13 آذر 1403

مرکز تخصصی مهدویت

فاطمه (سلام الله علیها) امروز هم غریب است!

فهرست مطالب:

راي معرفي كردن حضرت زهرا عليها السلام نبايد فقط زن امروز را مخاطب قرار دهيم؛ بلكه بايد دايره را كمي وسيع‌تر بگيريم و او را براي انسان‌هاي همه دوران‌ها معرفي كنيم. چون او نه فقط براي زن‌ها، كه براي همه انسان‌ها، الگوست.

فاطمه عليها السلام همان علي عليه السلام است در فرم زنانه. حضرت زهرا عليها السلام پيامبر نبودند؛ ولي پيامبرانه زندگي كردند، پيامبرانه انديشيدند، پيامبرانه موضع گرفتند، و پيامبرانه از دنيا رفتند.
زندگي فاطمه عليها السلام را تنها به جريان در و ديوار و سقط شدن بچه محدود كردن، ظلم به ايشان است. با اين كه آن حضرت عمرش كوتاه بود و فرصتي نداشت كه خودش را نشان بدهد، ولي عمر با بركتي داشت. مثل يك سي‌دي فشرده با هزاران صفحه مطلب. فاطمه عليها السلام عمري كوتاه كرد؛ ولي هزاران صفحه معرفت از او به جا مانده است. تمام صحبت‌هايي كه از او به جا مانده و در طول تاريخ، سانسور نشده، به اندازه يك جزوه هم نيست؛ اما ما با اكثر آن هم آشنا نيستيم. آن‌قدر كه فاطمه فاطمه مي‌گوييم، نمي‌توانيم دو جمله از آن حضرت نقل كنيم.
جمله‌هايي كه از حضرت به جا مانده، بسيار متعالي است و متفكران مي‌توانند از آن عبارات، نتيجه گيري‌هاي بزرگ تربيتي و اخلاقي بكنند. در حوزه معرفت و علم، در حوزه سياست، در حوزه اقتصاد و حقوق مي‌توان از احاديث آن حضرت، نتيجه گيري‌هاي خوبي كرد. سفره‌اي است كه پهن شده، ولي كسي نيست كه كنار سفره بنشيند و درست استفاده كند.
ما هنوز نابالغيم. بايد نسل‌هاي بالغي برسند كه بتوانند بفهمند چطور با اين انوار مقدس الهي روبرو شوند و از آنها دانش بياموزند. براي فراگرفتن علوم اهل‌بيت، يك حدي از بلوغ لازم است؛ اما ما مثل بچه‌اي هستيم كه در بزرگترين كتابخانه عالم ـ كه ميليون‌ها جلد از بهترين كتاب‌ها در آن قرار دارد ـ رها شده است و اصلاً نمي‌فهمد كه اين‌ها چيست. اگر وقتي از كتابخانه بيرون مي‌آيد، از او سؤال كني چه ديدي، مي‌گويد: «سالنش خوب بود، ولي در آن نمي‌شود فوتبال بازي كرد!» اين برداشت او از آن كتابخانه است. او نمي‌داند كه نتيجة تحقيقات ميليون‌ها متفكر بزرگ، از شرق و غرب عالم، از ازل تا آن روز، همه و همه در آن سالن جمع بوده است. آن كودك نابالغ هيچ كدام از آنها را نمي‌بيند. رابطة ما هم با اهل‌بيت عليه السلام، همين طوري است. مثل بچه‌اي كه وارد بزرگترين كتابخانه عالم مي‌شود و وقتي بيرون مي‌آيد مي‌گويد به درد نمي‌خورد. راست هم مي‌گويد، چون اين همه كتاب به درد او نمي‌خورد.
فاطمه عليها السلام هنوز هم غريب است؛ چون همه برداشت ما از فاطمه عليها السلام مسأله بين در و ديوار بودن اوست. اين مسأله اتفاق جانگدازي بود و ما بايد هميشه داغدار آن باشيم؛ ولي حضرت فاطمه عليها السلام كه فقط اين نيست. اين جريان، بخش بسيار كوچكي از زندگي و شخصيت اوست.
براي الگو شدن انسان‌هاي بزرگي مثل فاطمه عليها السلام، لازم نيست آنها را پايين بكشيم تا هم‌قد ما بشوند. بعضي فكر مي‌كنند براي اين كه پيامبران يا اولياي خدا بتوانند براي ما الگو باشند، بايد آنها را از مقام والايي كه دارند پايين بكشيم؛ و اِلاّ اگر خيلي بالا باشند به درد الگو شدن نمي‌خوردند. اين اشتباه است. همه چيز آنها با ما فرق مي‌كرد. نگاهشان به عالم، نگاهشان به خودشان، نوع تصميم گيري‌هاي آنها، انگيزه‌هاي آنها…. اگر قرار باشد آنها هم مثل ما باشند، چرا بايد آنها معلم ما شوند؟ ما معلم آنها مي‌شديم!
لذا نبايد آنها را آن‌قدر پايين بكشيم كه هم‌قدّ ما شوند. از آن طرف، نبايد به آنها آنقدر انتزاعي نگاه كنيم كه نفهيم براي «فاطمي بودن» چه بايد كرد. هر دو نگاه، غلط است.
درخشندگي فاطمه عليها السلام در تاريخ خيلي كوتاه بوده است؛ اما بعضي‌ها نگويند اين درخشندگي كوتاه او در طول تاريخ براي الگو شدنش كافي نيست. اگر كسي در يك بيابان تاريك گرفتار شود، درخشش يك لحظه‌اي نور هم كافي است تا او جهت صحيح را پيدا كند. عمر فاطمه عليها السلام هر چند كوتاه بود، اما كافي بود. ابعاد مختلف او را نگاه كنيد. برخي ابعاد زندگي او را اصحاب درجه يك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مثل سلمان حكيم نقل كرده‌اند.
براي شناخت آن حضرت، اين جريان كافي است كه شب ازدواجش، در حالي كه بهترين لباسش را پوشيده بود و خانمي آمد و ابراز نياز كرد و گفت: «من لباس مناسبي ندارم. امشب شب شادي شماست، به فكر من هم باشيد.» آن حضرت لباس عروسي را از تن بيرون آورد و لباس عادي خود را پوشيد. آن وقت، لباس عروسي‌اش را تقديم آن زن كرد. و با تمام سخاوتش به او گفت: «ببخشيد كه من چيزي بهتر از اين ندارم» و بعد، با لباس عادي به خانه شوهرش علي رفت.
پيامبر كه آمد، ديد لباس عادي بر تن اوست. فرمود: «دخترم! لباس عروسي‌ات كجاست؟» فاطمه عليها السلام گفت: « پدر! من هرچه كردم ديدم نمي‌توانم اين لباس را بپوشم در حالي كه يك انسان به اين لباس محتاج است.» پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «آيا او را مي‌شناختي؟» حضرت پاسخ دادند: «نه.» پيامبر فرمودند: «پدر و مادرم فداي تو.»
هر چند زندگي حضرت زهرا عليها السلام سرشار از اين موارد است، ولي آيا همين يك مورد، همان نوري نيست كه در تاريكي مي‌درخشد؟ اگر جامعه ما به همين يك جريان عمل كند، مي‌تواند نتايج اجتماعي و اقتصادي خوبي بگيرد.
يا مثلاً امام حسن عليه السلام روايت كرده است: «وقتي كودك بودم، مي‌ديديم كه مادرم شب‌ها بلند مي‌شود و عبادت مي‌كند. گاهي فكر مي‌كرد، گاهي ذكر مي‌گفت و گاهي اشك مي‌ريخت و براي ديگران دعا مي‌كرد، ديگراني كه نمي‌دانستند مادرم هر شب براي آنها دعا مي‌كند. از بس ايستاده دعا مي‌كرد، پاهايش ورم كرده بود. منتظر مي‌شدم تا براي خودمان هم دعا كند، اما وقتي همه را دعا مي‌كرد، تنها مي‌گفت: خدايا! به خاطر عظمت خودت ما را ببخش. يك بار وقتي دعاي مادرم تمام شد، به او گفتم: شما اين همه سرپا مي‌ايستي و براي همه، حتي دشمنانت، دعا مي‌كني، ولي براي خودت، در آخر دعاهايت، دعا مي‌كني؟ مادرم در جواب فرمود: الجار ثم الدار؛ اول براي ديگران بعد براي خود.» اين طور كارهاي حضرت زهرا عليها السلام الگوست. براي مرد و زن امروز و ديروز و فردا، براي زن و مرد شرق و غرب عالم.
هم چنين سلمان نقل مي‌كند كه در اوج قدرت رسول‌الله صلي الله عليه و آله و سلم، فاطمه عليها السلام را ديدم كه از خانه بيرون آمد. در حالي كه چادري تميز ولي كهنه بر سر داشت. با خودم فكر كردم كه دختر قيصر و كسري لباس‌هاي زربافت مي‌پوشند، ولي دختر رسول خدا ـ كه همه چيز در اختيار پدرش است ـ اين طور زندگي مي‌كند. همين طور كه با خودم داشتم فكر‌ مي‌كردم، زهراي مرضيه عليها السلام به من فرمود: «سلمان! معيار ارزش‌هاي ما با قيصر و كسري فرق مي‌كند. چيزهايي براي آنها خوب است و براي ما خوب نيست. معيارها و ملاك‌ها و نگاه‌هاي ما با آنها فرق مي‌كند.» اصلاً حضرت زهرا عليها السلام آمده است تا همين را به ما بياموزند كه ملاك‌هايمان را عوض كنيم.
شما آن همه تواضع و محبت و تعهد اجتماعي فاطمه عليها السلام را ببينيد؛ اولاً در برابر خانواده‌اش و ثانياً در برابر جامعه. او اگر فريادي زده، اعتراضي كرده، اشكي ريخته، خطبه‌اي خوانده و قهري كرده، همه اين‌ها  براي دفاع از حقيقت و عدالت بوده است، براي دفاع از انسان بوده است؛ نه دفاع از حق شخصي خودش. اگر نام فدك را مي‌آورد، اگر نام علي را مي‌آورد، به اين معنا نيست كه باغ من را پس بدهيد، رياست شوهر من را پس بدهيد. اصلاً اين حرف‌ها نبوده. خودشان در سخنراني معروفشان در مسجد پيامبر مي‌فرمايند: «اي مردمي كه به سوي گفتار باطل مي‌شتابيد، چشم بر زشتي‌ها مي‌بنديد، هرچه پيش مي‌آيد را توجيه مي‌كنيد، آنچه نمي‌خواهيد ببينيد نمي‌بينيد، هرچه نمي‌خواهيد بدانيد نمي‌دانيد، هرگاه مي‌خواهيد چشم‌هايتان را بر حقيقت مي‌بنديد و هرگاه نمي‌خواهيد نمي‌بنديد، آيا اين قرآن، كتاب تفكر نيست؟» درد فاطمه عليها السلام اين‌هاست. ايشان در ادامه مي‌فرمايند: «مشكل شما اين است كه نمي‌توانيد بر اساس قرآن و معرفت قرآني داوري كنيد. يا نه، مشكل شما مشكل معرفتي و ندانستن نيست؛ مشكلي ديگر داريد و آن، اين است كه بر دل‌هاي شما مهر خورده است. رفتار زشت شما، قلب‌هايتان را سياه كرده و مانع تصميم‌گيري درست شما شده است. مي‌دانيد حق چيست ولي نمي‌توانيد به احترام حق به پا خيزيد. چرا نمي‌توانيد؟ زيرا نمي‌خواهيد! وقتي عمل زشتي تكرار شود، روز به روز قدرت ديدن، شنيدن و تشخيص، از آدمي، بيشتر سلب مي‌شود. پس آنگاه كه ماه به ماه و روز به روز، فاسدتر مي‌شويد، ديگر كلمات خداوند نيز درد شما را درمان نخواهد كرد. آيات خدا را مي‌شنويد ولي وحي صريح خدا را نادرست تأويل مي‌كنيد…» اين‌ها درد فاطمه عليها السلام است. در روايت است كه ايشان رو به قبر پيامبر مي‌كرد و با اشك و با صدايي بلند ـ كه همه مردم مي‌شنيدند ـ فرمودند: «پدر! اي آخرين سفير خداوند! كينه‌هايي كه پنهان شده بود پس از تو سر باز كرد؛ كاش پيش از تو رفته بودم.»
فاطمه عليها السلام يك شخصيت اسلامي است، او فقط يك شخصيت شيعي نيست. بسياري از اهل سنت، براي حضرت فاطمه عليها السلام احترام كامل قائلند و در منابع روايي مهم آنها، وجوب اين احترام آمده است. آقاي بخاري در كتاب «صحيح» خود از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي‌كند: «هركس فاطمه را به خشم آورد، من را به خشم آورده است» يا حاكم نيشابوري ـ كه از بزرگان اهل سنت است ـ در كتاب «مستدرك» از قول پيامبر نقل مي‌كند: «فاطمه! خدا با خشم تو به خشم مي‌آيد و با شادي و رضايت تو راضي مي‌شود.»
بعضي‌ها با خواندن اين حديث ـ كه هم شيعه و هم اهل سنت آن را نقل كرده‌اند ـ اين طور برداشت مي‌كنند كه خداوند خودش را با فاطمه عليها السلام تطبيق داده است و شايد به ذهن كسي بيايد كه پيامبر دارد لطفي در حق دخترش مي‌كند و شايد همه پدرها در مورد دخترشان بگويند كه هر كس دختر مرا اذيت كند، مرا اذيت كرده است. اين برداشت، كاملاً غلط است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌خواهد اين نكته را بگويد كه فاطمه عليها السلام فاني در خداست، فاطمه عليها السلام سكوتش براي خداست، فريادش براي خداست، لبخند و خشمش، صلح و قهرش…، همه و همه براي خداست. اصلاً اين حديث مي‌گويد كه فاطمه، چيزي نيست جز ارادة خداوند.
در اين صورت، اگر ما نتوانستيم بفهميم راه خدا از كدام سمت است، مي‌توانيم از روي رفتار فاطمه عليها السلام و از روي خشم و شادي فاطمه عليها السلام آن را بفهميم. اگر معني حديث، غير از اين باشد، اشكالات زيادي به آن و حتي به خود پيامبر وارد مي‌شود كه نعوذ بالله شما داريد با دين خدا بازي مي‌كنيد و مي‌خواهيد بگوييد ما براي حق و باطل، حساب و كتابي نداريم. هر جا كه فاطمه عليها السلام خوشش بيايد، حق است و هرجا فاطمه عليها السلام بدش بياد، باطل است. معناي صحيح روايت، اين است كه پيامبر مي‌فرمايد: «فاطمه جان! تو آنقدر محو در رضايت خداوند هستي، و به قدري حركات و احساسات تو كنترل شده و الهي و اصولي است كه اصلاً‌ شادي و غمت هم الهي است و از روي جهل و اشتباه و تعصب شخصي نيست. موافقت و مخالفت تو از سر نفس و عواطف شخصي نيست؛ بلكه بر اساس ضوابط الهي است. به همين خاطر، رضايت تو رضايت خداوند است؛ چون تو غير از خدا چيز ديگري نمي‌خواهي. بنابر اين وقتي تو موضعي مي‌گيري، يعني اين موضع، موضع خداست. اگر تو در مسأله‌اي شادي كني، معلوم مي‌شود كه خداوند از آن مسئله، راضي است.»
اين است رمز آن كه خدا با غضب فاطمه به خشم مي‌آيد و با رضاي او، راضي مي‌شود…
……………

استاد حسن رحيم‌پور ازغدي