شيخيه علما جايگاهي برابر با سلاطين دارند؛ هر يك از ايشان وظيفه خاص خود را دارد. بهعبارت ديگر، علما و فقها در عصر غيبت متولي امور ديني هستند و پادشاهان عهده دارد امور دنيوي؛ لذا وظايف عمده علما «تعليم جاهلان» (كرماني، 1394: ج 8، ص7) و «حفظ دين از مندرش شدن» است (كرماني، 1313: ص35). بر همين اساس، محمدكريم خان كرماني رهبر شيخيه كرمان، هيچ شأن سياسي و اجتماعي براي علما در عصر غيبت قائل نيست و بر اين باور است: آنچه امروز بر علما شايسته است، گوشهگيري و زهد در دنياست و متعرض احدي از آحاد نشدن… حتي آنكه امر به معروف و نهي از منكر در بسياري از جاها ساقط است تا ظهور امام (همان). به همين دليل، بر اين باور است علمايي كه به دنبال دخالت در امور سياسي هستند، اغراضي دنيا طلبانه و حب رياست دارند كه بر اثر غفلت از خدا و دوري از علم حقيقي است، و تكليف احدي از علما دخالت در امور اجتماعي نميباشد (همان، ص37). ايدهاي كه البته تنها در دايره اين گروه محدود نماند، بلكه در جريانهاي ديگر نيز مطرح شد. جريانهايي كه يا خود مستقيماً از شيخيه متأثر بودند، مانند بابيت و بهائيت و يا واكنشي بودند در برابر پيامد جريان شيخيه، مانند انجمن حجتيه كه اساس كار خود را مبارزه با بهائيت تعريف ميكرد (جعفريان، 1382: ص229 و گروه تأليف باشگاه انديشه، 1386: ص10و30). هرچند اين دو جريان در تقابل با يكديگر قرار داشتند، اما در پذيرش اين ديدگاه كه حكومت ديني از سياست جداست، همداستان بودند (عبدالبهاء، 1325: ص19-30 و گروه تاليف باشگاه انديشه، 1384: ج2، ص31و32). بابيت و بهائيت اين انديشه را بهطور مطلق تبليغ ميكرد و انجمن حجتيه، دستكم در عصر غيبت، معتقد بود هرگونه تلاش براي جامعهسازي بهدست غير معصوم، شكست خورده و بينتيجه است (ر.ك: باقي، 1363: ص168). بر همين اساس، جريانهاي متعددي با الهام از اين مشرب فكري شيخيه، خود را بهعنوان پيروان قرائت صحيح از دين معرفي كرده و خود را مقابل انقلاب اسلامي قرار ميدهند. اين، در حالي است كه بنيانگذار انقلاب اسلامي، امام خميني، با ايجاد تحول در نگرش ديني مردم كه دين را صرفاً وسيلهاي براي مسائل شخصي مانند نماز و روزه ميدانستند؛ رسالت نظامسازي، تمدنسازي و جامعهسازي را براي دين تعريف كردند (خامنهاي، بيتا: ج 42، ص9) و بر اين باور بودندكه شعار جدايي دين از سياست، شعاري استعماري است تا به اين وسيله از حاكميت اسلام جلوگيري شود (خميني، 1389: ج8، ص184). بدين ترتيب، فرقه شيخيه در قرون نوزدهم ميلادي نقش محوري در ترويج اين تفكر ايفا كرد و با ارائه تعبيري جديد از برخي مفاهيم ديني، بهسرعت در جامعه شيعه نفوذ كرد و نخستين بار، اين فرقه نقش اساسي در تبديل يك ايده به يك ايدئولوژي منسجم را در جهان تشيع بر عهده گرفت؛ لذا اين تفاوت بنيادين در نگرش به دين، ميان فرقه شيخيه و اهداف انقلاب اسلامي، شيخيه را بهعنوان جرياني انحرافي در مسير تمدنسازي اسلامي مطرح ميسازد؛ زيرا عدمپذيرش نقش علما در امور سياسي و اجتماعي توسط شيخيه، به محدودكردن نقش دين در جامعه انجاميده و مانعي اساسي در مسير تحقق دولت تراز انقلاب اسلامي و حاكميت پايدار و جامع ميگردد. مشروعيتزدايي از دولت تراز انقلاب يكي ديگر از محورهاي اصلي جريانهاي انحرافي از جمله شيخيه، عدمپذيرش مشروعيت قيام در دوران غيبت و تأكيد بر قيام همراه با امام معصوم است[5] (كرماني، 1313: ص34؛ همان، 1351: ص127-164 و كرماني(الف)، بيتا[6]: ص765). بدين سبب، در عقايد فرقههايي نظير شيخيه، تشكيل حكومت اسلامي به دست افراد غيرمعصوم در دوران غيبت فاقد مشروعيت است (همان، بيتا: ج 4، ص164)؛ و تنها مشروعيت حكومت به حضور امام معصوم وابسته است و فقط اوست كه ميتواند حكومت تشكيل دهد (كرماني، 1351: ص127). در همين زمينه، حاج محمد كريمخان كرماني در باب قيام مسلحانه اظهار ميدارد: «جهاد با غير امام مفترض الطاعه، حرمتش مثل حرمت ميته و خون و گوشت خوك است» و تنها قيامي مشروع است كه در كنار امام معصوم و عادل باشد (كرماني (ب)، بيتا: ص66). بر همين اساس، در نگاه رهبر شيخيه كرمان، هر كس در زمان غيبت امام عصر خروج كند و دست به قيام مسلحانه بزند، مصادق جبت و طاغوت خواهد بود و چنين شخصي دچار فسق ظاهري است (كرماني، 1313: ص35 و همان، 1351: ص127و 164). در اين نگرش، نهتنها قيامهايي كه صورت ميگيرد، از پيش شكست خورده تلقي ميشوند (همان، 1313: ص35)، بلكه اساساً چون در مخالفت با دولتها بر خلاف مشيت و اراده الاهي قدم برداشتهاند، اين قيام و خروج عليه آنها، مخالفت و مكابره با خداوند تلقي ميگردد (همان و همان (ب)، بيتا: ص13). در اين نگرش، حكومتهاي مبتني بر نظام پادشاهي كه در عصر غيبت حاكميت دارند، با اين تفسير نه تنها نامشروع نيستند، بلكه مخالفت با آنها نامشروع و ستيز با امر قدسي است. بر اين پايه، چون اصل تشكيل حكومت ديني بر عهده معصوم نهاده شده است؛ تشكيل حكومت مبتني بر دين از اساس نامشروع تلقي ميگردد. اين ديدگاههاي شيخيه نشان دهنده نگرش بنيادين به مشروعيت حكومت و قيام در دوران غيبت است. تأكيد بر حضور امام معصوم بهعنوان تنها منبع مشروعيت حكومت، نشاندهنده رويكرد محافظهكارانه و سنتي است كه هرگونه تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي به دست افراد غيرمعصوم را مردود ميداند. اين نگرش، به طور مستقيم، با وظايف وليفقيه كه توسط امام خميني مطرح شد و به عنوان جايگزيني مشروع براي دوران غيبت تأكيد دارد؛ در تضاد قرار ميگيرد. بر اساس اين انديشه، انقلاب اسلامي ايران از همان آغاز در مسيري غير از مسير مورد رضايت و اراده الاهي قدم گذاشته و در تضاد با اراده مشيت الاهي قرار گرفته است، و به دليل اين تضاد و تشكيل حكومت ديني كه تنها بايد امام زمانQ آن را ايجاد كند؛ نامشروع تلقي ميگردد. بر همين اساس، علماي شيخيه طبق مبناي ديني خود نهتنها نميتوانند با انقلاب اسلامي همراه شوند، بلكه بر اساس گفتمان ديني خود، بايد اين تضاد را براي جامعه تبيين كنند تا در مسيري كه مورد رضاي الاهي نيست، وارد نشوند. بنابراين، انديشههاي شيخيه، با تأكيد بر مشروعيت انحصاري حكومت به دست امام معصوم و نفي هرگونه قيام و تشكيل دولت توسط غيرمعصوم در عصر غيبت، چالشي بنيادين براي شكلگيري دولت تراز انقلاب اسلامي ايجاد ميكنند. اين رويكرد نهتنها همراهي پيروان شيخيه با نظام اسلامي را غيرممكن ميكند، بلكه گفتمان آنها ميتواند زمينهساز تضعيف مشروعيت نظام و ترويج ايدههاي مخالف تمدنسازي اسلامي شود. ازاينرو، مواجهه با اين چالش فكري، يكي از الزامات حياتي دولت تراز انقلاب اسلامي در مسير دستيابي به تمدن نوين اسلامي است. مؤلفه مياني: چالش در تشكيل دولت اسلامي مراد از «مؤلفه مياني» در اينجا، عواملي است كه در سطحي ميانِ كلان و خرد قرار دارند و به طور مستقيم يا غيرمستقيم بر گروهها و سازمانها تأثير ميگذارند. اين عوامل، نقش واسطهاي ميان مؤلفههاي كلان و مؤلفههاي خرد ايفا ميكنند. اين مرحله تشكيل نهادهاي حكومتي و اجرايي بر مبناي ارزشهاي اسلامي را شامل است و بر نحوه مديريت و اداره كشور تمركز دارد. در اين زمينه، به ارزيابي تأثير فرقه شيخيه بر تشكيل دولت اسلامي و چگونگي همسويي يا ناسازگاري آن با دولت اسلامي ميپردازيم. اين ارزيابي بررسي عوامل فكري و اجتماعي را شامل ميشود كه در فرآيند تشكيل و تثبيت دولت اسلامي نقش دارند و ميتوانند در دستيابي به دولت تراز انقلاب اسلامي و تحقق اهداف تمدني تأثيرگذار باشند كه در اين جا به دو نمونه از اين چالشها ميپردازيم: آرمان زدايي از دولت تراز انقلاب اسلامي و ترويج نوميدي اجتماعي جريان شيخيه با توجه به نوع نگرش خود به مسائل آخرالزماني و عصر غيبت، رويكردي ركودگرا و فاقد آرمان را ترويج ميدهد. اين رويكرد نهتنها با انديشههاي پوياي اسلامي در تضاد است، بلكه زمينهساز آرمان زدايي از تشكيل دولت اسلامي و القاي نااميدي نسبت به دستيابي به اهداف متعالي است و مانعي جدي در مسير تحقق آرمانهاي اسلامي به شمار ميرود. در همين زمينه، انديشههاي برخي رهبران شيخي، بهويژه ديدگاههايي كه محمدكريم خان كرماني در آثار خود مطرح كرده است؛ نمونهاي از رويكردهايي است كه ميتواند به تضعيف آرمانهاي دولت تراز انقلاب اسلامي و ترويج نااميدي اجتماعي بينجامد. در اين رويكرد، علاوه بر اينكه تشكيل حكومت ديني نامشروع است، بهطور كلي تلاش براي ايجاد آن بيفايده تلقي ميشود. استدلال اين رهبران بر پايه اين باور است كه اراده خداوند بر ادامه حكومتهاي موجود تا زمان ظهور امام عصرQ قرار گرفته و هرگونه تلاش براي ايجاد جامعه ديني يا مقابله با حكومتها در عصر غيبت، نتيجهاي جز شكست و نابودي نخواهد داشت و كساني كه به چنين اقدامي دست بزنند، تنها خود و ديگران را در معرض هلاكت قرار خواهند داد و چون خداوند انقراض اين دولتها را تا زمان ظهور نخواسته است، هرگونه منازعه و قيام عليه آنها، از سوي رهبران شيخي كار عبث و احمقانه تلقي ميگردد (كرماني، 1313: ص 34-36). اين ديدگاه كه بر انفعال، ركود، و پذيرش شرايط موجود تأكيد دارد، با نفي مشروعيت تشكيل حكومت ديني در عصر غيبت، بسترهاي نااميدي اجتماعي را تقويت ميكند و با ارائه تصويري جبرگرايانه از تاريخ، مسئوليت اجتماعي و سياسي مسلمانان را ناديده ميگيرد و آنان را به پذيرش منفعلانه هر نوع سلطه دعوت ميكند. در نتيجه همين انديشه ركودگرا و بيآرمان در شيخيه است كه عبدالرضا خان ابراهيمي، رهبر پنجم شيخيه كرمان، اين انديشه را با طرح مفهومي همچون «دوره سلطنت حيوانيت» بسط ميدهد. او دوران غيبت را بهعنوان زماني تعريف ميكند كه در آن، تمامي ارزشهاي انساني به زوال ميگرايند و فساد بر جامعه چيره ميشود. در چنين فضايي، نااميدي از هرگونه سامان يافتن جامعه ديني بهعنوان واقعيتي محتوم معرفي شده و اميد به اصلاح اجتماعي تنها به دخالت مستقيم دست غيب و ظهور امام معصومQ موكول ميگردد (ابراهيمي، بيتا: ص268).[7] اين ديدگاه، با تقليل آرمانهاي اسلامي به شرايط آخرالزماني، ظرفيتهاي جوامع مسلمان را براي شكلدهي به تمدن پيشرو و متعالي، بهشدت محدود ميكند و در حاليكه آموزههاي اسلامي تأكيد بر آمادگي و تلاش مستمر براي تحقق عدالت و بسترسازي براي ظهور دارند؛ اين تفسير، هرگونه اقدام بشري را از پيش به شكست محكوم ميداند. نتيجه چنين رويكردي، شكلگيري نوعي فرهنگ انفعال، بيمسئوليتي اجتماعي، و پذيرش وضعيت موجود است كه به ترويج نااميدي اجتماعي و تضعيف حركتهاي اصلاحگرايانه منجر ميشود و پايههاي تمدني شكلگيري دولت تراز انقلاب اسلامي را با چالش جدي روبهرو ميكند. اين ديدگاه با تلقين بيثمري تلاشهاي ديني و سياسي، عملاً زمينه نوعي جبرگرايي اجتماعي و سياسي را فراهم ميآورد كه ميتواند، به خنثيسازي انگيزههاي مردمي و در نتيجه آرمان زدايي از اركان سياسي كشور و كاهش پويايي فكري جامعه منجر شود. تأكيد بر بيثمر بودن تلاشها براي اصلاح جامعه، به طور مستقيم بر روحيه اجتماعي تأثير منفي ميگذارد و احساس نااميدي به تغييرات مثبت را تقويت ميكند. اين نااميدي اجتماعي، بهويژه در ميان جوانان و نخبگان، ميتواند انگيزههاي آنان را براي مشاركت در عرصههاي سياسي و اجتماعي كاهش دهد و آرمانگرايي ديني را كه يكي از اصول بنيادين انقلاب اسلامي است، به چالش بكشد. علاوه بر اين، اين ديدگاه زمينهساز نوعي تناقض در مسئوليتهاي ديني و اجتماعي افراد است. از يك سو، دين به اصلاح جامعه و مبارزه با نابرابريها و ظلم فراميخواند، و از سوي ديگر، پذيرش بيچون و چراي حكومتهاي غيرديني بهعنوان مشيت الاهي، عملاً فرد را از ايفاي نقش اصلاحگرانه باز ميدارد. اين تناقض، نهتنها به تضعيف هويت ديني افراد ميانجامد، بلكه به شكاف ميان تعاليم ديني و واقعيتهاي اجتماعي دامن ميزند. هزينه سازي بر تمدنسازي دولت تراز يكي ديگر از چالشهاي جريان شيخيه، ايجاد اختلافات مذهبي و اجتماعي است كه موجب هزينهسازي براي دولت ميشود. اين جريان، منابع و نيروهاي كشور را به سمت مديريت و مقابله با شبهات و انحرافات سوق ميدهد و بار اضافي بر عهده نظام وارد ميكند؛ بهگونهاي كه در دوران انقلاب اسلامي و پيش از آن، تلاشهاي گستردهاي براي پاسخگويي به شبهات و مقابله با انحرافات اعتقادي جريان شيخيه و فرقههاي منشعب از آن صورتگرفته است. بخشي از اين اقدامات در قالب تأليفات علمي و پژوهشي نمود يافتهاند. از جمله اين آثار ميتوان به كتابهايي همچون «تنبيه الانام علي مفاسد ارشادالعوام»، اثر سيد محمدحسين مرعشي شهرستاني (1315–1255ق)؛ «خرافات شيخيه يا كفريات ارشادالعوام»، نوشته شيخ محمد خالصي كاظمي (1367)؛ «تحقيقي در تاريخ و عقايد شيخگري، بابيگري، بهائيگري و كسرويگرايي»، اثر يوسف فضايي؛ «جستارهايي از تاريخ بهائيگري»، نوشته عبدالله شهبازي و «تاريخ و انديشه شيخيه از آغاز تا كنون»، تأليف سيد محمدحسن آل طالقاني؛ «شيخيه و غلو در امامت»، اثر محمدعلي افضلي و «فرقههاي انحرافي: شيخيه، بابيه، بهائيت»، نوشته جمعي از پژوهشگران مركز تخصصي مهدويت اشاره كرد. علاوه بر اينها، مقالات و پاياننامههاي متعددي به تبيين و نقد انحرافات فكري شيخيه و جريانهاي مرتبط با آن اختصاصيافته است. اين تلاشها اگرچه براي صيانت و دفاع از انديشه اسلامي ضروري بودهاند؛ بخش قابلتوجهي از ظرفيت علمي و فكري جامعه را كه ميتوانست در حوزه نوآوريهاي مهدوي و گسترش انديشه ديني صرف شود، به مقابله با اين انحرافات معطوف ساختهاند. اين امر روند پيشبرد تمدن نوين اسلامي توسط دولت تراز را با چالشهايي مواجه كرده و منابعي را كه ميتوانست در جهت پيشرفتهاي علمي و فرهنگي به كار گرفته شود، به سمت مديريت و پاسخگويي به اين انحرافات سوق داده است. چالش آفريني جريان شيخيه براي تحقق نظام و دولت اسلامي، بهويژه در دوران مبارزات انقلابي مردم ايران عليه رژيم پهلوي، بهوضوح نمايان ميشود. در اين دوره، آثار بزرگان شيخيه، مانند «سي فصل» و «ازهاق باطل» از محمد كريمخان كرماني و «سياست مدن» از عبدالرضا خان ابراهيمي (منتشرشده در سالهاي 1350 تا 1351)؛ بر جدايي دين از سياست و عدم مشروعيت قيام در عصر غيبت تأكيد داشتند. به طور خاص، كتاب «سياست مدن»، با استناد به سيره نواب اربعه، مداخله روحانيت در امور سياسي را نامشروع و وظيفه روحانيت را محدود به حوزههاي غيرسياسي ميدانست (ابراهيمي، سياست مدن، به نقل از صالحي، 1380: ص 179). اين رويكرد نهتنها هزينههاي فكري و اجتماعي قابلتوجهي بر دولت انقلاب اسلامي تحميل كرد، بلكه در زمان شكلگيري انقلاب نيز با ارائه تفكرات مخالف انديشههاي انقلابي امام خميني، تلاش داشت جامعه را از همراهي با اين حركت بازدارد و مشروعيت ايجاد نظام و دولت اسلامي را با ترديد مواجه كند. اين موضوع با هشدارهاي امام خميني درباره ترويج شبهات جدايي دين از سياست توسط جريانهايي مانند شيخيه و وابستگان به استعمار غرب و رژيم پهلوي مواجه شد. امام خميني اين انديشهها را حربهاي براي به حاشيه راندن روحانيت و جلوگيري از تحقق اسلام راستين در جامعه ميدانستند (خميني، 1389: ج10، ص15؛ ج6، ص21؛ ج3، ص227؛ ج17، ص204؛ ج18، ص52 و …). بنابراين، جريان شيخيه با ترويج تفكراتي كه مشروعيت نظام اسلامي را به چالش ميكشيد؛ نهتنها بار اضافي بر دوش انقلاب اسلامي وارد كرد، بلكه در تقابل مستقيم با انديشههاي امام خميني قرار گرفت كه انديشههاي ايشان بر نقش كليدي اسلام در عرصه اجتماعي و سياسي تأكيد داشتند. مؤلفههاي خرد: چالش در ايجاد كشور اسلامي اين مرحله به تحقق ارزشهاي اسلامي در سطح جامعه، فرهنگ عمومي و سبك زندگي مردم در كشور اسلامي مربوط ميشود؛ لذا آسيب جريانهاي انحرافي در سطح خرد به جامعه و مردم در نظام و دولت اسلامي اشاره دارد و رفتارهاي فردي، تعاملات اجتماعي، فرهنگ و ارزشهاي آن را شامل است كه ميتواند، مسير تمدنسازانه دولت تراز انقلاب را با چالش مواجه كند. برخي از اين چالشها در اين سطح عبارت است از: تضعيف همبستگي اجتماعي و ارزشهاي مشترك «همبستگي اجتماعي» بهعنوان پيوندي مستحكم ميان اعضاي جامعه، مبتني بر ارزشها، باورها و اهداف مشترك شكل ميگيرد (يعقوبي، 1383: ص330) و نقش كليدي در حفظ انسجام ملي و پيشبرد جوامع اجرا ميكند. در ادبيات جامعهشناسي، اين مفهوم بهعنوان تعادل بخش در جوامع مطرح است و كاهش آن ميتواند به بروز بحرانهاي اجتماعي و افزايش تفرقه منجر شود (ر.ك: جانسون، 1363: ص74و130). ظهور جريانهاي انحرافي، بهويژه مواردي كه بر پايه تفاسير خاص و اغلب نادرست از آموزههاي ديني شكل ميگيرند، تهديدي جدي براي اين همبستگي هستند. اين جريانها با ترويج برداشتهاي انحرافي و ايجاد شكاف در ارزشهاي مشترك جامعه، زمينهساز تضعيف انسجام اجتماعي و انحراف از مسير تمدنسازي اسلامي هستند. در اين زمينه، مقام معظم رهبري در بيانات خود در خصوص تمدنسازي اسلامي تأكيد دارند كه براي تحقق تمدن اسلامي (كه يكي از اهداف اصلي جمهوري اسلامي محسوب ميشود) لازم است هرگونه تمايز و اختلافانگاري از جامعه اسلامي رخت بربندد. ايشان بر اين باورند كه اتحاد ميان مسلمانان و رفع عوامل تفرقه در جهان اسلام، از الزامات بنيادين دستيابي به اين آرمان است (خامنهاي، 1402: بيانات در ديدار با كارگزاران حج و همان، 1398: بيانات در خطبههاي نمازجمعه تهران). اين، در حالي است كه فرقههاي انحرافي، بهعنوان يكي از منابع اصلي تعارض ايدئولوژيك در جامعه، نقشي محوري در تضعيف همبستگي اجتماعي و ارزشهاي مشترك اجرا ميكنند. شكلگيري اين فرقهها بر تمايز انگاري ميان پيروان خود و ديگر افراد جامعه استوار است. اين تمايز با تقويت هويت فرقهاي و ايجاد حس برتري در اعضاي فرقه نسبت به ساير افراد جامعه همراه است. فرقه انحرافي شيخيه نيز از اين الگو مستثنا نيست و با تأكيد بر تفاسير خاص و رويكردهاي انحصاري خود، به شكاف اجتماعي و تضعيف انسجام ملي دامن ميزند. بهعنوان نمونه، فرقه شيخيه با بهرهگيري از نشانههاي ظاهري، بهويژه در آيينهاي مذهبي، تلاش ميكند هويت متمايز خود را از بدنه اصلي جامعه تقويت كند. از مصاديق بارز اين تمايز، ميتوان به ترويج نوع خاصي از پوشش در مراسم عزاداري، بهويژه عزاي سيدالشهدا اشاره كرد. برخلاف جريان اصلي تشيع كه سياهپوشي در ايام عزاداري را نشانه حزن و اندوه ميداند، اين فرقه پيروان خود را به پوشيدن لباس سفيد تشويق ميكند. اين اقدام با استناد به استدلالهاي فقهي مبني بر كراهت پوشيدن لباس سياه، حتي در عزاداري توجيه ميشود (كرماني(ب)، بيتا: ص238)[8] نمود و نشانه آشكار اين تمايز طلبي را ميتوان در دستههاي عزاداري فرقه شيخيه، مانند دستههاي عزاداري شيخيه در كرمان و يا دسته بنيعامره بصره مشاهده كرد (وبسايت مكارم الابرار، 14/6/1396)[9]. تمايزطلبي فرقه شيخيه به نشانههاي ظاهري محدود نميشود، بلكه در مفاهيم ايدئولوژيك و اعتقادي نيز نمايان است. به طور خاص رهبران شاخه احقاقيه با استفاده از اصطلاحاتي نظير «كاملين» و «ناقصين» ميان خود و ديگر شيعيان، تمايز قائل ميشوند (الشخص، 1416: ج1، ص 251). بر اساس اين ديدگاه، كساني كه به افكار و آموزههاي شيخ احمد احسايي پايبند نيستند، در زمره «ناقصين» قرار ميگيرند (همان). يا رهبران شاخه احقاقي شيخيه پيروي و تقليد از مراجع ديني غيرمرتبط با آموزههاي احسايي را براي اعضاي فرقه جايز نميدانند و بدين ترتيب، پيروان خود را از ارتباط با ساير بزرگان تشيع بازميدارند (همان، به نقل از الرساله العمليه ميرزا علي بن ميرزا موسي حائري احقاقي باب احكام تقليد و باب صلاة الجماعه؛ موسوي، 1395: ص 8-10). اين رويكرد، علاوه بر تقويت هويت فرقهاي، موجب افزايش شكافهاي اجتماعي و ايدئولوژيك در جامعه ميشود و به تعميق شكافهاي اجتماعي كمك ميكند. در نتيجه به چالشي براي دولت تراز در شكلدهي به كشوري اسلامي كه يكي از پايههاي اساسي آن همبستگي اجتماعي و ارزشهاي مشترك است، تبديل ميگردد. شكلگيري تضاد فرقهاي در جامعه و تمركز زدايي از فرايند تحقق تمدن اسلامي يكي ديگر از چالشهاي جدي جريانهاي انحرافي براي تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي در فرآيند شكلدهي به كشور اسلامي؛ ايجاد اختلافات و خشونتهاي فرقهاي در جامعه است. اين فرقهها با ترويج تفاسير خاص و انحصاري از آموزههاي ديني، زمينهساز تقويت هويتهاي فرقهاي و تضعيف هويت ملي و ديني مشترك ميشوند. بعضي از اين جريانها صرفاً با اعضاي خود بدرفتاري ميكنند؛ در حاليكه برخي ديگر خشونت را به بيرون فرقه نيز سرايت ميدهند (سينگر،1399: ص 144). پژوهشهاي اخير نشان ميدهند كه پديده تروريسم با ساختارهاي فرقهاي ارتباطي نزديك دارد و به نوعي اين دو را ميتوان دو روي يك سكه دانست. در اين ميان، واداشتن افراد به مشاركت در فعاليتهاي تروريستي به بازسازي ذهني آنان و القاي عميق رواني در باورهايشان نيازمند است (همان) كه نمونههاي فراوان آن را ميتوان در جريانهاي انحرافي مهدوي مشاهده كرد؛ جريانهايي كه پيروان خود را به ترور، قتل انديشمندان، رهبران، و نيروهاي امنيتي جامعه تشويق و ترغيب ميكنند (پايگاه اطلاعرساني منصور هاشمي خراساني، 1401: بخش پرسش و پاسخ، كد554)[10]. يكي از نمونههاي بارز اقدامات خشونتآميز فرقهاي را ميتوان در جريانهاي منشعب از شيخيه، مانند بابيت و بهائيت، مشاهده كرد. ترور ملا محمدتقي برغاني به دستور قرةالعين، از پيروان باب، نمونهاي از اعمال خشونت فرقهاي عليه افراد خارج از فرقه به شمار ميرود (اعتضاد السلطنه،1362: ص173 و آواره، 1923: ص122). همچنين، اقدام به ترور ناصرالدينشاه قاجار توسط بانيان (گوبينو، بيتا: ص 237-238) و درگيريهاي درون فرقهاي ميان ازليها و بهائيها (نجفي، 1383: ج 1، ص 334-339)؛ شواهد ديگري از خشونت سازمانيافته اين گروهها است. اين خشونتها در شاخههاي ديگر منشعب از شيخيه، مانند كريمخانيه و احقاقيه، نيز مشاهده ميشود. اختلافهاي فكري و عملي ميان اين گروهها، كه در نامگذاريهايي نظير ركنيه و كشفيه تجلي يافته است؛ گاه به تكفير يكديگر منجر شده است (الشخص، 1416: ج1، ص252). چنين رفتارهايي نمونههايي از گسترش خشونت فرقهاي در جامعه به شمار ميآيند كه ميتوانند بر ساختار دولت اسلامي تأثيرات منفي عميقي داشته باشند. اين نوع خشونتها با تمركز زدايي از دولت آرماني انقلاب اسلامي و گسترش تنشهاي فيزيكي در جامعه كه در تاريخ اسلام نيز كمسابقه نيستند؛ ميتوانند مانعي جدي بر سر راه تحقق اهداف تمدنسازانه دولت تراز اسلامي ايجاد كنند. راهكارهاي پيشنهادي مقابله با چالشهاي جريانهاي انحرافي مهدوي در مسير تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي در نهايت، براي مقابله با چالشهايي كه جريانهاي انحرافي مهدوي، بهويژه جريان شيخيه، در مسير تمدنسازي دولت تراز انقلاب اسلامي ايجاد ميكنند؛ مجموعهاي از راهكارهاي فكري، فرهنگي و عملي پيشنهاد ميشود كه عبارت است از: 1. تقويت گفتمان تمدنسازي و تبيين روشن اهداف دولت تراز انقلاب، با ارائه تعريف دقيق و جامع از تمدن اسلامي، مبتني بر آموزههاي قرآن و اهلبيتD و نشر آن در مراكز علمي و عمومي كشور كه بايد بر عدالت، پيشرفت علمي، معنويت و همبستگي اجتماعي تأكيد داشته باشد. 2. ارائه الگوي عملي و نمونههاي موفق از جامعه اسلامي در حوزههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و علمي. از اين طريق ميتوان الگويي عملي از تمدن اسلامي ارائه كرد كه جذابيت آن براي جامعه افزايش يابد و مانع اثرگذاري شبهات جريانهاي انحرافي بر افراد جامعه گردد. 3. نقد علمي جريانهاي انحرافي از طريق تشكيل گروههاي پژوهشي متخصص در حوزه تاريخ، كلام و جامعهشناسي و نقد علمي و مستند جريانهاي انحرافي مانند شيخيه. بايد توجه شود كه اين نقدها مبتني بر منابع معتبر و با رويكردي منطقي و عقلاني ارائه گردند. 4. آموزش عمومي از جمله راهكارهايي است كه هم پايههاي مردمي دولت تراز انقلاب را محكم ميكند و هم با برگزاري دورههاي آموزشي و كارگاههاي تخصصي، آگاهي عمومي نسبت به انحرافات فكري و عقيدتي را افزايش ميدهد. اين آموزشها نيز بايد در سطوح مختلف جامعه، از جمله مدارس، دانشگاهها و مراكز مذهبي، گسترش يابد. 5. راهكار ديگر، ايجاد شبكههاي اجتماعي مبتني بر ارزشهاي مشترك است. با تقويت نهادهاي اجتماعي و مذهبي كه بر پايه ارزشهاي اسلامي فعاليت ميكنند، ميتوان همبستگي اجتماعي را افزايش داد. اين نهادها ميتوانند به عنوان حلقههاي واسط ميان دولت و مردم عمل كنند و به همبستگي اعضاي جامعه با دولت انقلاب اسلامي ياري رسانند. 6. مقابله با تفرقه افكني: با شناسايي و مقابله با اقدامات تفرقه افكنانه جريانهاي انحرافي، ميتوان از تضعيف انسجام ملي جلوگيري كرد. اين اقدامات مقابله با تبليغات انحرافي و تقويت هويت ملي و ديني مشترك را شامل است كه بايد دولت تراز انقلاب اسلامي عهده دار آن باشد. 7. با تقويت نقش علما و مراجع ديني در عرصههاي اجتماعي و سياسي، ميتوان به مقابله با انديشههاي انحرافي، مانند جدايي دين از سياست پرداخت. از اينرو، بايد دولت تراز انقلاب هرچه ميتواند جايگاه علما را در جامعه تقويت كند و عالمان ديني نيز بايد به عنوان الگوهاي عملي در جامعه حضور فعال داشته باشند تا جريانهاي انحرافي از نبود آنها براي نفوذ در عرصه اجتماعي سوء استفاده نكنند. 8. تبيين درست از انتظار: با تبيين صحيح مفهوم انتظار فرج و ارتباط آن با تلاش و مسئوليتپذيري اجتماعي، ميتوان به مقابله با نااميدي اجتماعي پرداخت. اين تبيين بايد بر اساس آموزههاي اسلامي و با تأكيد بر نقش فعال انسان در جامعه صورت بپذيرد. 9. دولت تراز انقلاب اسلامي بايد با ارائه دستاوردهاي علمي، اقتصادي و اجتماعي نظام اسلامي، روحيه اميد و پيشرفت را در جامعه تقويت كند. اين دستاوردها بايد به طور مستمر به جامعه معرفي شوند. 10. تبليغ تمدن اسلامي در سطح جهاني با استفاده از ديپلماسي فرهنگي، و ارائه تصوير صحيحي از تمدن اسلامي به جهانيان. اين اقدامات بايد در قالب برگزاري نمايشگاهها، كنفرانسها و برنامههاي فرهنگي بينالمللي باشد. مقابله با تبليغات منفي، ايجاد اقتصاد پايدار و كاهش وابستگي به منابع خارجي، مقابله با مفاسد اقتصادي، و جلب اعتماد عمومي نيز از ديگر راهكارهايي است كه ميتوان براي مقابله با جريانهاي انحرافي و تقويت دولت تمدنساز مؤثر باشد. نتيجهگيري تحقق تمدن اسلامي، بهعنوان هدف بنيادين انقلاب اسلامي ايران، به تلاشهاي مستمر و برنامهريزي منسجم براي ايجاد جامعهاي عدالت محور، پيشرفته و معنويتگرا نيازمند است. با اينحال، جريانهاي انحرافي مانند شيخيه، با تفسيرهاي خاص از آموزههاي اسلامي، بهويژه در حوزه مهدويت، چالشهاي جدي در اين مسير ايجاد ميكنند. اين جريانها با ترويج انديشههايي مانند جدايي دين از سياست، نفي مشروعيت حكومت ديني در عصر غيبت، و ترويج نااميدي اجتماعي، پايههاي فكري و اعتقادي دولت تراز انقلاب اسلامي را تضعيف كردهاند و به ايجاد شكاف در همبستگي اجتماعي و خشونتهاي فرقهاي دامن ميزنند. نتيجه اين پژوهش، چالشهاي شيخيه در سه سطح كلان، مياني و خرد را نشان ميدهد كه در سطح كلان با ناسازگاري ايدئولوژيكي و تضعيف گفتمان مهدويت اصيل به تضعيف مشروعيت و اعتبار نظام اسلامي پرداخته، در سطح مياني با آرمان زدايي و تحميل هزينه بر نظام و با ايجاد ناهماهنگيهاي فكري و اعتقادي در نخبگان باعث شكاف و اختلاف در ميان انديشمندان ميشود و از همگرايي انديشهاي براي تحقق دولت تراز انقلاب اسلامي جلوگيري ميكند. در سطح خرد نيز با تضعيف همبستگي اجتماعي و ايجاد تضادهاي فرقهاي، مانع تحقق تمدن اسلامي، بهعنوان كشوري اسلامي ميگردد. براي مقابله با اين چالشها، راهكارهايي مانند تقويت گفتمان تمدنسازي، ايجاد شبكههاي اجتماعي مبتني بر ارزشها و باورهاي اسلامي، نقد علمي جريانهاي انحرافي، آموزش عمومي، تقويت همبستگي اجتماعي، تبيين صحيح انتظار فرج، و استفاده از ديپلماسي فرهنگي پيشنهاد شده است. همچنين، تقويت نقش علما، توليد محتواي علمي و فرهنگي، و ايجاد اقتصاد پايدار، از جمله اقدامات ضروري براي تحقق اهداف تمدنسازي است. در نهايت بايد توجه كرد كه غلبه بر اين چالشها به عزم ملي، همبستگي اجتماعي و مشاركت فعال تمامي قشرهاي جامعه نيازمند است تا بتوان به سوي تحقق تمدن نوين اسلامي گام برداشت. منابع ـ قرآن كريم 1. ابراهيمنژاد، محمدرضا، پورعباس، محمد (تابستان1401). «واكاوي مفهوم «تمدن نوين اسلامي» با رويكرد معناشناختي»، مجله پژوهشهاي تمدن نوين اسلامي، سال دوم، شماره 3، ص11-32. 2. ابراهيمي، ابوالقاسم خان (بيتا). فهرست كتب مشايخ عظام كرمان، كرمان، انتشارات چاپخانه سعادت كرمان، 2 جلد در يك مجلد. 3. ابراهيمي، حاج عبدالرضا خان (بيتا). نود مسئله، بيجا، منتشر شده در سايت الابرار. 4. ابن فارس، احمد بن فارس (1404ق). معجم مقاييس اللغه، محقق: هارون، عبد السلام محمد، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم. 5. ابن منظور، محمد بن مكرم (بيتا). لسان العرب، انتشارات دارالفكر، بيروت – لبنان. 6. احسايي، شيخ احمد (1430ق). جوامع الكلم، بصره، شر مطبعه الغدير. 7. اخگري، محمدرضا (1367). ولايتيهاي بي ولايت، تهران، پرچم. 8. اعتضادالسلطنه (1362). فتنه باب، توضيحات و مثالات به قلم عبدالحسن نوائي، تهران، انتشارات بابك. 9. افراسيابي، بهرام (1382). تاريخ جامع بهائيت، تهران، انتشارات مهرفام. 10. افندي، عباس (عبدالبهاء) (1325). رساله سياسيه، تهران، بينا. 11. آواره، ميرزا عبدالحسين (1923). الكواكب الدرية في مآثر البهائية، مصر، نشر المطبعه العربيه. 12. باستاني پاريزي، محمدابراهيم (1363). كوچه هفت پيچ، تهران، انتشارات نگاه. 13. باطني، محمدرضا؛ احمدينيا، زهرا و ديگران (1396). فرهنگ معاصر، تهران، بينا. 14. باقي، عمادالدين (1363). در شناخت حزب قاعدين (موسوم به انجمن حجتيه)، بيجا، نشر دانش اسلامي. 15. بامداد، مهدي (بيتا). شرححال رجال ايران در قرن 12 و 13و 14، بيجا، انتشارات كتابقروشي وزراء. 16. چالمرز، جانسون (1363). تحول انقلابي بررسي نظري پديده انقلاب، مترجم: حميد الياسي، تهران، انتشارات اميركبير. 17. جعفريان، رسول (1382). جريانها و سازمانهاي مذهبي – سياسي ايران ( از روي كارآمدن محمدرضا شاه تا پيروزي انقلاب اسلامي)، تهران، انتشارات موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر. 18. خامنهاي، علي (1402). بيانات در ديدار با كارگزاران حج. 19. _________ (بيتا). بيانات. بينا، بيجا. 20. _________ (1398). بيانات در خطبههاي نمازجمعه تهران. 21. خسروپناه، عبدالحسين (1394). جريان شناسي فكري ايران معاصر، قم، انتشارات دفتر نشر معارف. 22. خميني، روحالله (1389). صحيفه امام، 21 جلدي، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى. 23. دهخدا، علياكبر (1377). فرهنگ دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران. 24. دو گوبينو، كنت (بيتا). مذاهب و فلسفه در آسياي وسطي، مترجم: م. ف، بيجا، بينا. 25. ذوعلم، علي (1384). تأملي در مفهوم چالش در ادبيات اجتماعي فرهنگي ايران، نشر زمانه، سال چهارم، شماره 36، ص 34-37. 26. راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1375). مفردات الفاظ قرآن، مترجم: غلامرضا خسروي حسيني، تهران، انتشارات مرتضوي. 27. سراج، محسن (1388). سيد كاظم رشتي، افكار و انديشهها و انشعابات شيخيه، پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تهران، دانشكده ادبيات و علوم انساني. 28. سليمي، علي؛ داوري، محمد (1385). جامعهشناسي كجرويها، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. 29. سينگر، مارگارت تالر (1399). فرقهها در ميان ما، مترجم: خدابنده، ابراهيم، تهران، نشر ماهريس. 30. الشخص، هاشم محمد (1416ق). اعلام هجر من الماضين و المعاصرين، بيروت، انتشارات مؤسسه ام القريل التحقيق و النشر. 31. شرتوني، سعيد (1374). اقرب الموارد في فصح العربيه و الشوارد، بيجا، انتشارات منظمه الاوقاف و الشوون الخيريه- دار الاسوه للطباعه و النشر. 32. صالحي، نصرالله (بهار1380). «انديشه سياسي شيخيه»، نشريه فرهنگ انديشه، شماره1، (ص167-183). 33. صدر، موسي (بهار1383). «قرآن و پديده انحراف در جامعه»، مجله پژوهشهاي قرآني، دوره 10، شماره 37، ص 14-37. 34. الصلاحات، سامي محمد (1427ق). معجم المصطلحات السياسيه في تراث الفقهاء، مصر، انتشارات مكتبه الشروق الدوليه. 35. صليبا، جميل؛ صانعي دره بيدي، منوچهر (بيتا). فرهنگ فلسفي، بيجا، انتشارات حكمت، نسخه سايت فقاهت. 36. طوسي، خواجه نصيرالدين (1371). اخلاق ناصري، تهران، انتشارات علميه اسلاميه. 37. عميد، حسن (1390). فرهنگ فارسي عميد، تهران، انتشارات راه رشد. 38. كربن، هانري (1346). مكتب شيخي از حكمت الهي شيعه، مترجم: بهمنيار، فريدون، تهران، انتشارات تابان. 39. كرماني، حاجمحمد كريمخان (1436ق). مكارم الابرار :مجموعه مصنفات العالم الرباني و الحكيم الصمداني مولانا المرحوم الحاج محمد كريم خان الكرماني( رساله هدايه الصبيان)، بصره، انتشارات شره الغددير للطباعه و النشر المحدوده. 40. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (بيتا الف). ارشاد العوام، كرمان، انتشارات چاپخانه سعادت. 41. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1351). ازهاق الباطل في رد البابيه، كرمان، انتشارات سعادت. 42. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (بيتا ب). رساله ناصريه در جهاد، بيجا، منتشر شد در سايت الابرار. 43. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1313ق). سي فصل، بيجا، انتشارات گلزار حسني. 44. كرماني، زينالعابدين خان (بيتا الف). صواعق البرهان في رد دلائل العرفان، بي جا؛ منتشر شده در سايت الابرار. 45. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (بيتا ب). هفتاد مسئله، بيجا، منتشر شده در سايت الابرار. 46. گروه تأليف باشگاه انديشه (1384). گزارش حجتيه، بيجا، انتشارات باشگاه انديشه. 47. مظفري، آيت (1396). جريانشناسي سياسي ايران معاصر، قم، نشر زمزم هدايت. 48. معين، محمد (1381). فرهنگ معين، تهران، كتاب راه نو. 49. منصوري، شيخ عبدالعالي (1401). ولايت فقيه در زمان غيبت: مطالعه استدلالي، مترجم: گروه مترجمان، انتشارات انصار امام مهديQ، بينا. 50. موسوي، مهدي (1395). فتاوي الشيخيه، قم، انتشارات فاروس. 51. نجفي، سيد محمدباقر (1383). بهائيان، قم، انتشارات مشعر. 52. نفيسي، علياكبر (1355). فرهنگ نفيسي، بيجا، انتشارات كتاب فروشي خيام. 53. يعقوبي، عبدالرسول (زمستان1383). «تبيين عوامل تهديدگر همبستگي اجتماعي ايران عصر مشروطيت»، فصلنامه آموزه، ش6، ص329-390. وبسايتها 54. پايگاه اطلاعرساني منصور هاشمي خراساني، بخش پرسشوپاسخها، كد 544، 1401، https://www.alkhorasani.com/fa/content/15320/. 55. حسيني، محسن، نظريه ولايت مطلقه فقيه، بدعت فقهي فقهاي آخرالزمان يا بنبست لاينحل مشروعيت، پايگاه اطّلاعرساني دفتر منصور هاشمي خراساني، https://www.alkhorasani.com/fa/content/ 56. سايت الابرار، ابراهيمي، زينالعابدين، درباره مكتب شيخي، بيتا، https://www.alabrar.info/library/INTRODUCTION/f0000#pg 57. سايت مكارم الابرار، مؤلف مجهول، عزاداري و نوحهخواني در فرقه شيخيه، 14/6/1396، http://m- kermani.ir/ 2017,10, 06. [1] . بيانات در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران (12/9/1379). [2] . به همين معنا در قرآن كريم )يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ(( نساء: 46 و مائده: 13). [3] . شيخ احمد احسايي، با تركيب ديدگاههاي فلسفي و روايي تفسيرهاي متفاوتي از اصول ديني ارائه كرد كه با ديدگاههاي رايج شيعه در تضاد بود. شيخ احمد عدالت را جزئي از اصول دين نميدانست و معتقد بود عدل از ميان ساير صفات الاهي نبايد به عنوان اصل مطرح شود (سراج، 1388: ص56-60) و درباره معاد، ديدگاهي خاص به نام «عنصر هورقليايي» داشت. او معتقد بود كه انسان در قيامت با بدني متفاوت به نام «عنصر هورقليايي» زنده ميشود (احسايي،1430: ج5، ص513) و امام دوازدهم نيز در مكاني به نام «هورقليا» حضور دارد (همان، ج8، ص421-423). اين تفسيرهاي جديد توسط شيخ احمد احسايي باعث اختلاف عميق و روز افزون او و در ادامه پيروان وي با شيعيان اماميه گرديد. [4] . مراجعه شود به مقدمه. [5] . جريانهايي مانند جريان منصورهاشمي خراساني؛ انجمن حجتيه؛ جريان احمد اسماعيل بصري و برخي ديگر از اين دست گروههاي انحرافي در مشروعيت زدايي از دولت اسلامي با هم هم داستانند ( ر.ك: اخگري، 1367: ص55؛ حسيني، 1394 و منصوري، 1401: ص11-14). [6]. https://www.alabrar.info/library/SAVAEQ/f0000#p g_1. 1 . https://www.alabrar.info/library/90MAS/f0000#p g_ [8] . https://www.alabrar.info/library/ [9] . http://m-kermani.ir/ [10] . https://www.alkhorasani.com/fa/content/15320/.. |
||
![]() |
||


