هفدهم ربيعالاول سال عامالفيل (570 ميلادي) بود كه مكه مكرمه، ناگهان نوراني شد. آري! خداوند به حضرت عبدالله عليه السلام و حضرت آمنهسلام الله عليها بنت وهب، فرزندي عنايت كرد كه اسمش را «محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)» گذاشتند. خاندان عبدالمطلب عليه السلام، همه غرق در سرور و شادماني از آمدن پسري زيبا و خوشسيما بودند. نه تنها زمينيان، بلكه در عرش الهي غوغايي به پا بود و ملائك از آمدن اين مولود بسيار خرسند و شادمان بودند. بيشتر از زمين در آسمانها جشن و سرور برپا بود. منجي انسانها از جاهليت و عقبافتادگي پا به كره خاكي ميگذاشت، اگرچه نور وجودش هزاران سال پيش از خلقت آسمانها و زمين و هستي آفريده شده بود.[1]
در نوجواني به لقب «امين» و «راستگو» شهرت يافت و با پيشنهاد ابوطالب عليه السلام با مال التجارة خديجه سلام الله عليها به سفري تجاري رفت و سود خوبي به دست آورد. در اين زمان، خديجه سلام الله عليها خواب عجيبي ديد. تعبيرگر معروف آن زمان، خواب او را به پيامبري محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ازدواج با خديجه سلام الله عليها تعبير كرد. بالأخره اين وصلت مبارك سرگرفت و ثمره اين عقد مبارك، دو پسر و چهار دختر شد كه مادر هستي، مادر دوازده امام معصوم و پاك شيعه، حضرت زهرا سلام الله عليها برترين ثمره اين ازدواج بود.
محمد امين، براي عبادت به كوه نور ميرفت و در غار حراء كه در آنجا بود به عبادت مشغول ميشد. خديجه سلام الله عليها روزها با طي مسافتي طولاني و گذر از سنگلاخها خود را به معشوقش ميرساند و غذايي كه از قبل تهيه كرده بود به ايشان ميداد.
چهل سال از عمر مبارك محمد امين(صلی الله علیه و آله و سلم) – كه سراسر توحيد و يكتاپرستي بود – گذشت تا اينكه در بيست و هفتم رجب، از سوي خداوند، مأموريت سخت و صعب پيامبري بر دوش ايشان گذاشته شد.
سالهاي اول پيامبري آن حضرت، به صورت مخفيانه بود تا اينكه آيه شريفه (وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ)[2] نازل شد. پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به پسرعموي گرامياش، علي عليه السلام، دستور تهيه غذايي داد تا در ميان اقوام و خويشان خود، خبر از رسالت خويش دهد. بالاخره مجلسي تشكيل شد و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شروع به صحبت كردند؛ اما با كارشكني برخي، در سخنراني ايشان اخلال ايجاد شد و ادامه سخن را به مجلسي ديگر موكول كردند. دوباره مجلسي ترتيب داده شد و اقوام دعوت شدند و پس از صرف غذا، پيامبر برخاست و خبر از رسالت خويش داد و فرمود: «چه كسي حاضر است از من پشتيباني كند تا او وزير و جانشين و وارث من باشد؟» سكوت عجيبي بر جمع حكمفرما شد تا اينكه حضرت علي عليه السلام اين سكوت را شكست و عرض كرد: «من، يا رسولالله!» پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سه بار، جمله خود را تكرار كردند و كسي جز علي عليه السلام حاضر به همكاري با ايشان نشد. سپس پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انّ هذا اخي و وصيي و وارثي و خليفتي عليكم فاسمعوا له و اطيعوه؛[3] اين علي عليه السلام، برادر و وصي و وارث و خليفه بعد از من بر شماست. پس به فرامينش گوش فرادهيد و از او اطاعت كنيد».
بعد از آن لزوم دعوت عمومي مردم به وسيله آيه (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ)[4] به پيامبر ابلاغ شد و ايشان دعوت به خداپرستي را بهطور علني آغاز كرد. جبهه شرك و بتپرستي در مقابل ايشان صفآرايي كردند و انواع تهمتها و ناسزاها را به ايشان نسبت دادند. بعد از بعثت، معجزه جاويد الهي، «قرآن كريم»، به تدريج بر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ايشان اين آيات را براي مردم با صوتي زيبا و دلنشين قرائت ميفرمود و قلبها و دلها را متوجه خداوند ميساخت.
اخلاق محمدي
مهمترين هدف از بعثت پيامبر اسلام ترويج محاسن و صفات حسنه اخلاقي بود، چنانچه خود ايشان فرمود: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ قطعاً من به خاطر اينكه خوبيهاي اخلاقي را به كمال برسانم، به رسالت مبعوث شدم.»[5]
قرآن كريم نيز، دنيا و همه چيزهاي در آن را «قليل» و ناچيز معرفي ميكند، ولي وقتي به اخلاق پيامبراكرمa ميرسد آن را «عظيم» ميخواند:(وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ)[6] به راستي اخلاق پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) عظيم بود؛ چرا كه انواع تهمتها ـ مانند: ساحر، شاعر، مجنون و… ـ را شنيد ولي سكوت كرد. يهودي خاكروبه بر سرش ريخت و ايشان، تنها سكوت كرد؛ بلكه زماني كه آن يهودي بيمار شد به عيادتش رفت و با اين اخلاق نيكو، سرانجام، آن يهودي مسلمان شد. همان گونه كه اخلاق حسنة پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، باعث جذب خيل كثيري از مردم به سوي اسلام گشت.
ايشان هرگز آغازگر جنگ نبود و تاجايي كه امكان داشت، اقدام مسلحانه نميكرد و حتي تا آخرين لحظات كه سپاه كفر در مقابل ايشان صفآرايي مينمود، آنها را نصيحت ميكرد و ميفرمود: «يا اسلام را بپذيريد و يا به حكم خدا، به خاطر استفاده از زمينهاي مسلمين و امكانات دولت اسلامي، جزيه (نوعي از ماليات) پرداخت كنيد.» كه برخي از مسيحيان و يهوديان، اسلام را ميپذيرفتند و برخي جزيه ميپرداختند و جنگ، در نطفه خاموش ميشد. ايشان تنها با گردنكشاني كه زورگويي ميكردند و نه اسلام را ميپذيرفتند و نه جزيه ميدادند، مبارزه ميكردند.
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در سلام دادن بر همگان پيشي ميگرفتند. هميشه خوشبو و معطر بودند. سخن هيچكس را قطع نميكردند. خيرهخيره به كسي نگاه نميكردند. به عيادت مريض ميرفتند. در تشييع جنازه مسلمانان شركت ميكردند. هرگز مقابل كسي پاي مبارك خويش را دراز نميكردند. هرگز در مجالس، جاي مخصوصي براي خود انتخاب نميكردند و هرجا خالي بود، همانجا مينشستند. هرگز كسي را مذمت نميكردند و در پي جستجوي لغزشها و عيوب و اسرار ديگران نبودند. سخن نميگفتند مگر آنجا كه اميد ثواب داشتند. اهل شوخي و مزاح بودند؛ ولي جز حق چيزي نميگفتند. هرگاه در نماز جماعت، صداي كودكي را ميشنيدند، نماز را سبكتر ميخواندند تا مادر آن كودك – كه در نماز جماعت بود – به بچه رسيدگي كند. زبان خويش را از غير سخنان مورد نياز باز ميداشتند. كلامشان مردم را الفت ميبخشيد و آنان را دور و بيزار نميساخت.[7] و خلاصه، ايشان جامع تمام صفات حسنه اخلاقي در حد اعلا بودند.
آخرين رسالت
پيامبر عزيز ما، پس از تحمل 23 سال زحمات شبانهروزي، از رحلت خويش مطلع شد؛ اما يك وظيفه بزرگ بر دوش ايشان باقي مانده بود و آن چيزي نبود جز تعيين جانشين خود. به همين منظور، ايشان، نداي آخرين سفر حج خويش را سردادند و به همين جهت، جمعيت زيادي همراه ايشان عازم سفر معنوي حج شدند.
پس از انجام اعمال حج و در راه بازگشت، ناگهان جبرئيل نازل شد و اين آيه را براي ايشان آورد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ…»؛[8] «اي رسول ما! آنچه از سوي خداوند ـ در مورد علي عليه السلام ـ نازل شده به مردم برسان وگرنه رسالتت را ابلاغ نكردهاي…» آثار و نتايج بيست و سه سال تحمل زحمات و رنجها و مصائبي كه بر ايشان وارد شد، در گرو معرفي جانشينش بود؛ لذا در شاهراهي كه مسير مسلمانان ديگر كشورها از آنجا جدا ميشد، دستور توقف كاروان را صادر كردند. پس ازآن بر روي يك بلندي كه از جهاز شتران آماده شده بود، رفتند و شروع به صحبت كردند؛ تا آنكه فرمودند: «الست اولي بكم من انفسكم؟[9] آيا من از شما به خود شما سزاوارتر (و سرپرست و رهبر شما) نيستم؟» همه حاضران گفتند: «بلي يا رسولاللهa.» پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درحالي كه دست حضرت عليعليه السلام را بلند كرده بود، بلافاصله فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي عليه السلام مولاه؛[10] هركه من مولا و رهبر اويم ـ پس از من ـ اين علي عليه السلام، مولا و رهبر اوست» و به اين ترتيب، پيام غدير به وسيله حاجيان در سراسر ممالك اسلامي منتشر شد.
………………………………………
[1]. اين فرموده خود اوست كه فرمود: «اول ما خلقالله نوري و نور علي بن ابيطالبc؛ اول چيزي كه خداوند خلق كرد (قبل از خلق آسمانها و زمين و…) نور من و نور عليبنابيطالب بود.»، اصول الكافي، ج 2، ص 718.
[2]. سوره شعرا/ 214. و خويشاوندان نزديكت را انذار كن!
[3]. فضائل اميرالمومنينj، ص 204.
[4]. سوره حجر/ 94. «آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن)!»
[5] . بحار الانوار، ج 68، ص 382.
[6]. سوره قلم/ آيه 4. «و قطعاً تو بر اخلاق عظيمي هستي.»
[7]. بررسي شخصيت والاي پيامبر اعظمk، ص 54.
[8]. سوره مائده/ 67.
[9]. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 888.
[10]. همان.
پدیدآورنده : حسين عندليب