13 آذر 1403

مرکز تخصصی مهدویت

أهمّيّت صحيفه كامله سجّاديّه‏

فهرست مطالب:

أهمّيّت صحيفه كامله سجّاديّه‏

بسم الله الرحمن الرحیم

گردآورنده : علی ربانی

اين است نمونه‏ اى از صحيفه كامله سجّاديّه كه أُولوا الالباب را غرق تحيّر نموده و زيركان عالم را به تفكّر واداشته و حكيمان انديشمندان را به دنبال خود كشيده، و عالمان ذى درايت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمير را به خضوع و خشوع در برابر اين مكتب به زانو درآورده است.

تا جائى كه مى‏ بينيم: آن مرد جليل و حكيم و متألّه و فقيه خبير و شاعر مُفْلِق و أديب قدرتمند و جامع جميع كمالات حسنه: آيت ربّانى مرحوم سيّد عليخان كبير مدنى شيرازى- تغمّده الله برضوانه- چنان شرح عظيمى بر آن مى ‏نگارد كه نياز ارباب فضل و دانش را بدان صحيفه مبرهن مى‏ دارد و بدون آن شرح گوئى حقّ صحيفه ادا نشده و به عالم ادب و عرفان بروزى نداشته است. و يا محقّقينى همچون ملّا محمد محسن فيض كاشانى بر آن تعليقه دارد، و شيخ بهاء الدين عامِلى و سيّد محمّد باقر داماد معروف به ميرداماد شروح مُمَتّع و مفيدى بر آن نگاشته ‏اند غير از شروحى كه اخيراً افرادى همچون آيت الله مدرّسى چهاردهى، و تعليقه‏اى به نام آيت الله ميرزا ابو الحسن شعرانى بر آن نوشته‏ اند.[1]

سخن طنطاوى جوهرى درباره صحيفه‏

آيت الله أبو المعالى سيّد شهاب الدّين مرعشى نجفى- رضوان الله عليه- مى ‏گويد: من نسخه‏ اى از صحيفه شريفه را در سنه 1353 براى مطالعه علّامه معاصر شيخ جوهرى طنطاوى صاحب تفسير معروف مفتى اسكندريّه فرستادم. از قاهره خبر وصول صحيفه را براى من نوشت و در برابر اين هديه گرانقدر از من سپاسگزارى نمود، و در تمجيد و تحميد از اين نسخه سخن بسيار گفت تا آنكه گفت: «وَ مِنَ الشِّقَاءِ أنَّا إلَى الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَى هَذَا الأثَرِ الْقَيِّمِ الْخَالِدِ مِنْ مَوَارِيثِ النُّبُوَّةِ وَ أهْلِ الْبَيْتِ. وَ إنِّى كَلَّمَا تَأمَّلْتُهَا رَأيْتُهَا فَوْقَ كَلَامِ الْمَخْلُوقِ وَ دُونَ كَلَامِ الْخَالِقِ‏- الى آخر ما قال‏: «و از نگون بختى و محروميّت ماست كه ما تا الآن بر اين اثر استوار جاويدان، از مواريث نبوّت و اهل بيت واقف نگشته ‏ايم! و حقّاً و حقيقةً من هر قدر در آن تأمّل و تفكّر نموده‏ ام آن را ما فوق كلام مخلوق و مادون كلام خالق يافته ‏ام»- تا آخرگفتارش. [2] (

خواب مجلسى اوّل (ره) درباره صحيفه‏

در اينجا به نظر رسيد حكايتى از جدِّ أعلاى مادر پدرى خود: محدّث عظيم، و سالك وارسته، و اخلاقى كبير مرحوم مجلسى اوَّل- رضوان الله عليه- آورده شود، تا جان ها از آن سبْك و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفكّر در صحيفه امام السّاجدين قبل از نزول در گور، به فكر خودشان بيفتند، و در فكر علاج و چاره‏اى برآيند! و گرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او كه با اين درسهاى متعارف و معمول حوزوى بدون بررسى و محاسبه نفس و طىّ طريق و منهاج اولياى راستين كه صحيفه سجّاديّه را نصب العين قرار داده و با آن روح خود را صيقل و جلا زده ‏اند، كار از پيش نمى‏ رود و نه خود و نه ديگران تمتّع و بهره ‏اى نخواهند يافت. امّا حكايت را طبق عين نوشته مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمّد على مدرسى چهاردهى رشتى در مقدّمه شرح صحيفه خود نقل مى ‏نمائيم: وى شرح صحيفه فارسى خود را بدين مطالب آغاز مى ‏كند

بسم الله الرّحمنِ الرّحيمِ‏:

الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى الله على سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.

و بعد چنين گويد منقطع از نيل آبادى، محمد على بن نصير الجيلانى كه: در سنه يكهزار و سيصد و چهار در ماه رمضان المبارك، در حرم شريف مرتضوى وقت غروب آفتاب، جناب سيّد أجلّ أكرم زاهد عابد صَفىّ مُخلص تقى آقا سيّد ميرزاى اصفهانى كه الآن مشرّف به مجاورت مدينه مشرّفه‏ اند، كتاب مشيخه مرحوم آخوند ملّا محمّد تقى مجلسى (ره) از براى حقير قرائت مى ‏نمود؛ از جمله شيوخ خود مرحوم شيخ بهائى را ذكر نمود. در أثناء ذكر حالات او حكايتى نقل نمود كه آن حكايت مذكوره را در آن كتاب بعينها به خطّ شريف ايشان در شرح صحيفه ديدم.

مُلَخَّص حكايت آن است كه: مرحوم مجلسى مى‏ فرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتياط مى ‏كردم. خدمت شيخ بهائى؛ عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت. لكن در نفسم چيزى بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگرى است.

شبى از شبها بالاى سطح خانه خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيَّة امام المسلمين حجّة الله على العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.

با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عاليمقدار- عليه الصّلوة و السّلام- رسيدم، و از مسائلى سؤال نمودم كه از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سؤال نمودم فرمودند: بخوان!

بعد عرض نمودم: يا بن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم هميشه دستم به شما نمى ‏رسد! كتابى به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم!

فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من مى‏ شناختم او را.

رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مى‏ گريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاى سطح خانه خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روى داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائى است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است.

چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذوالفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپايگانى) مشغول به مقابله صحيفه است.

بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: ان شاء الله به آن مطلبى كه قصد داريد خواهيد رسيد.

از اينكه مرا متّهم به بعضى از چيزها مى‏ دانست خوشم نيامد از اين تعبير.

آنگه محلّى كه حضرت- عليه الصّلوة و السّلام- را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه مى ‏شناختم. مرا كه ديد گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبه‏ ها در تنگ هستم. كتاب از من مى ‏گيرند پس نمى‏ دهند. بيا برويم در خانه بعضى از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!

مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابى كه مى‏ خواهى بردار دست زدم و كتابى برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابى است كه حضرت حجّة الله روحى فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفه سجّاديّه است مشغول شدم به گريه و برخاستم.

گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت مى ‏كند.

پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند.

مرحوم مغفور مجلسى ثانى مى‏ فرمايد: كه چهل سال در صدد ترويج صحيفه شد. و انتشار اين كتاب به واسطه آن مرحوم شد كه الآن خانه‏اى نيست كه صحيفه در آن نباشد.

اين حكايت داعى شد كه شرح فارسى بر صحيفه بنويسم كه عوام بلكه خواص‏ از آن منتفع شوند.

(امام شناسى، ج‏15، ص: 50 ،51 ،52)

[1] (امام شناسى، ج‏15، ص: 40)

. [2] امام شناسى،علامه تهرانی ج‏15، ص: 41 ،42)