10 دی 1404

بررسي و تحليل محتوايي روايات مهدوي قرب الاسناد عبدالله بن جعفر حميري 

فهرست مطالب:

بررسي و تحليل محتوايي روايات مهدوي قرب الاسناد عبدالله بن جعفر حميري
مسلم كامياب
چكيده

بايستگي‌تحقيق دقيق، جامع و منسجم، در مورد منابع متقدم شيعي، بسيار مهم و بر صرف بازنمايي توصيفي‌ مكتوبات ‌حديثي متقدم ‌است. كتاب «قرب الاسناد»، اثر عبدالله بن جعفر حميري به عنوان يكي از قديمي‌‌ترين منابع برجاي مانده از دوران غيبت صغرا مي‌‌تواند با رويكرد مهدويت مورد كاوش قرار گيرد.

نوشتار پيش رو، با روش «توصيفي- تحليلي» ضمن شخصيت شناسي و انتساب اين اثر به عبدالله بن جعفر حميري به وضعيت سنجي آموزه مهدويت در قرب الاسناد پرداخته است.

از مجموع روايات برجاي مانده كتاب «قرب الاسناد»، سيزده روايت مهدوي وجود دارد. حميري اين روايات را معمولا از مشايخ ثقه كوفه، قم و بغداد نقل كرده است كه تعامل اين محدث را با حوزه‌‌هاي حديثي نشان مي‌‌دهد. محتواي روايات وي، گرچه در منابع هم عصر و پسين تا قرن پنج هجري كم‌‌تر گزارش شده است؛ بيش‌‌تر آنان با هسته اصلي آموزه مهدويت و مكتب فكري شيعه تطابق دارد. تنوع روايات وي، به ويژه در نشانه‌‌هاي ظهور و جريان واقفيه از نكات برجسته اين اثر است.

واژگان كليدي : مهدويت، منابع مهدوي، قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حميري ، تحليل سندي و محتوايي.

مقدمه

از دير باز روايات شيعي بر انديشه مهدويت تاثير فراواني داشته‌‌اند. اين روايات، از لحاظ كمّي و كيفي با رويكردهاي‌ متفاوتي‌ و بر اساس ديدگاه مولفان به سامان رسيده‌‌اند. به عنوان نمونه، برخي از آنان در قالب تك نگاري‌‌هاي اختصاصي، مانند الغيبه نعماني(م 360ق)، كمال الدين صدوق (م381ق) و الغيبه طوسي(م 460ق)، در قرون چهارم و پنجم، انتشار يافته است. در دوران مياني تاريخ حديث شيعه، همان آثار قبلي به شكل معجم نگاري تدوين گرديد. علامه مجلسي(1110ق) در كتاب گرانسگ بحار الانوار، بخش مجزايي را به اين موضوع اختصاص داد. در همان دوران، شيخ حر عاملي (م1104ق) با تدوين «كشف التعمية في حكم التسمية» براي پاسخگويي به يك مسئله فقهي به بخشي از روايات مهدوي توجه كرد و به حكم جواز و عدم جواز نام امام مهدي (عج) پرداخت (حر عاملي، 1425: تمام كتاب). در برخي موارد نيز منابع حديثي با رويكردهاي ديگري سامان يافته است. سيد هاشم بحراني(م1104) در اثري مستقل با نام «المَحَجَّة فى ما نَزل فِى القائم الحُجَّة» به نقل روايات تفسيري مهدوي اشاره دارد (بحراني، 1427).

البته در برخي موارد براي تحليل مسائل تاريخي از روايات و گزارش‌هاي تاريخي مهدوي استفاده شده است؛ مانند «موسوعۀ امام مهدي»، اثر شهيد سيد محمد صدر(م 1419ق) كه در آن، روايات فراواني به منظور سامان ‌بخشيدن به مباحث تاريخي مورد استناد قرار گرفته است (صدر، 1412).

كتاب «قرب الاسناد»، نوشتۀ‌ عبدالله بن جعفر حميري (م نيمه دوم قرن سوم)، يكي از آثاري است كه با هدف نقل روايات نزديك به معصوم و به شيوه قرب الاسناد نويسي به تحرير در آمده و برخي روايات مهدوي را در خود جاي داده است كه با بررسي روايات مهدوي آن، با توجه به كهن بودن متن آن، تصويري روشن و جامع نسبت به اين كتاب در موضوع مهدويت در قرون ابتدايي به دست خواهد داد.

نوشتار پيش رو با روش «توصيفي _ ‌تحليلي» مي‌كوشد، روايات مهدوي عبدالله بن جعفر حميري را مورد بررسي قرار دهد. در ابتدا ضمن شخصيت شناسي وي و انتساب اين اثر به او، مسائلي مي‌تواند طرح شود؛ همچون اين موارد: روايات مهدوي در اين اثر، به صورت كلي به چه شكلي بازتاب داده شده است؟ اسناد روايات وي بر اساس چه شيوه‌هايي تنظيم شده است؟ با توجه به قمي ‌بودن او، روايات منقول از وي محصول كدام مكتب و مدرسه حديثي است؟ منبع نقل روايات وي از چه افرادي است؟ آيا محتواي روايات وي به موضوع خاصي محدود است يا از تنوع موضوعي برخوردار است؟ مضمون اين روايات با روايات ديگر سازگاري دارد يا خير؟

دربارۀ عبدالله بن جعفر حميري و كتاب وي، مقالاتي به نگارش در آمده‌‌اند؛ از جمله «نكاتي درباره كتاب قرب الاسناد» (رحمتي، 1382: ص 26) كه به انتساب اين اثر پرداخته و در پايان، به اين نتيجه رسيده است كه بخشي از اين اثر، روايت عبدالله بن جعفر حميري از آثار منابع قبل از اوست. مقاله ديگر با عنوان «قرب الاسناد در نگارش اماميه»، نوشته سيد حسين فلاح زاده ابرقوئي و همكاران وي است (فلاح زاده ابرقوئي و همكاران، 1400: ص155- 186).اين اثر با مقدمه‌‌اي نسبتا طولاني مي‌‌كوشد به يكي از شيوه‌‌هاي نقل حديث و توجه به اسناد روايات در قالب قرب الاسناد نويسي تاكيد كند. در پايان به اين نتيجه رسيده است كه قرب الاسناد موجود از پنج بخش تشكيل شده كه امروزه تنها سه بخش آن به دست ما رسيده است.

با وجود اين، در بين پژوهش‌‌هاي پيش گفته، به صورت روشمند به آموزه مهدوي در اين اثر توجه نگرديده است. از طرفي ديگر، با توجه به آن كه اين اثر متني كهن محسوب مي‌‌شود، تنها با يك كار كتاب شناسي دقيق و جدا كردن روايات آن و تحليل آن‌‌ها به دنبال ارزش گذاري روايات آن و شناخت روايات منفرد از ساير روايات هستيم. علاوه بر آن، اين متن مي‌‌تواند به گفتمان روايي مهدوي آن دوران، كمك شاياني كند كه در ادامه متن مقاله قابل مشاهده است.

1. شخصيت شناسي عبدالله بن جعفر حميري

«عبداللّه بن جعفر حميري»، از محدثان برجسته قم و از اصحاب امام هادي و امام عسكري (ع)، در قرن سوم هجري است (نجاشي، 1407: ص 219 و طوسي، 1381: ص398). از تاريخ ولادت وي اطلاعاتي در دست نيست، اما با توجه به مشايخ بي‌واسطه وي، مانند محمد بن حسين بن ابي خطاب كه در سال 262 وفات يافته است (نجاشي، 1407: ص334)؛ تولد حميري را مي‌توان در نيمه اول قرن سوم دانست. همچنين وفات وي دقيقا بيان نشده است و تنها به قرينه عبارت معروف نجاشي(م450ق) كه گفته است: حميري حدود سال 270 وارد كوفه شده؛ مي‌توان چنين حدس زد كه حميري تا اواخر قرن سوم در قيد حيات بوده است (همان، ص219).

حميري مورد ستايش دانشمندان علم رجال قرار گرفته است. نجاشي او را «شيخ القميين و وجههم؛ بزرگ قمي‌‌ها و چهره شناخته شده آن ديار» مي‌‌خواند (همان) و طوسي در فهرست و رجال از وي «قمي ثقه» تعبير مي‌‌كند (طوسي، 1381: ص400 و همان، بي‌‌تا: ص294).

وي به عنوان محدثي بزرگ، آثار فراواني جمع آوري و تاليف كرده است. نجاشي فهرست تاليفات او را بالغ بر بيست اثر مي‌‌داند و چنين مي‌‌نويسد:

حميري آثار فراواني تصنيف كرده است؛ از جمله كتاب الإمامة، كتاب الدلائل، كتاب العظمة و التوحيد، كتاب الغيبة و الحيرة، كتاب فضل العرب، كتاب التوحيد و البداء و الإرادة و الاستطاعة و المعرفة، كتاب قرب الإسناد إلى الرضا (ع)، كتاب قرب الإسناد إلى أبي جعفر بن الرضا (ع) كتاب ما بين هشام بن الحكم و هشام بن سالم و القياس و الأرواح و الجنة و النار و الحديثين المختلفين، مسائل الرجال و مكاتباتهم أبا الحسن الثالث (ع)، مسائل لأبي محمد الحسن (ع) على يد محمد بن عثمان العمري، كتاب قرب الإسناد إلى صاحب الأمر (عج) مسائل أبي محمد و توقيعات كتاب الطب (نجاشي، 1407: ص219).

همچنين شيخ طوسي در فهرست خود برخي از اين آثار را به شمارش آورده است (طوسي، بي‌‌تا: ص294). با مرور به فهرست آثار عبدالله بن جعفر حميري، نشان مي‌‌دهد كه وي نقش فعالي درحوزه اعتقادات و كلام داشته است. از جمله آثار مرتبط وي با موضوع مهدويت مي‌توان به «كتاب الغيبه» يا «كتاب الغيبة و الحيرة» نام برد (همان). احتمالا نقل روايات غيبت از حميري در منابع بعدي، همچون كمال الدين صدوق، مي‌تواند از اين كتاب باشد.

2. انتساب قرب الاسناد به مولف

تنها اثري كه تاكنون از عبدالله بن جعفر حميري بر جاي مانده، كتاب «قرب الاسناد» است.[1] قرب الاسناد به آثاري اطلاق مي‌شود كه در آن محدث، احاديث را با كوتاه‌‌ترين طريق تا معصوم روايت كند. در انتساب تمام اين اثر به عبدالله بن جعفر حميري همواره بحث و گفت وگو بوده است. برخي اين كتاب را به فرزند او، محمد بن عبدالله منتسب مي‌‌دانند. ابن ادريس حلي در سرائر رواياتي از قرب الاسناد حميري نقل كرده، ‏ آن را به فرزند عبدالله بن جعفر حميري نسبت داده است[2] (حلي، 1410: ج3، ص624). برخي نيز ضمن رد اين نظر، سلسله سند آغازين كتاب كه به فرزند حميري ختم مي‌‌شود (ر.ك: حميري، 1413: ص1)؛ را منشا اين خطا دانسته‌‌اند (همان، مقدمه محقق، ص12-14). عامل ديگر انتساب به فرزند ايشان، احتمالا وجود اجازه‌اي از فرزند وي به فرد ديگري در آغاز نسخه اين كتاب به خط ابن ادريس است (انصاري، بي‌‌تا: https://ansari.kateban.com/post/216). شاهدي كه مي‌تواند انتساب آن را به حميري پسر منتفي كند وجود رواياتي است كه بدون واسطه از محمد بن حسين بن ابي خطاب (م 262) آورده كه طبقه حديثي آن تنها با طبقه مشايخ عبدالله بن جعفر تطابق دارد (حميري، 1413: ص 379، ح1336).

علامه مجلسي در جمع بين دو ديدگاه‌‌ پيشين، با اشاره به كلام نجاشي قرب الاسناد را از آثار عبدالله بن جعفر دانسته و بر اين اعتقاد است كه عبدالله بن جعفرحميري، مؤلف قرب الاسناد و پسر وي راوي اين اثر است (مجلسي، 1403: ج1، ص7).

برخي ديگر از پژوهشگران، بخشي از قرب الاسناد را از حميري دانسته و بخش ديگر آن را به روايت عبدالله بن جعفر از آثار گذشتگان وي مي‌‌دانند. از باب نمونه، نجاشي در طريق روايات علي بن جعفر(م310) نام حميري را ذكر كرده است (نجاشي، 1407: ص252). با توجه به نقل انبوه روايات علي بن جعفر توسط حميري در اين كتاب (ر.ك: حميري، 1413: ص176-300)؛ مي‌توان گفت بخش قابل توجهي از قرب الاسناد، مسائل علي بن جعفر به روايت حميري است. از اين‌‌رو، معتقدند كه تنها بخشى از اين كتاب تاليف حميرى و بخش‏هاى ديگر، متون كهن‏تر اماميه به روايت حميرى است كه مهم‏ترين بخش اين مجموعه، كتاب مسائل على بن جعفراست (رحمتي، 1382: ص26). به هر حال، هر كدام كه از اقوال انتخاب گردد، عبدالله بن جعفر ناقل اين ميراث به دوران بعد از خود بوده است.

3. وضعيت شناسي آموزه مهدويت در قرب الاسناد

اين كتاب مبتني است بر نسخه آل البيت كه در سال 1413 قمري منتشر شده و شامل ۱۳۸۷ حديث است (حميري، 1413: ص1- 359). اين اثر در سه بخش مستقل تنظيم شده است: قرب الاسناد عن الإمام الصاّدق (ع)،[3] قرب الاسناد عن الإمام الكاظم (ع)[4]، قرب الاسناد عن الإمام الرضا (ع).[5] با بررسي كتاب مشخص مي‌‌شود كه از ميان سه بخش اصلي كتاب، بخش مربوط به امام كاظم (ع) بر اساس ترتيب ابواب فقه تنظيم شده است (حميري، 1413: ص176-298). اين نوع تنظيم، يا بر اساس اصل كتاب مسائل علي بن جعفر شكل گرفته يا همانند محدثان آن دوران و حتي قبل‌‌تر، مانند آثار حسين بن سعيد اهوازي تنظيم شده است (نجاشي، 1407: ص 58).

دو بخش ديگر كتاب، چنين تنظيمي ندارد و مشخص نيست از ابتدا به همين سبك نگارش يافته يا بعدها به تغيير و تحولات دچار شده است. جز احاديث دعايي امام صادق (ع) (همان، ص1-9)، بقيه كتاب در بردارنده احاديث متفرقه است. اين احاديث، فقهي، اخلاقي، عقيدتي، تاريخي و تفسيري هستند و به صورت پراكنده آمده‌اند.

بنابراين، در اين اثر باب مستقلي درباره مهدويت وجود ندارد و رواياتي كه در اين نوشته ديده مي‌‌شوند پراكنده نقل شده‌‌اند. بر اساس احصاي شكل گرفته، از مجموع 1387 روايت سيزده روايت مرتبط به موضوع مهدويت از معصوم نقل شده‌‌اند. اين روايات در بين احاديث متفرقه قرب الاسناد، جاي‌گذاري شده‌‌اند كه مي‌‌توان آن را اين گونه توصيف كرد: حتمي بودن قيام امام مهدي (عج) (حميري، 1413: ص350)؛ ضرورت وجود حجت در هر دوران (همان، 351)؛ مقام اهل بيت (ع)، به ويژه امام مهدي (عج) به عنوان بهترين خلايق خداوند (حميري، 1413: ص15)؛ لزوم صبر و انتظار گشايش (همان، ص380)؛ ظهور به دست خداوند است (همان، ص381)؛ سيره حكومتي امام عصر (عج) در ظهور (همان، ص80)؛ نشانه‌‌هاي ظهور (همان، ص123، 125، 374)؛ برخي اتفاقات قبل از ظهور (همان، ص370، 374، 384)؛ ابتلائات و آزمايش شيعيان در عصر غيبت (همان، ص369)و جوان بودن امام (همان، ص44).

علاوه بر آن برخي گزارش‌‌هاي تاريخي در ذيل روايات مربوط به قائميت موسي بن جعفر (ع) (همان، 1413: ص317 و 330) و تحركات فرقه واقفيه و سران آن (همان، ص347 و 351)؛ مشاهد گرديد.

4. تحليل سند شناسي

بررسي اسناد اين روايات، مستلزم دو فعاليت اساسي است: يكي شناخت دقيق سند و ديگري اعتبار يابي راويان در سند.

4-1. شناخت سند

در اين اثر، در مواردي اسناد روايات با همان شيوه قرب الاسناد نويسي به صورت كامل ذكر شده‌‌اند؛ مانند «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ حُمَيدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يقُولُ‏ …» (حميري، 1413: ص125) و نمونه‌‌هاي ديگر كه در اين موارد، مشكل خاصي ملاحظه نمي‌‌شود؛ اما شيوه اختصار در اسناد در بين قدما متداول بوده است كه اين شيوه‌‌ها درمورد روايات مهدوي مورد شناسايي قرار مي‌‌گيرند:

4-1-1. تحويل

«تحويل» عبارت است از: اختصار در سند، به واسطه جمع كردن دو يا چند سند در يك سند؛ به طوري كه بخشي از آن‌‌ها مشترك باشد. به عنوان نمونه، در سند يكي از روايات نشانه‌‌هاي ظهور آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، وَ عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ مُحَمَّدٍ، جَمِيعاً عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ …» (حميري، 1413: ص 96). اين سند در واقع دو سند مشابه است: يكي محمد بن عبدالحميد عن حنان بن سدير و ديگري عبدالصمد بن محمد عن حنان بن سدير.

در سند مذكور «واو عاطفه» و« جميعا» قرينه شناخت سند تحويلي است. البته گاهي لفظ «جميعا» نيز در روايات وجود ندارد كه تنها راه شناخت آن آشنايي با علم طبقات است.

4-1-2. ضمير

در بسياري از اسناد، به جاي ذكر اولين يا دومين راوي در سند از «ضمير» استفاده مي‌‌شود كه در اين صورت شناخت مرجع ضمير، ضروري است. البته در اين بين مشكلاتي وجود دارد و آن، اين كه هميشه مرجع ضمير در اول سند قبل نيست. در روايات مهدوي اين اثر، چندين مورد در اسناد آن از ضمير استفاده شده است: «وَ عَنْهُ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ‏: ….» (همان، ص80)؛ كه با توجه به اسناد قبل مراد از «عنه»، هارون بن مسلم است (ر.ك: حميري، 1407: ص62). قرينه‌‌اي ديگر، آن كه نجاشي در شرح حال مسعده بن زياد، طريق خود را به آثار او اين چنين ذكر كرده است: «أخبرنا محمد بن محمد قال: حدثنا أحمد بن محمد الزراري قال: حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري قال: حدثنا هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد بكتابه» (نجاشي، 1407: ص415). در اين روايت، هارون بن مسلم انتقال دهنده ميراث مسعده بن زياد بوده است. بنابراين، خوانش روايت بدين طريق خواهد بود: «عبدالله بن جعفر الحميري عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد…».

در روايتي ديگرآمده است: «وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيمُونٍ الْقَدَّاحِ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ» (حميري، 1407: ص 25). با توجه به اسناد بالا دستي مراد، محمد بن عيسي است كه چندين روايت را از عبدالله بن ميمون نقل كرده است (ر.ك: همان، ص23، حديث 80).

4-1-3. تعليق

وابسته بودن سند به سندي ديگر، يا متصل نبودن سند از ناحيه ابتداي سند «تعليق در سند» گفته مي‌‌شود. در نسخه امروزي قرب الاسناد، چندين روايت آن با كلمه «قال» شروع مي‌‌شود كه در ابتدا گمان بر اين است كه اين روايات سند ندارد؛ اما با دقت در اسناد مي‌‌توان گفت اين روايات بر روايات قبل‌‌ تعليق است. در روايتي آمده است: «قَالَ: وَ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)‏» (همان، ص44)؛ كه به اين سند معلق است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِي، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:…» (همان، ص44). يا در عبارتي ديگر «وَ قَالَ: قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ قَتْلٌ بَيوحٌ» (همان، ص381). بر اين سند معلق است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَينِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ …»(همان، ص379) و سند «قَالَ: مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ …وَ كَانَ جَعْفَرٌ (ع) يَقُولُ:» ( همان، ص369) و «وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قُرْبِ هَذَا الْأَمْرِ» (همان، ص370) هر دو بر اين سند بر مي‌‌گردد: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ» (همان، ص352).

4-2. اخذ ميراث حديثي

عبدالله بن جعفر حميري با آن كه داراي اصالتي قمي و ميراث دار مدرسه قم است؛ تمامي روايات خود را از اين مدرسه اخد نكرده است. برخي از مشايخ وي، مانند عبدالصمد بن محمد (طوسي، 1381: ص 389)، احمد بن محمد بن عيسي (نجاشي، 1407: ص81)، احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد (همان، ص91)؛ از محدثان قمي هستند كه حميري اين دست روايات را در زادگاه خود از آنان اخذ كرده است. برخي ديگر، مانند محمد بن حسين بن ابي خطاب (طوسي، بي‌‌تا: ص400)، محمد بن عبدالحميد (نجاشي، 1407: ص339)، معاوية بن الحكيم (طوسي، 1381: ص392)، از محدثان كوفه هستند؛ دو نفر ديگر از استادان وي محمد بن عيسي عبيد (همان، ص391) و حسن بن ظريف بن ناصح كه اصالتي كوفي دارد (نجاشي، 1407: ص61)؛ از محدثان بغداد مي‌‌باشند. روايات اين دست از اساتيد وي در سفر حميري در سال 297 به عراق اخذ شده است (همان، ص219 و زراري، 1399: ص38)؛ به‌‌ويژه محمد بن عيسي كه حميري روايات بيش‌‌تري در متون ديگر از او نقل كرده است (ر.ك: كليني، 1407: ج 6، ص332، 358، 369، 372 و 373).

هارون بن مسلم بن سعدان اصالت كوفي دارد؛ اما در مناطق مختلف سكني گزيده است. نجاشي او را كاتب سامرايي مي‌‌داند كه در بصره سكونت داشته و در بغداد وفات كرده است (نجاشي، 1407: ص438). اين كه حميري روايات خود را از وي در كجا اخذ كرده است؛ مشخص نيست.

از نكات برجسته حميري، تلفيق مشايخ قمي با مشايخ عراقي، از جمله كوفه و بغداد و داد و ستد علمي وي در اين دوران است. مطالعه مشايخ و طرقي كه وي در نقل تراث راويان دارد؛ نشان مي‏دهد او به جريان غالب و مورد اعتماد عمومي جامعه شيعه متعلق است كه دريافت و انتقال بخش گسترده‏اي از ميراث روايي شيعه را بر عهده داشته است.

4-3. اعتبار سنجي مشايخ حميري

در ميان اين دسته از راويان، همگي توثيق شده‌‌اند (ر.ك: منابع پيشين در اخذ ميراث حديثي). تنها در دو نفر از محدثان محل تامل هستند: يكي از آن‌‌ها ابوجعفر محمّد بن عيسي بن عبيد، از راويان و اصحاب امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري (ع) است. قدماي از رجاليان و بزرگان اين فن در شخصيت رجالي محمد بن عيسي بن عبيد اختلاف نظر دارند. برخي مانند نجاشي و اصحاب اماميه وي را ثقه دانسته‌‌اند (همان، ص333 و حلي، 1411: ص142). تنها چيزي كه به عنوان مانع براي وثاقت محمد بن عيسي بن عبيد محسوب مي‌‌شود، تضعيف شيخ طوسي است (طوسي، بي‌‌تا: ص402). اين تضعيف خود بنفسه موضوعيت نداشته، بلكه به استثناي صورت گرفته توسط ابن وليد و شيخ صدوق در روايات محمد بن عيسي بن عبيد، مستند مي‌‌باشد (همان). اين استثنا و تضعيف نيز تنها در مورد منفردات محمد بن عيسي بن عبيد از يونس بن عبد الرحمن و يا منفردات محمد بن احمد بن يحيي از محمد بن عيسي بن عبيد به سند منقطع است، نه مطلق روايات محمد بن عيسي بن عبيد. لذا رواياتي كه محمد بن عيسي بن عبيد در اسناد آن قرار گرفته است، در صورتي كه از نوع اين دو دسته از روايات نباشد، نمي‌‌توان آن‌‌ها را با استناد به راي ابن وليد و شيخ صدوق، ضعيف دانست. بر اين اساس، سخنان ابن وليد و شيخ صدوق در تضعيف محمد بن عيسي بن عبيد ظهور ندارد تا اين كه با ادله توثيق محمد بن عيسي منافات داشته باشد. در نتيجه مي‌‌توان با توجه به دلايل توثيق محمد بن عيسي بن عبيد، وثاقت محمد بن عيسي بن عبيد را اثبات كرد (ايزدي فرد و همكاران، 1395: ص1-35).

نفر دوم، عبدالصمد بن محمدقمي است كه توثيق خاص ندارد و در منابع رجالي، تضعيفي از وي نيز ملاحظه نمي‌‌شود (طوسي، 1381: ص389).

در مجموع مي‌‌توان گفت، حميري در اخذ و ثبت احاديث مهدوي از مشايخ ثقه، روايات خود را نقل كرده است. بخش مهمي از اين روايات در ميراث مكتوب مشايخ يا مشايخِ مشايخ وي ثبت بوده است.

5. تحليل محتوايي روايات

همانطور كه گذشت در قرب الاسناد، سيزده روايت مهدوي وجود دارد. آنچه در تحليل محتوايي به دنبال آن هستيم ارائه يك تصوير روشن از روايات مهدوي قرب الاسناد است كه تا حد توان به سوالات پيش گفته در مقدمه پاسخ داده شود. رهيافت اين بررسي‌‌ها كمك مي‌‌كند كه روايات مهدوي اين اثر مورد سنجه محتوايي قرار گيرند و منفردات احتمالي آن هويدا گردد. از همين‌‌رو، مجموعه روايات سيزده گانه در گونه‌‌هاي مختلف قرار خواهند گرفت و تجزيه و تحليل محتوايي و شرح برخي از احاديث، به منظور ابهام زدايي بر اساس گونه‌‌ها صورت مي‌‌گيرد. البته در برخي موارد، اجزاي يك روايت در چند دسته و گونه جاي خواهد گرفت.

5-1. مقام امام مهدي (عج)

در برخي روايات قرب الاسناد، به جايگاه و ويژگي‌هاي خاص امام مهدي (عج) اشاره شده است. در اين روايات، امام مهدي (عج) اشرف مخلوقات شناخته شده است. حميري از امام علي (ع) در اين باره نقل كرده است: «مِنَّا سَبْعَةٌ خَلَقَهُمْ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يخْلَقْ فِي الْأَرْضِ مِثْلُهُمْ: …. وَ الْقَائِمُ؛ از ما خداوند هفت نفر را خلق كرده كه در روي زمين مانند آنان وجود ندارد …..يكي از آنان قائم است» (حميري، 1413: ص25). اين روايت و مضامين آن در منابع متعددي تا قرن پنجم قابل ملاحظه است. در ميان قمي‌‌ها، كليني در باب مولد نبي از امام علي (ع) آورده است كه فرمود: «إِنَّ خَيرَ الْخَلْقِ يَوْمَ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِب‏… وَ الْمَهْدِيّ؛ همانا بهترين مخلوق در روزى كه خدا گردشان آورد، هفت تن از فرزندان عبدالمطلب هستند … و مهدي از آن‌‌ها است» (كليني، 1407: ج1، ص450). بعد از وي صدوق در خصال بدون استناد به معصوم به نقل از محمد بن حنفيه آورده است:

فِينَا سِتُّ خِصَالٍ لَمْ تَكُنْ فِي أَحَدٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَنَا وَ لَا تَكُونُ فِي أَحَدٍ بَعْدَنَا … وَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَم؛ در ما خاندان، شش خصلت است‏ كه در هيچ كس پيش از ما نبوده و در هيچ كس پس از ما نخواهد بود… و مهدى اين امت، آن كه عيسى بن مريم دنبالش نماز مي‌‌خواند (صدوق، 1362: ج1، ص320).

بعد از وي، متكلمان بغدادي به اين سنخ روايات پرداخته‌‌اند. مفيد در الارشاد، همين گزارش را از عبدالله بن عباس نقل كرده است:

لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَبْعُ خِصَالٍ مَا مِنْهُنَّ خصْلَةٌ فِي النَّاس‏ ‏…. وَ مِنَّا قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ الَّذِي أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ نَبِيَّه؛‏ ما اهل بيت هفت خصلت به خصوص داريم كه ديگران از آن‌‌ها محرومند….و قائم آل محمد (ص) كه خداوند به او پيغمبرش را گرامى داشته از ما است (مفيد، 1413: ج1، ص37).

شيخ طوسي با سندي ديگر از پيامبر خدا (ص) نقل كرده است كه حضرت به فاطمه زهرا (س) فرمود:

يَا بُنَيَّةِ إِنَّا أُعْطِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَبْعاً لَمْ يُعْطَهَا أَحَد… وَ مِنَّا وَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى مَنْكِبِ الْحُسَيْنِ (ع) فَقَالَ، مِنْ هَذَا ثَلَاثا؛ دخترم! به ما اهل بيت هفت چيز داده شده است كه به هيچ‏كس پيش از ما داده نشده است؛… و قسم به خداوندى كه غير از او خدايى نيست، مهدى اين امّت كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى‏گزارد، از ماست.» آن‏گاه رسول خدا (ص) با دست مباركشان به شانه حسين (ع) زده و سه مرتبه فرمودند: [مهدى‏] از نسل اين است (طوسي، 1411: ص191).

بنابراين، اين روايت همان طور كه در قرب الاسناد ذكر شده؛ مضامين آن در ساير متون قابل تائيد و پذيرش است.

5-2. عصر غيبت

در روايات، براي دوران غيبت امام مهدي (عج) مسائل و موضوعات متعددي طرح گرديده؛ اما در قرب الاسناد مشخصاً به دو مورد اشاره شده است:

5-2-1. امتحان و ابتلا

در روايات فراواني به ضرورت ثبات قدم در عصر غيبت اشاره شده است، از جمله حميري از امام صادق (ع) آورده است:

وَ اللَّهِ لَا يكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُونَ وَ تُمَحَّصُونَ، ثُمَّ يَذْهَبَ مِنْ كُلِّ عَشْرَةٍ شَيْ‏ءٌ وَ لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا نَزْرٌ، ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: [أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ] (آل عمران: 142)؛ به خدا قسم آنچه شما چشم به سوى آن دوخته‏ايد، واقع نمي‌‌شود، مگر بعد از اين كه تميز داده شويد و امتحان بدهيد. آنگاه از هر ده نفر چند نفر {از دين حق بيرون} مي‌‌روند و به اعتقاد اول نمى‏مانند (حميري، 1413: ص 369).

اين دست روايات در منابع ديگري نيز نقل شده است. نعماني در روايتي مي‌‌گويد:

..وَ لَا يكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا وَ لَايَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِيَاس‏…؛ آنچه گردن‌‌هاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد، واقع نمى‏گردد تا اين كه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردن‌‌هاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد، واقع نخواهد شد، مگر پس از نوميدى ‏(نعماني، 1397: ص209).

5-2-2. صبر

يكي ديگر از مولفه‌‌ها و وظايف شيعيان در دوران غيبت «صبر و انتظار گشايش» است. حميري از امام رضا (ع) آورده است:

مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ! أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ: [ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ] (هود: 93)‏ [فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ] (اعراف: 71)* فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَجِي‏ءُ الْفَرَجُ عَلَى الْيَأْسِ، وَ قَدْ كَانَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ؛ چقدر صبر پيشه گرفتن و انتظار فرج كشيدن نيكو است! آيا نشنيده‏ايد كه پدرم امام موسى كاظم (ع) فرمود چشم براه باشيد كه من نيز چشم براه هستم و منتظر باشيد كه من هم با شما منتظر مي‌‌باشم؟ پس صبر پيشه گيريد كه فرج آل محمد (و ظهور دولت حق) هنگام يأس و نوميدى خواهد رسيد و اين را بدانيد آن‌‌ها كه پيش از شما بودند بيش از شما صبر كرده‏اند (حميري، 1413: ص380).

شبيه به اين روايت را عياشي ذيل آيه 71 سوره اعراف (عياشي، 1380: ج2، ص20) و صدوق در كمال الدين ذيل باب ثواب انتظار فرج (صدوق، 1395: ج2، ص 645) نقل كرده است.

شايد گفته شود كه مراد از صبر و انتظار گشايش، يك امري كلي است و امام در صدد توصيه اخلاقي به عموم شيعيان است كه در مقابل مشكلات بايد صبور بود و انتظار كشيد تا خداوند مشكلات را حل كند؛ اما حضرت در ادامه فرمود:

وَ اللَّهِ مَا يسْتَوِي اخْتِلَافُ أَصْحَابِكَ وَ لِهَذَا أُسِرَّ عَلَى صَاحِبِكُمْ لِيُقَال:َ مُخْتَلِفِينَ مَا لَكُمْ لَا تَمْلِكُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تَصْبِرُونَ حَتَّى يَجِي‏ءَ اللَّهُ تَبَارَك‏ وَ تَعَالَى بِالَّذِي تُرِيدُونَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ يَجِي‏ءُ عَلَى مَا يُرِيدُ النَّاسُ، إِنَّمَا هُوَ أَمْرُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قَضَاؤُهُ وَ الصَّبْر؛ به خدا قسم اختلاف شيعيان آرام نمي‌‌گيرد و به همين دليل صاحب شما پنهان مي‌‌گردد، كه گفته شود: پراكنده‏ايد! چرا نمى‏توانيد جلو خود را بگيريد و صبر كنيد تا خداوند متعال آن كس را كه مي‌‌خواهد بياورد؟ اين امر (ظهور دولت آل محمد و قيام امام زمان) به‌‌دلخواه مردم انجام نمى‏پذيرد، بلكه اين، امر خداوند و بسته به مشيت اوست و بر شماست كه صبر كنيد (حميري، 1413: ص381).

5-3. حتمي بودن ظهور

حميري در يك گزارش خود بر حتمى بودن ظهور اشاره دارد:

إِنَّ الدُّنْيا لَا تَذْهَبُ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ مِنَّا -أَهْلَ الْبَيْتِ- رَجُلًا يَعْمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ لَا يَرَى مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ؛ عمر دنيا پايان نخواهد يافت تا يكى از ميان ما خانواده بر انگيخته شود كه عمل به كتاب خداوند عزوجل عمل كند؛ منكري نمي‌‌بيند، مگر اين كه آن را زشت و ناپسند بشمارد (حميري، 1413: ص350).

شبيه اين روايت در ادبيات روايي فريقين فراوان به چشم مي‌‌خورد. در متون شيعي در روايتي از پيامبر خدا (ص) آمده است:

وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِيَ الْمَهْدِي‏؛ سوگند به خدايى كه مرا به حقّ به پيامبرى برانگيخت، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى كند تا به غايتى كه فرزندم مهدى در آن روز خروج كند (صدوق، 1395: ج1، ص280).

از اهل سنت، ابي داوود از پيامبر خدا (ص) آورده است:

لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدَّهْرِ إِلَّا يَوْمٌ لَبَعَثَ اللهُ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَمْلَؤُهَا عَدْلًا؛ اگر از عمر روزگار به جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيت مرا برانگيزد كه دنيا را پر از عدل كند» (ابي داوود، 1323: ج4، ص174).

باز حميري شبيه به ادبيات روايي مذكور با تعابير ديگري به قطعي بودن ظهور اشاره كرده است: «إِنَّ أَمْرَ الْقَائِمِ حَتْمٌ مِنَ اللَّهِ؛ قيام قائم ما از جانب خدا مسلّم است» (حميري، 1413: ص374). اين نوع تعابير فراوان در روايات ديگر ديده مي‌‌شود، مانند نقل كليني از امام صادق (ع): «وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ؛ خروج حضرت قائم (عج) حتمي است» (كليني، 1407: ج‏8، ص310)‏. همه اين دست روايات نشان دهنده وجود و قيام حتمي امام مهدي (عج) است و جايي براي ترديد معاندان نخواهد گذاشت.

5-4. سيره حكومتي حضرت

از مهم‌‌ترين مباحث عصر ظهور، پيشرفت‌‌هاي اقتصادي است. يكى از بحران‌‌هاي اقتصادي، تصرّف غاصبانه در اموال عمومى و انباشته شدن ثروت‏ نامشروع است. در حكومت امام مهدى (عج)، نه تنها تصرّف غاصبانه در منابع ملّى مجاز نيست، بلكه همه اموالى كه از اين طريق به دست آمده‌‌اند، استرداد مى‏گردند. در بين روايات قرب الاسناد به برگشت اموال عمومي و ثروت‌هاي نامشروع ‌از دست پادشاهان اشاره شده است. حميري در روايتي كه به پيامبر خدا (ص) ختم مي‌شود، آورده است: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا اضْمَحَلَّتِ الْقَطَائِعُ فَلَا قَطَائِعَ؛ هر وقت قائم ما قيام كرد قطايع‏ از بين مي‌روند؛ به طورى كه ديگر قطايعى در ميان نخواهد بود» (حميري، 1413: ص80).

«قطائع» و «اقطاع» اصطلاحي است در امور اراضي مالياتي و ديواني در قلمرو اسلام و آن واگذاري زمين، آب‌، معدن يا منافع حاصل از آن، يا واگذاري حق گردآوري خراج و ماليات يا واگذاري محلي براي كسب‌ و كار به كسي، به‌طور محدود و در زمان معيّن يا نامحدود (ابراهيمي، 1395: ج9، واژه اقطاع). در حديث مذكور كلمه «قطائع» كه در متن حديث آمده، اشاره به زمين‏هايى از اراضى خراجى است كه زمامداران به نزديكان خود بذل و بخشش مى‏كرده‏اند (ري شهري، 1393: ج9، ص460).

در روايات مهدوي، تعابيري شبيه آن وجود دارد كه روايت مذكور را تائيد مي‌‌كند. در حديثى ديگر از امام باقر (ع) آمده است: «إذا ظَهَرَ القائِمُ وَ دَخَلَ الكوفَةَ … وَ يرُدُّ السَّوادَ إلى‏ أهلِهِ؛ هنگامى كه قائم ظهور مى‏كند و به كوفه در مى‏آيد … زمين‏هاى سواد[6] را به اهلش باز مى‏گردانَد» (مجلسي، 1403: ج52، ص390). بى‏ترديد، اين اقدامات، در پيشگيرى از انباشته شدن ثروت و پديد آوردن عدالت اقتصادى نقش مؤثّرى خواهند داشت‏.

5-5. نشانه‌‌هاي ظهور

در بين مهدي پژوهان، بر اساس پاره‌‌اي از روايات، نشانه‌‌هاي ظهور به دو گونه «نشانه‌‌هاي حتمي» و «نشانه‌‌هاي غير حتمي» تقسيم شده است. مراد از نشانه‌‌هاي حتمي، نشانه‌هايي هستند كه در آن واژه «المحتوم» و شبيه آن به كار رفته است و هر چه غير از اين تعابير باشد، نشانه‌‌هاي غير حتمي دانسته مي‌‌شود. در قرب الاسناد نشانه‌‌هاي ظهور از ساير روايات پر بسامد‌‌تر است كه مي‌‌توان بر اساس تقسيم مرسوم به نشانه‌‌هاي حتمي و نشانه‌‌هاي غير حتمي گزارش داد.

5-5-1. خروج سفياني

حميري در نوشته خود به قيام سفياني قبل از قيام امام مهدي (عج) اشاره كرده است:

عَن عَلِي بنِ الحُسَينِ (ع) قالَ: يقومُ‏ قائِمُنا لِمُوافاةِ النّاسِ‏ سَنَةً. قالَ: يقومُ القائِمُ بِلا سُفيانِي! إنَّ أمرَ القائِمِ حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وأَمرَ السُّفيانِي حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، ولا يكونُ قائِمٌ إلّابِسُفيانِيٍّ؛ امام زين العابدين (ع) فرمود: قائم ما [خاندان آل محمّد]، در سالى كه مردم جمع مى‏شوند، ظهور مى‏كند. قائم، بدون وقوع شورش سفيانى قيام مى‏كند؟! قيام قائم، از امور حتمى الاهى است و كار سفيانى نيز از امور حتمى الاهى است و قيام كننده‏اى نداريم، جز آن كه [پيش از او] سفيانى را داريم (حميري، 1413: ص374).

روايات سفياني و حتمي بودن آن، در شمار فراوني از ميراث حديثي فريقين گزارش شده است كه به ذكر آن لزومي نيست (ر.ك: نعماني، 1397: ص257، 264 و صدوق، 1395: ج2، ص652). البته درباره نشانه‌‌هاي ظهور، پژوهش‌‌هاي مستقلي شكل گرفته است و برخي با رويكردهاي تاريخي آنان را به نقد كشانده‌‌اند و اساسا آن‌‌ها را محصول اتفاقات دوران مي‌‌دانند (صادقي، 1385: ص97- 217).

5-5-2. خسف بيدا

«خسف بيدا» يكي از نشانه‌‌هاي حتمي ظهور معرفي شده است. در قرب الاسناد تنها به مكان آن اشاره دارد. حنان بن سدير از امام صادق (ع) درباره مكان خسف بيدا سوال كرد حضرت فرمود: «أَمَّا مَصِيراً عَلَى الْبَرِيدِ، عَلَى اثْنَيْ عَشَرَ مِيلًا مِنَ الْبَرِيدِ الَّذِي بِذَاتِ الْجَيْشِ؛ به فاصله چهار فرسنگى جلو مصيرا و دوازده ميلى‏[7] از چاپارخآن‌‌هايى كه در ذات الجيش‏ است» (حميري، 1413: ص123). در بين نسخه‌‌هاي قرب الاسناد در واژه «مصير» اختلاف وجود دارد: برخي «صهر» و برخي ديگر «مُصّر» ضبط كرده‌‌اند (ر.ك: همان، ص123)؛ اما چنين مكان‌‌هايي در اطراف مدينه وجود ندارد و احتمال داده‌‌اند اين، همان منطقه «صفراء» در نزديكي مدينه است (حموي، 1995: ج‏3، ص412).

در روايتي فقهي كه به كيفيت «تلبيه» از زبان پيامبرخدا (ص) اشاره دارد؛ حضرت وقتي وارد منطقه بيدا مي‌‌شوند، شترى نزديكش آوردند. حضرت سوار آن شد و چون ايشان حركت كرد، لبّيك‏هاى چهارگانه را چنين فرمودند:

لَبَّيكَ اللَّهُمَّ لَبَّيكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لَا شَرِيكَ لَكَ لبّيك؛ پروردگارا لبّيك، لبّيك! تو را شريكى نيست. ستايش و نعمت و فرمان‏روايى، از آنِ توست. شريكى براى تو نيست. و بعد از آن فرمود: «هَاهُنَا يخْسَفُ بِالْأَخَابِثِ؛ در اين جا افراد پليد و ناپاك فرود برده مي‌‌شوند» (حميري، 1413: ص125).

اين گزارش تنها در اين منبع ذكر شده است و تا قرون يازده و دوازده غير از مجلسي و شيخ حر عاملي، كسي اين روايت را گزارش نكرده است (مجلسي، 1403: ج 96، ص183). البته در كتاب «اصول سته عشر» اين روايت به نقل از عاصم بن حميد نقل گرديده است كه در نسخه امروزي اين اصل ترديد وجود دارد (ر.ك: كامياب، 1400: ص118). بر خلاف شيعه، در ميراث حديثي اهل سنت، فراوان به تلبيه پيامبر در منطقه بيدا استناد شده است؛ اما هيچكدام به جريان خسف اشاره نكرده‌‌ است (ابن حنبل، 1421: ج22، ص325 و قشيري نيشابوري، 1334: ج4، ص38). از اين‌‌رو، اين روايت از منفردات حميري است.

5-5-3. اتفاقات سال 200 هجري به بعد

در قرب الاسناد به برخي اتفاقات تاريخي اشاره شده است كه به نظر مي‌‌رسد با مسئله مهدويت مرتبط است. بزنطي در خبري طولاني از امام رضا (ع) درباره نزديك بودن امر ظهور سوال مي‌‌كند كه حضرت به كلام امام باقر (ع) اشاره دارند كه ايشان نخستين علائم را در سال 195 دانسته كه گشايش‌‌ها آغاز مي‌‌شود و تا سال دويست ادامه دارد. در ادامه، راوي از امام رضا (ع) درباره اتفافات سال دويست مي‌‌پرسد كه امام مي‌‌فرمايند: «به گفتن مامور نيستم.» در پايان حديث امام به حادثه‏اى در بين دو حرم اشاره دارد، مبني بر اين كه فلان از فرزندان فلان پانزده مرد را به قتل مي‌‌رساند (حميري، 1413: ص370).

اين گزارش تنها در همين اثر ذكر شده است و در متون كهن آن دوران تا قرن پنجم ديده نمي‌‌شود. با اين وصف، در تحليل اين روايت دو واژه بايد تفسير شوند: اول، «قُرْبِ هَذَا الْأَمْرِ» و دوم، «عَلَامَاتِ الْفَرَجِ».

درباره واژه «هذا الامر» بايد گفت كلمه امر در معاني مختلفي مانند امور (شان و كار)، ضد نهي و علامت راه به كار رفته است (ابن فارس، 1404: ج‏1، ص137)؛ اما در روايات، «هذا الامر» از معناي لغوي فراتر است و در نگرش كلي، آنچه از روايات به دست مي‌‌آيد، مراد از «هذا الامر»، «امامت» است كه مي‌‌توان براي آن شئوني مانند حاكميت و ولايت در نظر گرفت كه اهل بيت صاحبان اين امر هستند (صفار، 1404: ج‏1، ص182، 220). به نظر مي‌‌رسد، بزنطي از امام رضا (ع) درباره اين كه شما چه زماني به حكومت خواهيد رسيد؛ سوال دارد؛ چرا كه در ادامه همين نكته را از امام سوال مي‌‌كند كه در سر فلان ماه و فلان سال، دولت اولاد فلان منقضى مي‌‌گردد و وقتى دولت آن‌‌ها به پايان رسيد، آيا كسى از قريش به سلطنت مي‌‌رسد، به‌‌طورى كه كارش بالا گيرد؟ حضرت فرمودند: «خير». بنابراين، فضاي سوال به دوران خود امام رضا (ع) متعلق است كه امام به او پاسخ مي‌‌دهند، قرار نيست از ما اهل بيت در اين دوران فردي به حكومت برسد و همان مى‏شود كه شيعيان بر آن عقيده دارند و آن هم در دوران حضرت قائم (عج) خواهد بود.

اما درباره علامات فرج همان معناي ظاهري آن، يعني «گشايش امر اهل بيت» مراد است و با توجه به تاريخ‌‌هايي كه ذكر شده، توجيهاتي درباب اين گشايش‌‌ها ذكر شده است. علامه مجلسي دراين باره به اتفاقاتي اشاره دارد، از جمله نزاع امين و مأمون بر سر خلافت و كشمكش آنان و مسئله ولايت عهدي امام رضا (ع) (مجلسي، 1403: ج52، ص184).

در مجموع متن مذكور از روايات مشكل قرب الاسناد است كه مقدمه آن درباره حكومت امام رضا (ع) است و بعد از آن كه امام پاسخ بزنطي را دادند، در پايان بر اين نكته تاكيد كردند كه اين امر در دست قائم خواهد بود و آن هم نشانه‌‌هايي دارد كه پيش از آمدن قائم، آثار و حادثه‏اى در بين دو حرم پديد مى‏آيد كه در آن جمعيتى هستند كه فلان از فرزندان فلان پانزده مرد را به قتل مي‌‌رساند. مجلسي آن را به انقراض دولت بنى عباس و زمان هجوم هلاكوخان مغول تطبيق داده است (همان، ص184) كه طبق اين سنخ تطبيق‌‌ها با تامل جدي روبه رو است.

5-5-4. اتفاقات ماه رجب

حميري در روايتي از امام رضا (ع) چنين آورده است:

جدم امام محمد باقر (ع) مي‌‌فرمود: «چهار حادثه پيش از قائم (عج) خواهد بود كه علامت ظهور اوست.» آن گاه امام رضا (ع) فرمود: «سه حادثه به وقوع پيوسته و يك حادثه ديگر باقى مانده است.» عرض‌‌كرديم: فدايت شويم حوادثى كه گذشته، كدام است؟ فرمود: اول ماه رجبي بود كه صاحب خراسان در آن ماه خلع شد؛ دوم، ماه رجبى بود كه بر پسر زبيده شوريدند؛ سوم، ماه رجبى است كه محمد بن ابراهيم در آن ماه از كوفه قيام كرد. «عرض‌‌كرديم: آيا رجب چهارم هم به‌‌اين سه ماه مى‏پيوندد؟ فرمود: جدم امام باقر (ع) اين طور فرموده است»‏[8] (حميري، 1413: ص391).

اين روايت نيز تنها در اين منبع ذكر شده و در ميان متون ديگر تا قرن پنجم، محدثي بدان توجه نداشته است. درباره اتفاقات ماه رجب در منابع روايي، احاديثي ذكر شده است. به عنوان نمونه، خروج سفياني (نعماني، 1397: ص300)، نداي آسماني (همان، ص181)، خسوف در نيمه ماه (طبري آملي، 1413: ص484) و بارش باران‌‌هاي شگفت آور (مفيد، 1413: ج‏2، ص381)؛ از جمله اتفاقات ماه رجب است.

روايت قرب الاسناد گويا تاريخ‌‌مند است و به اتفاقات همان دوران اشاره و احتمال دارد كه امام با اين بيان در صدد تعيين شاخص براي مبارزه با جريان‌‌هاي انحرافي آن دوران مانند واقفه باشد و لزومي ندارد ما آن را از علائم ظهور امام بدانيم. از اين‌‌رو، اين روايت را نمي‌‌توان به عنوان علائم ظهور امام مهدي (عج) دانست. علاوه بر آن كه رجب چهارم در كلام امام مبهم گذاشته شده است كه خود مي‌‌تواند به برخي از علائم پيش گفته در روايات مذكور تحليل گردد.

علامه مجلسي براي سه اتفاقات نخست حكاياتي نقل كرده‌‌است: رجب اول، خلع مامون؛ رجب دوم، شورش مامون عليه امين و رجب سوم، قيام محمد بن ابراهيم معروف به «طباطبا» در كوفه (مجلسي، 1403: ج52، ص183).

5-5-5. كشتارهاي قبل از ظهور

بزنطي از امام رضا (ع) چنين نقل كرده است:

«قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ قَتْلٌ بَيوحٌ». قُلْتُ: وَ مَا الْبَيوحُ. قَالَ: «دَائِمٌ لَا يفْتُرُ؛ «پيشاپيش اين امر- ظهور- كشتار بسيار داغى هست.» عرض كردم: بيوح به چه معناست؟ فرمود: «كشتار مداومى كه سرد نشود و سستى نپذيرد و از شدّت و حدّت آن كاسته نشود» (حميري، 1413: ص381).

گرچه اين تعبير روايي در روايات ديگر ديده نمي‌‌شود؛ مضامين آن در روايات متعدد بيان شده است كه خود حكايت از آن دارد كه دوران قبل از ظهور كشتاري خواهد بود. به عنوان نمونه نعماني در كتاب الغيبه آورده است:

يا جَابِرُ لَا يَظْهَرُ الْقَائِمُ حَتَّى يَشْمَلَ النَّاسَ بِالشَّامِ فِتْنَةٌ يَطْلُبُونَ الْمَخْرَجَ مِنْهَا فَلَا يَجِدُونَهُ وَ يَكُونُ قَتْلٌ بَيْنَ الْكُوفَةِ وَ الْحِيرَة؛ اى جابر! قائم ظهور نمى‏كند تا اين كه [مردم را] فتنه‏اى در شام فرا گيرد كه در جست وجوى راه گريز باشند و آن را نيابند و ميان كوفه و حيره [نجف] كشتارى واقع شود (نعماني، 1397: ص 279).

فراواني اين روايات با مضامين مختلف به نوعي «مستفيض» است (ر.ك: همان، ص267، 274؛ مفيد، 1413: ج2، ص372، 374 و طوسي، ص302، 409، 438).

5-6. گزارش‌‌هاي مرتبط با مهدويت

در اين اثر، برخي از روايات و گزارش‌‌هايي عنوان شده‌‌اند كه با مسئله خاص امام مهدي (عج) ارتباط مستقيم ندارد اما ارزش تاريخي دارند كه نشان دهنده قدمت اين انديشه‌‌اند:

5-6-1. قائميت امام موسي بن جعفر

واژه «قائم» يكي از پربسامدترين واژگاني است كه در روايات منعكس شده است. اين واژه در دو مصداق مورد توجه بوده است: قائميت اهل بيت و قائميت امام مهدي (عج). حميري در قرب الاسناد، روايتي معتبر از امام صادق (ع) در شان امام موسي بن جعفر (ع)، در حالي كه كودكي بيش نبودند آورده ‌است: «أَنْتَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي» (حميري، 1413: ص330). در اين روايت، امام موسي بن جعفر (ع) به عنوان «قائم» شناخته شده است؛ بر خلاف روايات ديگر اماميه كه قائميت را به امام مهدي (عج) منحصر مي‌‌داند. از اين‌‌رو در توجيه آن بايد گفت، مراد از «قائم»، امامت بعد از امام صادق (ع) است. يا از آن باب دانست كه هر امامي در زمان خود قيام كننده به اوامر الاهي است. عباراتي مانند «الْإِمَامُ…ِقَائِمٌ‏ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ امام قيام كننده به امر خداوند است»‏ (كليني، 1407: ج1، ص202)؛ «كُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّه؛‏ تمامي ما اهل بيت قيام كننده به امر خداونديم» (همان، ص536)؛ «الامام …الْقَائِمُ‏ الْمُرْتَجَى؛ امام قيام كننده اميد بخش است» (همان، ص204)‏؛ نشان دهنده اين معنا از قائم است. در همين زمينه مرحوم كليني در كتاب كافي بابي با عنوان «ان الائمه كلهم قائمون بامرالله»، به اين مسئله پرداخته است (كليني ، 1407: ج1، ص536- 537).

در ادامه گزارش روايت مذكور آمده است: «فَلِهَذَا قَالَتِ الْوَاقِفَةُ، إِنَّهُ حَيٌّ وَ إِنَّهُ الْقَائِمُ؛ به همين خاطر واقفه او را حي و قائم مي‌‌دانستند» (حميري، 1413: ص330). اين عبارت، گوياي آن است كه جريان‌‌هاي معاند امام رضا (ع) از اين سنخ روايات براي آمال دنيوي خود سوء استفاده كرده و امام موسي بن جعفر (ع) را قائم غايب پنداشته‌‌اند.

5-6-2. فرقه واقفيه

در اين اثر، برخي از گزارش‌‌ها درباره فرقه واقفيه در كلام امام رضا (ع) ديده مي‌‌شود. فرقه‌‌اي كه امامت امام رضا (ع) را نپذيرفت و با جريان سازي، مدتي افكار شيعيان را مخدوش كرد. امام رضا (ع) در تحليل شكل‌‌گيري اين جريان به دو عامل اشاره كرده است. عامل اول، مسئله اقتصادي است:

اما ابن السراج كه به مخالفت ما پرداخت و از دستور ما سرپيچى كرد علتش اين بود كه پول زيادى از حضرت موسى بن جعفر (ع) در اختيارش بود؛ در زمان پدرم آن‌‌ها را به نفع خود نگهداشت و با من لجاجت كرد و از تسليم آن امتناع ورزيد (حميري، 1413: ص351).

ابن سراج [9]وكيل كوفي امام كاظم (ع) بود كه با انكار رحلت آن حضرت و حبس اموال متعلّق به آن جناب، از پايه گذاران «مذهب وقف» گرديد. وكالت وى از سوي حضرت، در روايات كشى مورد تصريح قرار گرفته است. بنا به نقل كشى، شروع مذهب واقفيه از آن جا بود كه سى هزار دينار از زكات و وجوه شرعى اشاعثه (بنى اشعث)، توسط آنان به نزد دو وكيل امام كاظم (ع) در كوفه فرستاده شده كه يكى از آن دو، حيّان سراج بود و اين، در زمانى انجام شد كه امام كاظم (ع) در حبس بود. اين دو وكيل به جاى حفظ آن اموال، آن را براي خريد خانه‌‌ها و غلّات و انجام معاملات صرف كردند! و پس از شهادت امام كاظم (ع) در ميان شيعه شايع كردند كه امام كاظم (ع) «قائم» است و نمرده؛ ولى هنگام مرگ، اين دو وكيل از كار خود پشيمان شدند، وصيت كردند كه اموال موجود، در دستشان به ورثه امام كاظم (ع) باز گردانده شود و از اين رو، بر شيعه معلوم گشت كه انكار رحلت امام كاظم (ع) توسط آن دو، به سبب حرص به اين اموال بوده است (كشي، 1348: ص460 و طوسي، 1411: ص 66).

عامل دوم، برداشت‌‌هاي غلط از روايات است. امام درباره علي بن ابي حمزه مي‌‌فرمايد:

روايات را تاويل برد و فكر مي‌‌كرد امام موسي بن جعفر (ع) قائم است؛ در حالي كه بدان علم نداشت و بر حرف خود ايستاد و نخواست خود را تكذيب كند و سخنان خود را باطل شمارد، با خود مي‌‌گفت اگر تصديق نكند ائمه (ع) در اين مورد كه فرموده‏اند حضرت موسى بن جعفر قائم است در نتيجه اعتماد به اخبار ائمه از بين مي‌‌رود … ولى اشتباه كرده اين تأويل‌‌ها موجب بى‏اعتنايى بگفتار اجداد گرامم نمي‌‌شود (حميري، 1413: ص351).

علي بن ابي حمزه علاوه بر طمع مالي كه در گزارش‌‌هاي متعدد آمده است (كشي، 1348: ص450)؛ برداشت اشتباه وي از روايات و رويكرد تاويل گرايي، به عنوان عاملي ديگر بر انحراف وي تاثير داشته است. اين عامل تنها در كتاب قرب الاسناد اشاره شده است و در منابع ديگر، به ويژه منابع مرتبط با جريان واقفيه يافت نشد.

در متن ديگري، امام به تحركات و فعاليت‌‌هاي واقفيه اشاره دارد:

إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَهَدُوا عَلَى إِطْفَاءِ نُورِ اللَّهِ، حِينَ قَبَضَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَسُولَهُ (ص)، وَ أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ. وَ قَدْ جَهَدَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي حَمْزَةَ عَلَى إِطْفَاءِ نُورِ اللَّهِ حِينَ مَضَى أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ (ع)، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَه وَ قَدْ هَدَاكُمُ اللَّهُ لِأَمْرٍ جَهِلَهُ النَّاسُ، فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا مَنَّ عَلَيْكُمْ بِه‏؛ مردم كوشش كردند نور خدا را خاموش كنند از زمانى كه پيغمبر اكرم (ص) از دنيا رفت، ولى خداوند نور خود را تكميل مي‌‌كند. علي بن ابى حمزه خيلى كوشش كرد نور خدا را خاموش كند، پس از شهادت موسى بن جعفر؛ اما خداوند بر خلاف تصميم او نور خود را تكميل و شما را هدايت كرد، به مقامى كه ديگران عارف به آن نيستند بر اين نعمت كه به شما ارزانى داشته خدا را ستايش كنيد (حميري، 1413: ص347).

نتيجه گيري

«قرب الاسناد» اثر عبداله بن جعفر حميري، اثري است با رويكرد روايي كه برخي از روايات مهدويت را در خود جاي داده است. اين روايات، از مشايخ ثقه و مورد اعتماد عبدالله بن جعفر حميري نقل شده است. تنوع مشايخ قمي و غير قمي، گوياي همكاري حميري با مراكز علمي متعدد است. روايات مذكور در كتاب قرب الاسناد در دوران تاليف و پس از آن تا عصر مجلسي(م 1110ق) مورد توجه نبوده است. به نظر مي‌‌رسد، نسخه حميري يك نسخه ابتدايي بوده و وي در صدد تكميل و پالايش آن بوده؛ از اين‌‌رو، در اختيار محدثان هم عصر بعدي قرار نگرفته است. اما آنچه مهم است، اين كه بيش‌‌تر روايات وي مانند حتمي بودن ظهور، سيره حكومتي امام مهدي (عج) و نشانه‌‌هاي ظهور مانند سفياني، خسف بيدا در منابع متعدد شيعي ذكر شده است. اما برخي ديگر از روايات وي مانند برخي از اتفاقات تاريخي از منفردات حميري است. از نكات مهم اين اثر، انتشار برخي از تفكرات فرقه واقفيه توسط امام رضا (ع) است كه گوياي عمق انحراف اين جريان است.

منابع

1. ابراهيمي، ابوالفضل (1395). دايرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، ناشر مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي.

2. ابن حنبل، أحمد (1421ق). مسند الإمام أحمد بن حنبل، محقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، بيروت، مؤسسة الرسالة.

3. ابن فارس، أحمد بن فارس (1404ق)‏‏. معجم مقاييس اللغة، مصحح: هارون عبدالسلام محمد، قم، مكتب الاعلام الاسلامي‏.

4. بحراني، هاشم بن سليمان (1427ق). المَحَجَّة فى ما نَزل فِى القائم الحُجَّة، مصحح: زكي طالب، قم، دار المودة.

5. حر عاملي، محمد بن الحسن (1425ق). كشف التعميه فى حكم التسميه، محقق: مهدي فتلاوي، بيروت، دار الهادي.

6. حلي، ابن ادريس (1410ق). السرائر، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

7. حموي، شهاب الدين (1995م). معجم البلدان، بيروت، دار صادر.

8. حميرى، عبد الله بن جعفر (1413ق). قرب الإسناد، محقق: مؤسسة آل البيت (ع)‏، قم، مؤسسۀ آل البيت (ع).

9. رحمتي، محمد كاظم (1382). مدخل حميري عبدالله بن جعفر، دانش نامه جهان اسلام، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي.

10. سجستاني، أبو داود، سليمان بن الأشعث (1323ق). سنن أبي داود، هند، مطبعة الأنصارية.

11. صدر، محمد ( 1412ق). تاريخ الغيبة الصغرى‏، بيروت، دار التعارف للمطبوعات‏.

12. صدوق، محمد بن علي (1395). كمال الدين و تمام النعمة، محقق: علي‌اكبر غفاري، تهران، انتشارات اسلاميه.

13. صفار، محمد بن حسن‏ (1404ق). بصائر الدرجات، محقق: محسن كوچه باغى، قم، مكتبه آيت الله مرعشي.

14. طبري، محمد بن جرير (1413ق). ‏دلائل الامامه، مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم‏، بعثت.

15. طوسي، محمد بن حسن (1381). رجال، نجف، انتشارات حيدريه.

16. _______________________‌‌ (بي‌‌تا). الفهرست، نجف، المكتبه المرتضويه.

17. _______________________ ( 1411ق). الغيبه‌، مصحح: عبادالله تهراني وعلي احمد ناصح، قم، دارالمعارف الاسلاميه‌.

18. فلاح زاده ابرقوئي و همكاران (پاييز و زمستان1400). «قرب الاسناد در نگارش‌‌هاي اماميه»، دانشگاه كاشان، دوفصلنامه علمي حديث پژوهي، سال 13 شماره2.‌

19. القشيري النيسابوري، مسلم بن الحجاج (1334). الجامع الصحيح «صحيح مسلم»، محقق: أحمد بن رفعت بن عثمان و ديگران، تركيه، دار الطباعة العامرة.

20. كشي، محمد بن عمر ( 1384). رجال، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد.

21. كليني، محمد بن يعقوب (1407). الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

22. محمدي ري شهري‌، محمد (1393). دانش نامه امام مهدي (عج)، قم، دارالحديث.

23. مفيد، محمد بن محمد (1413ق). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق: مؤسسة آل البيت (ع)، قم، كنگره شيخ مفيد.

24. نجاشى، احمد بن على (1407ق). ‏رجال‏، قم‏، انتشارات جامعه مدرسين.

25. نعمانى، محمد بن ابراهيم (1379ق). الغيبة‏، محقق: على‏اكبر غفارى، تهران، مكتبة الصدوق‏.

26. انصاري قمي، حسن، سايت حلقه كاتبان، بررسي‌‌هاي تاريخي:

https://ansari.kateban.com/post/216

[1]. در گزارش نجاشى از سه كتاب به نام‏هاى «قرب‏الاسناد إلى‏الرضا (ع)» كتاب «قرب‏الاسناد إلى أبى جعفربن الرضا (ع)» و كتاب «قرب‏ الاسناد إلى صاحب‏الامر (عج)» ياد شده است (نجاشي، 1407: ص220)؛ در حالى كه در الفهرست شيخ طوسى، تنها از يك كتاب با عنوان قرب‏الاسناد سخن رفته است (طوسي، 1381: ص294).

[2]. عبارت «سرائر: مما استطرفناه من كتاب قرب الاسناد تصنيف محمد بن عبد اللّه بن جعفر الحميري».

[3]. اين بخش در دو باب تنظيم شده است: باب اول، روايات امام صادق (ع) درباره دعا (شامل ۲۷ روايت)، باب دوم، روايات متفرقه‌اي كه به مسائل فقهي، تاريخي و برخي مسائل اخلاقي مربوط هستند (حميري، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص1-176 از روايت شماره ۲۷ تا ۶۴۵).

[4]. شامل دو قسمت است: رواياتي كه بر اساس كتاب‌هاي فقهي تنظيم شده‌‌اند. در اين بخش مطالبي آمده‌‌ كه علي بن جعفر از برادرش امام موسي بن جعفر (ع) پرسيده است (از روايت شماره ۶۴۶ تا ۱۲۲۹). بخش دوم: روايات متفرقه‌اي هستند كه از امام كاظم (ع) گردآوري شده‌ است (همان، ص 176- 342 از حديث ۱۲۳۰ تا ۱۲۴۸).

[5]. اين بخش، روايات امام رضا (ع) است كه بدون هيچ تنظيم و بخش‌بندي ذكر شده‌‌اند. در اين قسمت، اكثر روايات به مسائل فقهي نظير ارث، نكاح، جهاد، حج، خراج، غناء مربوط هستند و نيز بعضي از روايات تاريخي، نظير شأن نزول برخي آيات، احوال حضرت ابراهيم و آدم (ع) اوضاع زمان، حضور امام زمان (عج) و برخي مسائل اخلاقي در آن موجود است (همان، ص 342- 395، از روايت شماره ۱۲۴۹ تا انتها).

[6]. «سَواد»، نام دو موضع است: يكى در نزدكى بلقاست كه به مناسبت سياهى سنگ‏هايش چنين نام‏گذارى شده و ديگرى، عبارت است از: روستاهاى عراق و ضياع‏هايى كه در دوره عمر بن خطّاب به دست مسلمانان افتاد و به مناسبت داشتن نخلستان‌‌ها و كشتزارهاى سبز، چنين نامى به آن‌‌ها داده شده است.

[7]. «ميل»، واحد مسافت و يك سوم فرسنگ است.

[8]. «وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ أَرْبَعَةُ أَحْدَاثٍ تَكُونُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ تَدُلُّ عَلَى خُرُوجِهِ، مِنْهَا أَحْدَاثٌ قَدْ مَضَى مِنْهَا ثَلَاثَةٌ وَ بَقِيَ وَاحِدٌ».قُلْنَا: جُعِلْنَا فِدَاكَ، وَ مَا مَضَى مِنْهَا؟ قَالَ: «رَجَبٌ خُلِعَ فِيهَا صَاحِبُ خُرَاسَانَ، وَ رَجَبٌ وَثَبَ فِيهِ عَلَى ابْنِ زُبَيْدَةَ، وَ رَجَبٌ خَرَجَ فِيهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بِالْكُوفَةِ».قُلْنَا: فَالرَّجَبُ الرَّابِعُ مُتَّصِلٌ بِهِ؟ قَالَ: هَكَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَر».

[9]. در برخي نسخه‌‌ها، وي را أحمد بن‏ أبي‏ بشر السراج و در برخي ديگر حيان سراج دانسته‌‌اند (ر.ك: طوسي، الغيبه، 1411: ص66 و كشي، رجال، 1348: ص460).